در این میان آثاری که سوژه اصلی یا اقتباسیشان مرتبط به بازیهای ویدیویی است، آثار بهنسبت کمتری هستند که روی ذات بازیهای ویدیویی تمرکز کنند و سریال Memories of the Alhambra یکی از همین آثار بهشمار میرود.
سریال Memories of the Alhambra سریال ساخت کره جنوبی با همکاری شرکت نتفلیکس است که آخرین قسمت آن در اوایل سال جاری میلادی یعنی ۲۰ ژانویه ۲۰۱۹ پخش شد. میتوان گفت که سوژه اصلی این سریال درباره گیمینگ است و در این مقاله قرار است ببینیم که آیا یک گیمر نیاز دارد این سریال را تماشا کند یا خیر؛ و آیا در کل این سریال برای هر مخاطبی ارزش تماشا دارد؟
«رییس یک شرکت (یو جین وو) که بهصورت تخصصی در زمینه دستگاههای چشمی به فعالیت میپردازد، ایمیلی دریافت میکند که خبر از ایده ناب و یک بازی واقعیت افزوده با پتانسیل بالا میدهد. سازنده این بازی (جونگ سه جو) در شهر گرانادا اسپانیا زندگی میکند و او مجبور میشود برای تجربه این بازی و ارزیابی پتانسیلهایش به این شهر سفر کند. سازنده بازی در کنار خواهرش در یک مهمانخانه زندگی میکند اما چون او در مهمانخانه نیست، رییس شرکت محبور میشود با خواهر (جونگ هی جو) وی مواجه شود و به هر قیمتی که شده حق مالکیت بازی را از او بخرد. در ادامه رقابت سرسختانه روی خرید بازی باعث میشود که ما در نهایت در مییابیم که این بازی واقعیت افزوده، صرفا یک بازی نیست.
روی کاغذ، اسم سریال جذابیت بالایی دارد و بسیار هوشمندانه انتخاب شده؛ خلاصه داستان آن نیز خبر از یک سریال بسیار متفاوت و احتمالا جذاب میدهد که همینطور هم است. Memories of the Alhambra خیلی قوی کارش را شروع میکند و در چند پله اولیه داستانی خود (شما بخوانید پنج قسمت اول) یک نویسندگی قوی دارد که نه میگذارد بخشهای درام/کمدی سوژه اصلی سریال (که به گیمینگ مربوط است) را در حاشیه قرار دهد و نه میگذارد سوژه اصلی سریال مخاطب عام را از خودش براند. در این سریال، بازی با دنیای واقعی به یکدیگر پیوند میخورند و باگ بزرگ این بازی باعث میشود اتفاقات غیرمنتظره و بیشتر ناگواری رخ بدهد. Memories of the Alhambra تلاش میکند یک تنه هم مخاطب عام و هم مخاطب خاص (گیمرها) را راضی نگه دارد و هر دو طرف را به یک اندازه با خود، داستان و شخصیتهایش درگیر کند.
همانطور که گفته شد، Memories of the Alhambra در یکسوم آغازین خود (سریال ۱۶ قسمت است و ما ۵ تا ۶ قسمت اول را یکسوم آغازین آن حساب میکنیم) بسیار موفق ظاهر میشود و به هدفش که راضی نگه داشتن همه است، میرسد. المانهای گیمی بهخوبی در قسمتها اولیه سریال بهنمایش درآمده و هر گیمری با تماشا آنها بهوجد میآید. قسمتهای درام و غیرگیمی نیز در تعادل با بخشهای گیمی، خود را به خوبی به مخاطب نشان داده، حسابی او را جذب خود کرده و به همین سبب حسابی انتظاراتاش را از سریال بالا میبرند. همیشه، هر فردی که بخواهد همه را راضی نگه دارد، در نهایت جوری دچار لغزش میشود که دیگر هیچ کس برای راضی نگه داشتن دور و برش نخواهد بود.
سریال Memories of the Alhambra هم دقیقا ماجرای این چنینی دارد. پس از گذر سریال از یکسوم آغازیناش، به تدریج و به صورت افزایشی مضمونزدگی، سردرگم شدن نویسنده و کارگردان، سردرگم شدن شخصیتها در کنار آنها و بیمنطق شدن استدلالهای بازی (درباره اینکه چهطور باگ یک بازی واقعیت افزوده در زندگی واقعی باعث رخداد اتفاقاتی میشود) را عینا به چشم میبینید تا در پایان تیر خلاص را بخورید. تیر خلاصی که تمام استدلالها و سوالات در ذهن شما را هم زیر سوال میبرد.
از نظر گیمی و المانهایی که در سریال بهکار رفته، حتی پس از قسمت پنجم و در قسمت هشتم و یک الی دو قسمت دیگر، نمونههای تماشایی و بسیار باارزشی را میبینید که تماشا آنها برای هر گیمری میتواند هیجانانگیز باشد؛ اما در زمینه اینکه سریال سوژه اصلیاش بر پایه گیم و دنیای آن است، یک مشکل بسیار بزرگ وجود دارد و آن نیز نحوه بهنمایش گذاشتن گیمرهاست.
از نظر گیمی و المانهایی که در سریال بهکار رفته، حتی پس از قسمت پنجم و در قسمت هشتم و یک الی دو قسمت دیگر، نمونههای تماشایی و بسیار باارزشی را میبینید که تماشا آنها برای هر گیمری میتواند هیجانانگیز باشد
در بازی دو شخصیت اصلی وجود دارد که هر دو گیمر هستند؛ یکی رییس شرکت (یو جین وو) و دیگری طراح بازی (جونگ سه جو). در ابتدا و در همان پنج قسمت اولیه، شما ابزار یا هدف خاصی نمیبینید که برای بد نشان دادن یا خوب نشان دادن گیمرها استفاده بشود اما در ادامه خواسته یا ناخواسته، گیمرها (کسانی که بازی میکنند و ترجیحشان در اوقات فراغت و غیره بازی کردن است!) بد نشان داده میشوند.
طراح بازی در قالب فردی بیمسوولیت، بیاحساس، مغرور و خودمحور معرفی میشود که هیچ اهمیتی به خانواده و اطرافیاناش نمیدهد. البته درنهایت و بهعلت شخصیتپردازی ضعیف، طراح بازی کلا در حاشیه داستان سریال قرار گرفته و نویسنده سریال اگر هم هدفی در بد نشان دادن او داشته، به هدفاش نمیرسد. از سمت دیگر، رییس شرکت را داریم که کاملا برخلاف طراح بازی شخصیتپردازی شده است. او فداکار، ملاحظهگر، حساس و صبور است و تا زمانی که به هدفاش دست پیدا نکند، عقب نمیکشد.
عدم وجود تعادل، چیزی است که از شخصیتپردازی دو محرک اصلی داستان این سریال بر میآید؛ تعادلی که سازندهها میتوانستند با دخیل کردن دیگر شخصیتها (که سریال با آوردن شخصیتهای مقوایی وضعیت را بدتر میکند!) و نویسندگی هوشمندانه این دو را بهشکلی روبهروی یکدیگر قرار دهد که من گیمری که این سریال را تماشا میکنم، چنین برداشتی نداشته باشم. البته این مهم، شایان توجه است. با وجود اینکه سبک پایه سریال «درام» است، تنها یک شخصیت متعادل که سمت و سوی خاصی به هیچ جبهه اخلاقی و کاری ندارد را میبینیم که او نیز خواهر طراح بازی یعنی «جونگ هی جو» است. وجود تنها یک شخصیت با چنین ویژگیهای اخلاقی در یک سریال درام چندان بهنفع آن سریال نمیتواند باشد.
برمیگردیم روی اولین پرسشمان، آیا سریال Memories of the Alhambra ارزش تماشا کردن دارد؟ باید بگویم که اگر گیمر هستید یا اگر دوست دارید تماشاگر ایدههای جدید و نابی در قالب یک سریال درام باشید، تماشای این سریال برایتان ضروری است؛ هر چند تحمل دو سوم آن میتواند برایتان طاقتفرسا باشد. اگر در کل دنبال یک سریال جذاب میگردید که سرگرمتان کند و در نهایت پایانبندی معقولی داشته باشد، سریال Memories of the Alhambra انتخاب مناسبی نیست.
- پیرنگ سرگرم کننده و جذاب
- شروع خوب و قدرتمند داستانی
- گره خوردن گیم با مصالح داستانی
- بیمنطق شدن قصه از نیمه دوم به بعد
- شخصیتهای سردرگم
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید