دکتر دووم کیست | با جایگزین احتمالی کانگ فاتح آشنا شوید

مروری بر سرگذشت در کمیک بوک‌ها

نسخه کمیک بوکی دکتر دووم با نام واقعی ویکتور ون دووم در کشور لاتوریا متولد شد. والدین او کولی بوده و دستی در جادوگری و بهبود زخم‌ها در مدت زمان کوتاه داشتند. مادر او بصورت پنهانی یک جادوگر و پدرش هم رئیس قبیله و یک درمانگر ماهر بود. دووم، گذشته ناراحت کننده‌ای دارد. در حالی که نوزاد بود، مادر خود را از دست داد. مادرش یک طلسم را بطور اشتباه اجرا کرد و همین اتفاق باعث شد موفیستو جانش را گرفته و وعده دهد فرزند او را هم خواهد کشت. قبل از اینکه جانش را از دست بدهد، از همسر خود خواست از فرزندشان در برابر موفیستو محافظت کند.

رهبری لاتوریا در آن زمان فردی با نام مستعار بارون بود. او پدر ویکتور را فراخواند تا بیماری همسرش را معالجه کند. همسر بارون سرطان پیشرفته‌ای داشت و قبل از اینکه پدر ویکتور بتواند کاری انجام دهد، جانش را از دست داد. بارون، پدر ویکتور را مقصر مرگ همسرش می‌دانست و دستور داد جانش را بگیرند. ویکتور به همراه پدر خود به کوهستان‌های لاتوریا فرار کرد اما پدر بخاطر سرما مدت زیادی دوام نیاورد و جانش را از دست داد. او نهایتاً به قبیله بازگشت و طی اتفاقاتی، رهبری آن را بدست گرفت و قسم خورد انتقاق بگیرد. ویکتور در ادامه کتاب مادرش که در آن طلسم‌ها نوشته شده بود را پیدا و شروع به خواندنش کرد.

زندگی بزرگسالی

ویکتور ون دووم با افزایش سن به فردی باهوش تبدیل شد و با ترکیب جادو و علم دستگاه‌هایی را ساخت و از آن‌ها برای مقابله با نیروهای نظامی بارون استفاده کرد. همین اقدامات کافی بود تا توجه برخی در دانشگاه امپایر استیت به سمتش جلب شده و بورسیه تحصیلی را پیشنهاد دهند. او هم پذیرفت و قبیله‌اش را رها کرد.

نخستین ملاقات ویکتور ون دووم و رید ریچاردز در دانشگاه رقم خورد. آن‌ها حتی داخل یک اتاق مستقر شدند. ویکتور در ادامه دستگاهی را ساخت تا بتواند با افراد مرده ارتباط برقرار کند. ریچاردز سعی کرد به ویکتور بگوید دستگاهش بخاطر چند اشتباه محاسباتی کار نخواهد کرد اما او گوش نکرد. دستگاه منفجر شد و صورتش آسیب دید. ویکتور در پی این اتفاق از دانشگاه اخراج شد و به کشورش بازگشت. البته او تحمل حضور در کشورش را نداشت و از لحاظ روحی دچار مشکل شد. راهب‌ها طی اتفاقاتی با او مواجه شده و نجاتش دادند. آن‌ها همچنین هنرهایی که بلد بودند را آموزش دادند. او در تاسیسات راهب‌ها ماسک و زرهش را ساخت تا شخصیت دکتر دووم شکل بگیرد. در ضمن، بعدها فاش شد دلیل اصلی انفجار دستگاه، بن گریمز یا همان تینگ بود. او همیشه به برتری ویکتور حسادت می‌کرد و به همین دلیل دست به چنین کاری زد. هر چند، او همیشه خودش را بابت نقش خود در شکل گیری شخصیت دکتر دووم سرزنش می‌کرد.

دکتر دووم وارد می‌شود

پس از اینکه هویت جدید را خلق کرد، لاتوریا را به تصاحب خودش درآورد و به محافظت از قبیله‌اش پرداخت. او همچنین برنامه ریخت تا انتقام زندگی سختش را از تمام مسببان آن، بخصوص رید ریچاردز و دیگر اعضای گروه چهار شگفت انگیز بگیرد. او با کمک نیمور ساختمان چهار شگفت انگیز را به فضا فرستاد. پس از اینکه فهمید فریب خورده، فرایند را معکوس کرد و ساختمان را به لوکیشن اصلی‌اش برگرداند. نیمور همچنین دکتر دووم را در فضا رها کرد.

بیگانگان فضایی ویکتور ون دووم را نجات داده و مهارت‌های خود را به او یاد دادند. ویکتور با کمک علم و تکنولوژی بیگانگان، به زمین بازگشته و تلاش کرد بدنش را با رید ریچاردز جابجا کند اما طی اتفاقاتی در یک جهان میکروسکوپی گرفتار شد. او از این اتفاق نهایت بهره را برده و تلاش کرد این جهان را تحت کنترل خود بگیرد. وقتی چهار شگفت انگیز به سراغش آمدند، جهان را نابود کرد و در فضا معلق شد. یکی از واریانت‌های کانگ فاتح هم نجاتش می‌دهد

بازگشت به لاتوریا

دکتر دووم به لاتوریا بازگشته و سعی کرد متحدان جدیدی خود برای دست و پا کند. یکی از آن‌ها مرد عنکبوتی (Spider-Man) است که از پذیرش پیشنهاد همکاری خودداری کرد. دکتر دووم همچنین با انتقام جویان و سیلور سرفر مبارزاتی داشت. او حتی با اسکارلت ویچ (Scarlet Witch) و پیترو که برای پیدا کردن والدینشان به لاتوریا آمده بودند، درگیر شد.

ویکتور ون دووم موفق شد سیلور سرفر را زندانی کرده و قدرت‌هایش را تصاحب کند اما خیلی زود آن‌ها را از دست داد. چون گالاکتوس کاری کرده بود که قدرت‌های سیلور سرفر خارج از سیاره زمین عمل نکنند. دکتر دووم همچنین در یکی از سفرهای خود به گذشته، مقابل مرد آهنی (Iron Man) قرار گرفت. او به گذشته سفر کرده بود و می‌خواست به مورگانا کمک کند تا در برابر پادشاه آرتور به پیروزی رسیده و بدین ترتیب، تغییر مد نظر را در تاریخ ایجاد کند اما تونی استارک دخالت کرد و اجازه چنین اتفاقی را نداد. در ضمن، او در یک برهه زمانی موفق شد قدرت‌های بیاندر را از آن خود کند اما کنترل کردنشان بخاطر گستردگی زیاد بسیار سخت و چالش برانگیز بود. به همین دلیل مجبور شد آن‌ها را رها کند.

برو به دَرَک!

دکتر دووم بدنبال بدست آوردن قدرت‌های فراطبیعی بود. به همین دلیل، تصمیم گرفت با موجودات شیطانی پیمانی ببندد. در ازای این پیمان، موجودات شیطانی قدرت‌ها و دانش مربوط به علم‌های پیشرفته را در به او اهدا کردند. او از قدرت‌های جدید خود برای به دام انداختن دکتر استرنج داخل جهنم استفاده کرد. ویکتور همچنین قدرت‌های چهار شگفت انگیز را از آن‌ها گرفت و رید ریچاردز را بصورت روانی و بقیه اعضای گروه را بصورت فیزیکی شکنجه کرد. رید که نمی‌توانست شرایط موجود را تحمل کند، تصمیم گرفت راهی برای رهایی بیابد اما متوجه شد قادر نیست این کار را به تنهایی انجام دهد. برای همین، اول راهی یافت تا بتواند دکتر استرنج را نجات دهد. آن دو در ادامه به مقابله با دکتر دووم پرداختند تا اقداماتش بیشتر از آینده زمین را تهدید نکند. هر چند، شرایط مطابق برنامه پیش نرفت.

دکتر دووم طی اتفاقاتی روح خود را درون بدن بن گریمز یا همان تینگ قرار داد. رید ریچاردز هم مجبور شد برای نابود کردن یکی از بزرگترین دشمنان بشریت، دوست قدیمی و همکار خود را بکشد. البته روح دکتر دووم پس از نابودی بدن به جهنم انتقال داده شد و آنجا ماند تا رگناروک رخ داد.