چرا فصل دوم Star Wars: Andor باید آخرین سریال جنگ ستارگان باشد؟
نگاهی به عملکرد ضعیف جنگ ستارگان در تلویزیون
اگرچه لوکاس فیلم به بدنبال گسترش فرنچایز محبوب خود است، فصل دوم Star Wars: Andor باید آخرین سریال جنگ ستارگان باشد.
در اکران مجدد فیلم Star Wars: Revenge of the Sith اتفاقی شگفت انگیز افتاد: درست بعد از اینکه لوگوهای استودیوهای فاکس قرن بیستم و لوکاس فیلم روی پرده ظاهر شدند، آن نوشته آشنای «مدتها پیش، در کهکشانی دور، دور…» به نمایش درآمد و سپس تاریکی کوتاهی سالن را فرا گرفت. همزمان، آن تم حماسی جان ویلیامز با تمام شکوهش در سالن طنین انداخت و لوگوی Star Wars با سرعت عبور کرد. در همه این لحظات، تمام چیزهای عجیبی که مجموعه را درگیر کرده بودند، ناپدید شدند: همه انتقادهای اینترنتی، سریالهای بیکیفیت استریمی و هر آنچه در The Rise of Skywalker و دو قسمت قبلیاش رخ داده بودند … هیچ کدام دیگر مهم نبودند.
آغاز باشکوه فیلمهای Star Wars در غرق کردن مخاطب فوق العاده عمل کرده و به زیبایی هر چه تمامتر تجربهای خاص را نوید میدهد؛ تجربهای که در سالنهای سینما حس و حال دیگری دارد. میدان دید بطور کامل با آن نوشتههای نمادین و خاص پر شده و ترکیبش با موسیقی حماسیای که از بلندگوهای دیوارهای سالن پخش میشود، مخاطب را در خود غرق میکند. این یادآوری از قدرت شگفت انگیز شروع فیلمهای Star Wars در محیط سینما یک نکته را بیش از همیشه روشن کرد: «بگذار جنگ ستارگان تلویزیونی بمیرد. اگر لازم است، نابودش کن.»

جنگ ستارگان به تلویزیون تعلق ندارد
جورج لوکاس اواخر دهه ۲۰۰۰ سالها تلاش کرد تا سریالی لایو اکشن از جنگ ستارگان با عنوان Star Wars: Underworld را به مرحله تولید برساند اما در نهایت به جایی نرسید. لوکاس نتوانست راهی پیدا کند تا دنیای عظیم داستانش را با محدودیتهای مالی و مقیاس تلویزیون سازگار کند. راه حل والت دیزنی اما ساده بود: صرف بیپایان پول برای سریالهای دیزنی پلاس که در این جهان کیهانی جریان دارند. برای مثال، بودجه دو فصل Andor مجموعاً بیش از ۶۰۰ میلیون دلار بود.
به جز Andor و فصل اول The Mandalorian، سریالهای Star Wars به پاسخی به خواستههای طرفداران و تولیداتی پر فراز و نشیب مثل Obi-Wan Kenobi تبدیل شدهاند؛ سریالی که محتوای یک فیلم را در شش قسمت یک ساعته کش میدهد. البته بودجههای سرسام آور نمیتوانند ظاهر ارزان و مصنوعی پروژههایی مثل Obi-Wan و The Book of Boba Fett را پنهان کنند؛ ظاهری که شکوه تحسین برانگیزی که همیشه با جنگ ستارگان گره خورده را از بین میبرد. این جهانها باید آنقدر غنی باشند که مخاطب احساس کند میتواند مستقیماً واردشان شود، نه آثاری که از همان ابتدا محدودیتهای فیلم برداری در صحنههای مجازی StageCraft به چشم بیاید.
البته مشکلات به استیج کرافت و محدودیتهای مالی خلاصه نمیشود. نحوه پخش هفتگی قسمتها، حس خاص و منحصربفرد جنگ ستارگان را از بین برده است. این فرنچایز زمانی هر سه سال یکبار بر پرده سینما ظاهر میشد. حتی الگویی که دیزنی در یک برهه زمانی برای فیلمهای جنگ ستارگان در نظر گرفته بود، یعنی اکران سالانه یک فیلم سینمایی، آن حس را در خود داشت. مخاطبان یک سال تمام منتظر میماندند تا در فصل تعطیلات، ماجراجویی باشکوه جدیدی از شخصیتهای تازه یا قدیمی را تجربه کنند. اما با آمدن سریالهای استریمی، جنگ ستارگان به چیزی معمولی تبدیل شد که سه شنبه شبها به صورت قسمت قسمت پخش میشود.
فصل اول Andor، سریال Obi-Wan Kenobi و همه قسمتهای The Book of Boba Fett به جز یک مورد، همگی در سال ۲۰۲۲ منتشر شدند؛ سالی که محتوای زیادی از جنگ ستارگان را در خود داشت. با توجه به اینکه Obi-Wan و Andor چند قسمت ابتدایی خود را بصورت همزمان پخش کردند، طرفداران مجموعاً در ۲۱ هفته از سال شاهد پخش قسمتهایی از داستانهای لایو اکشن Star Wars بودند، یعنی تقریباً هر دو هفته یکبار! در چنین شرایطی، چگونه میتوان انتظار داشت که فرنچایز همچنان حس خاص و منحصربفرد بودنش را حفظ کند، وقتی آنقدر زیاد و پیاپی عرضه میشود؟

عملکرد سریالهای جنگ ستارگان چندان دلگرم کننده نبود
اگر لوکاس فیلم از الگوهای داستانسراییِ مرسوم در تلویزیون بهره میگرفت، عصر سریالهای لایو اکشن Star Wars قابل تحملتر میبود. اما در عمل (به جز Andor و فصل اول The Mandalorian)، این تولیدات بیشتر شبیه فیلمهای باد کردهای هستند که به بخشهایی با ریتم نامناسب تقسیم شدهاند. حتی سریالی مانند The Acolyte که پتانسیل زیادی داشت، با دو قسمت ابتدایی کسل کننده شروع کرد و نقش آفرینی بسیار دقیق و پرجزئیات آماندلا استنبرگ را هدر داد.
همه چیز فقط به یک خط داستانی بلند و پیوسته تبدیل شده، نه مجموعهای از قسمتهای مستقل و هیجان انگیز. طنز ماجرا اینجاست که بهترین سریالهای تاریخ تلویزیون، مثل The Sopranos یا Breaking Bad، اوج روایت در قالب قسمتهای مستقل بودند. مردم هنوز سالها پس از پخش درباره قسمتهایی مانند «اون قسمتی که والتر وایت با یه مگس گیر افتاده بود» یا «اون قسمتی که کریستوفر و پائولی توی جنگل برفی گیر کردن» صحبت میکنند. چون هدف آنها روایت یک داستان خوب در همان لحظه بود. این قسمتها صرفاً در خدمت یک نقشه کلی نبودند که رضایت آنی مخاطب را فدای داستان گویی بلند مدت کند.
متاسفانه بیشتر سریالهای جنگ ستارگان توسط افرادی ساخته شدهاند که سابقهشان در ساخت فیلمهای سینمایی یا انیمیشن بوده و با شیوه صحیح داستانسرایی در قالب تلویزیونی آشنایی چندانی ندارند. اگر حجم عظیم تولیدات جنگ ستارگان برای دیزنی پلاس هم سطح با کیفیت Andor بود، شاید میشد به ادامه مسیر سریالهای لایو اکشن امیدوار بود. اما آن اثر درخشان از تونی گیلروی قطعاً یک استثناست. در عوض، عصر سریالهای لایو اکشن Star Wars بیشتر به یک شعبده تلخ تبدیل شده که هم خاص بودن فیلمهای این مجموعه را از بین برده، هم ظرفیتهای بالقوه تلویزیون را هدر داده و از همه بدتر، وارد قلمرویی شده که جهان انیمیشنی Star Wars (مانند Clone Wars، Rebels و The Bad Batch) طی سالها بهویژه در دوران دهه ۲۰۱۰، به دقت و با ظرافت ساخته بود.
نمایش Star Wars روی پرده سینما همیشه هم شاهکارهای فراموشنشدنی خلق نکرده، نمونهاش The Rise of Skywalker، The Phantom Menace و Attack of the Clones. اما آیا حتی یک فیلم دو ساعته نه چندان موفق، بهتر از چندین سریال ۶ یا ۷ ساعته بسیار پرهزینه و کشدار نیست؟ دست کم آن لغزشهای سینمایی در همان قلمرویی رخ دادند که جنگ ستارگان در آن متولد شد و بهترین عملکرد را دارد؛ این مجموعه از ابتدا برای درخشیدن روی پرده بزرگ و خیره کردن مخاطبان با مقیاس عظیمش ساخته شد. تقلیل دادن Star Wars به مشتی تصویر بند انگشتی روی سرویسهای استریم، چیزی جز یک اشتباه بزرگ نیست. زمان آن فرا رسیده که محتوای لایو اکشن Star Wars به جایگاه اصلیشان در فرهنگ عامه بازگردند: سینما. پایان دادن به تولیدات تلویزیونی و لایو اکشن Star Wars قطعاً لطفی به این فرنچایز خواهد بود.
پخش فصل دوم Star Wars: Andor آغاز شده و سه قسمت از آن باقی مانده است.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید