نقد سریال Shogun – شوگون (پنج قسمت ابتدایی)
ادای دین به سینمای ژاپن
سریال شوگون (Shogun) با سفری به اعماق تاریخ و با روایت حقایقی که بخش جداییناپذیر تاریخ ژاپن هستند، هوشمندانه در مسیری قدم میگذارد که نویدبخش یک شاهکار تلویزیونی است.
جدیدترین سریال شبکه FX میانه خوشی با کلیشهها ندارد و تاریخ ژاپن را نه آنطور که همیشه دیدهایم، بلکه با حس و حال تازهای تصویر میکند. البته محورِ اصلیِ ماجرا همان است که در سریالهایی مانند بازی تاجوتخت هم سراغ داریم. شرح مفصل دسیسهها و روابط قدرتمندانی که هریک به مناصب بالاتری چشم دوختهاند و در این وادی پرمخاطره از هیچ توحشی رویگردان نیستند.
اما همه اینها از نگاه یک ملوان انگلیسی روایت میشود که در میان مردمی با زبان ناشناخته و فرهنگ ناآشنا گرفتار شده است. این شخصیت جهانی را به چشم میبیند که در آن باید منتظر هر اتفاقی باشیم و برای هر خطری آماده شویم. شاید از یک جلسه سِری با حضور مبلغان مذهبی سر درآوریم، شاید هم در جنگی خونین و بیانتها شرکت کنیم، یا شاید به فریاد سوختن انسانی در آهن گداخته گوش بدهیم. اما چیزی که بیشتر از تمام اینها جلب توجه میکند، همان فرهنگ متفاوتی است که با زندگی بیقید و لذتجویانه غربیها جور درنمیآید و تفاوت آن را بهویژه در آیین شگفتآور هاراکیری مشاهده میکنیم.
این موضوع در تمام اپیزودها به نحوی تلخ و تکاندهنده تکرار میشود. حتی در اولین اپیزود سریال شوگون (و پیش از آنکه کشتی جان بلکتورن در سواحل ژاپن پهلو بگیرد) پای صحبت سکاندار کشتی مینشینیم که غرق در اندیشه مرگی خودخواسته است. در ادامه هم هرچه پیشتر میرویم، خودکشی آدمها حدیثی مکرر است که هربار جلوه تازهتری پیدا میکند. خواه برای تمکین به خواستههای ارباب باشد و خواه برای خلاصی از یک موقعیت گریزناپذیر. همه اینها بهتدریج دست به دست هم میدهند تا تحمل شرایط برای بلکتورن سختتر و سختتر شود.
در واقع، شاهد پیکار دو اندیشه اخلاقی هستیم که در دو نظامِ فکریِ متفاوت نطفه بستهاند. یکی هنوز به عوالم سنتی عشق میورزد و هراسی از رویارویی با مرگ ندارد، دیگری از جهان محدود و ملالآور سنتها بریده است و تنها در سایه زندگی پناه میجوید. تلاقی این دو باور متفاوت، خواه ناخواه، زمینهساز شرایط بغرنجی است که در طول داستان بر دامنه و عمق تاثیرش افزوده میشود. برای نمونه میتوان به رابطه ماریکو با بلکتورن اشاره کرد. ماریکو به عنوان زنی در حصار قیود سنتی و آداب اجتماعی که از مواهب زندگی محروم شده، به اخلاقیاتِ تحمیلیِ جامعه پشت میکند و در صحنهای به برآوردن خواستههای تنانهاش روی میآورد.
سریال شوگون در زمانهای به نمایش درمیآید که آثار کرهای هم وارد عرصه رقابت شدهاند و در سرتاسر دنیا حرفی برای گفتن دارند. سریالهایی مانند کیمیای روح و پادشاهی (Kingdom) امروزه به شکل فراگیری دیده میشوند و چنان که اخیرا باب شده، در بین ایرانیها هم دوباره طرفدارانی پیدا کردهاند. اما کرهایها بیش از اینکه با حقایق تاریخی سروکار داشته باشند، معمولا از حکایات و افسانهها مایه میگیرند و آثارشان همواره سرشار از اتفاقات خیالی و نامعمول است.
حال آنکه سریال شبکه FX در وهله اول به واقعیت رجوع میکند و یکسره محصول افسانهبافی و تصورات خالقانش نیست. همین ویژگی هم جسارت خاصی به آن بخشیده است که سریالهای مشابهش را از نظر میاندازد. چند سریال دیگر را میتوان سراغ گرفت که غرق در چنین خشونت بیپرده و سهمگینی باشد؟ برای نمونه بنگرید به صحنه سوزاندن مردی در آب جوش (اپیزود اول) یا صحنه قتل نبارا جوزن و افرادش با توپ جنگی (اپیزود چهارم) که همگی برآمده از حقایق تاریخی هستند.
برگ برنده سریال شوگون؛ حضور دو بازیگر جوان و خوشآتیه
کاسمو جارویس، بازیگر نقش بلکتورن، تصویر کاملی از یک «خارجی» را پیش روی بیننده مجسم میکند. مردی قد بلند، درشت اندام و پرحرف که از ابتدای ورودش به ژاپن در معرض نگاه و قضاوت دیگران است. در بازی ماهرانه جارویس بهتمامی پیداست که چگونه زیر فشار نگاهها و رفتار تحقیرآمیز افراد از درون فرومیپاشد. جارویس با ظرافتی مثالزدنی – یادآور نقش سباستین در فیلم لیدی مکبث – روان آزرده و مجروح انسانی را نمایش میدهد که زندگی او دچار تلاطم شده و به رنگ دیگری درآمده است.
اما بازی درخشان آنا ساوایی، در نقش ماریکو، آمیخته با حزن و تامل بیشتری است و نقطه عطف بزرگی در کارنامه ساوایی به شمار میآید. این بازیگر ژاپنی که قبلا هم حضور موفقی در سریال فرمانروا: میراث هیولاها داشته، استعداد بازیگری خود را اینبار در نقشی متفاوت و چشمگیر به رخ میکشد. ما از همان ابتدا درمییابیم که ظاهر خوددار و موجه ماریکو جلوهای از احوال درونی او نیست و حقیقت دردناکی در پس آن لبخند تصنعی نهفته است.
سریال شوگون قصه پرکششی دارد که در ایجاد تعلیق و غافلگیری و کشمکش و موانع دراماتیک و… بسیار موفق عمل میکند. در اپیزود اول (با عنوان کوتاه «ناوبر») تمرکز سریال بر معرفی شخصیتها و ساختن فضایی ملتهب و جنونآمیز است که هنوز با کم و کیف آن آشنا نیستیم. اما اپیزود دوم («خادمان دو ارباب») اطلاعات بیشتری به ما میدهد که برای شناخت افراد و آگاهی از موقعیت آنها در داستان کاربرد دارد. اپیزود سوم («فردا فرداست») به توسعه بیشتر ماجرا اختصاص یافته و اپیزود چهارم («حفاظ هشت لایه») شامل هدفگذاری تازه است. در اپیزود پنجم («تسلیم مشت») روند پیشروی رویدادها پیچیدهتر میشود و شاهد ماراتنی سرشار از دلهره و اضطراب هستیم.
وقتی اولین اپیزود سربال شوگون در شبکه Hulu و FX روی آنتن رفت، اکثر پیشبینیها از ظهور پدیدهای تازه در میان آثار تلویزیونی حکایت داشت. حالا میشود با اطمینان گفت اثری بزرگ و بهیادماندنی پیش روی ماست که میتواند جانشین شایستهای برای بازی تاجوتخت باشد. مجموعه شوگون با داستان درگیرکننده، شخصیتهای جذاب، بازیهای خوب و لوکیشنهای متنوع کاری میکند که از تماشای تک تک صحنههای آن لذت ببرید.
- داستانی آکنده از تعلیق و کشمکش
- بازسازی واقعگرایانه دورهای از تاریخ
- نقشآفرینی بازیگران
- طراحی پرجزییات صحنه و لباس
- شخصیتپردازی سریال در حد کمال است
- طرح مضامینی چون تعارض فرهنگی و بحران هویت
- ارایه توضیحاتی اندک درباره ساختار حکومت دایمیوها
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید