اول؛ پرداخت یک رابطهی عاشقانه. رابطهی عاشقانهی هما و نادر همان چیزی است که داستان بر اساس آن شکل گرفته. مسیر آینده و تمام اتفاقات خط اصلی قرار است به نوعی به این دلبستگی عاشقانه پیوند بخورند. استحکام این رابطه نه در نشستن در کافه و گفتن دوستت دارمهای مکرر که در لطافت دیالوگها و نگاههای پر از مهر شکل میگیرد. یکی از جنبههای ستودنی سریال میخواهم زنده بمانم این است که نمایش این رابطهی عاشقانه صرفا محدود به شناساندن عمق علاقهی این دو نفر به ما نیست بلکه اشاراتی به آینده و سرنخهایی از گذشته در خود دارد. جایی که نادر و هما به کهنهفروشی میروند و هما خاطر خواه یکی جعبهی موسیقی میشود، گران بودن جعبه و سپس بازگشت تنهایی نادر برای تحقق آرزوی هما و گذشتن از آمال خود، پیش برندهی داستانی خواهد بود که با ورود امیر شایگان (حامد بهداد) رخ میدهد و منطق روایت را میپروراند. دراماتیک نگه داشتن این رابطه از چالشهای دشواری است که تا اینجا تیم سازنده از پس آن برآمدهاند.
سریال میخواهم زنده بمانم قرار است شخصیتهایش را در دو راهیهای سختی قرار بدهد. دو راهیهایی که سخت بودنشان را با تمهیداتی به خورد ما داده که باور پذیر بودهاند و در ادامه شرایط را به نفع درام تغییر خواهند داد
دومین طراحی درام در سریال، علاقهی پدر و دختری هما و همایون حقی (بابک کریمی) است. پدری که در بحران قرار میگیرد و دخترش میخواهد از هر چه که دارد برای او بگذرد. اینجاست که دست گذاشتن روی فروش خانه، فروش تمامی جهیزیه و دست و پا زدن برای یافتن روزنهای امید برای نجات جان پدر، نقش داستانی خود را نمایان میکند و باور پذیری این اتفاقات از شب میهمانی تولد پدر نشات میگیرد که در موجزترین حالت ممکن ما از میزان علاقهی دختر به پدر و پدر به دختر آگاه میشویم. داستان سریال میخواهم زنده بمانم قرار است شخصیتهایش را در دو راهیهای سختی قرار بدهد. دو راهیهایی که سخت بودنشان را با تمهیداتی به خورد ما داده که باور پذیر بودهاند و در ادامه شرایط را به نفع درام تغییر خواهند داد.
سوم چگونگی شخصیت پردازی امیر شایگان و دور کردن او از کلیشههای این دست از کاراکترها و پوشاندن ردایی یکه به تن اوست. شاید انتخاب حامد بهداد آن هم با این شمایل و چنین گریمی درست ترین انتخاب تیم سازنده باشد. در اولین مواجههی مخاطب با امیر شایگان درست مثل سکانس ابندایی سریال، شخصیت امیر تا حدودی رو میشود؛ باهوش، با سیاست و در پی پول و قدرت. البته کمی جلوتر در سکانس به آتش کشیده شدن مغازهی لاستیک فروشی در بازار، ابعاد تازهای بر این تیرهترین مرد داستان اضافه میشود که بازی حساب شدهی حامد بهداد از تک بعدی شدن آن جلوگیری کرده است.
چهارم حضور شخصیت کاوه با تحسین برانگیزترین بازی سریال تا کنون، علی شادمان، در دل داستان و خط و ربطش به پیرنگ اصلی فیلمنامه است. روایت موازی داستان او در کنار روایت اصلی و گاهی هم پوشانی این دو خط داستانی از نکات جذاب دیگر سریال میخواهم زنده بمانم است که به ارزش و اعتبار آن افزوده.