برگزیده
Deadpool
سریال خاتون

نقد سریال خاتون (تا پایان نیم فصل اول)

روزگار ایرانِ پرالتهاب

1%
  • 0/10
نقد سریال خاتون (تا پایان نیم فصل اول) ۱۶ ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ نقد سریال ایرانی کپی لینک

سریال خاتون داستان روزگاری پرفرازونشیب در دل تاریخ ایران است که توسط تینا پاکروان نوشته و کارگردانی شده و نگار جواهریان و اشکان خطیبی بازیگران اصلی آن هستند.

مشکل هنوز ادامه دارد؛ حتی در سریال خاتون که حالا یکی از مورد توجه‌ترین و شاید پرخرج‌ترین سریال‌های سال‌های اخیر است، مشکل پایلوت سازی هنوز هم ادامه دارد. تینا پاکروان در قسمت اول خاتون یک مقدمه نوشته و تمرکزش بیشتر روی معرفی شخصیت‌ها و موقعیت است به جای طرح و پرداخت نقاط کنجکاوی‌برانگیز، گره‌افکنی و گره‌گشایی. این به تعویق انداختن درام و موکول کردن آن‌ها به قسمت‌های آینده قاعده‌ی ترویج یافته‌ی این روزهای سریال‌های تولید داخل است و خاتون نیز مستثنا نیست.

قسمت اول با یک بازی با اسلحه‌ی سر پر شروع می‌شود؛ تفنگی به سمت ملک شیرزاد. وسیله‌ای که از تاثیر گفتمان عاشقانه‌ی پس از خودش می‌کاهد و رودستی است که نشان می‌دهد درام چقدر برای پاکروان مهم است. التهابی که ضمیمه‌ی دکوپاژ سکانس اول شده احتمالا قرار است یکی از تم‌های پیش‌برنده‌ی داستان است. این التهاب کمی جلوتر باز خودش را نشان می‌دهد. جایی که ملک شیرزاد با خشمی غیرعادی شروع به کتک زدن سربازی می‌کند که از دستورش سرپیچی کرده. پرچم‌های قرمز روی کنسولگری و حتی اشاره به توقف ضبط رادیو بی‌بی‌سی همگی نشانگانی هستند و شروع جنگ را پیش‌بینی می‌کنند. غیر این‌ها دیالوگ‌های قسمت اول، چون بحث بر سر انتخاب نام فرزند دوم و گفت‌وگوی داخل کتابفروشی، به ما گرا می‌دهد که مانیفست فکری شخصیت‌ها چیست و احتمالا این مهم قرار است در دراماتیزه کردن بخش عمده‌ی داستان کارکرد داشته باشد. با تمام این‌ها اما هنوز به زعم پایان تکان‌دهنده‌ی این قسمت، پایلوت سریال درخشان اتفاق ویژه‌ای را رقم نمی‌زند.

سریال خاتون
طراحی صحنه و لباس از ویژه‌ترین اتفاقات قسمت اول
سریال خاتون
پلان اول، سکانس اول با قابی از یک اسلحه‌ی سر پر شروع می‌شود

حالا اما، پس از بررسی داستان و فیلمنامه‌ی قسمت اول، به مورد توجه‌ترین بخش خاتون می‌رسیم؛ موارد فنی. خاتون سریال مهمی است به خاطر عواملی که پشت دوربین آن فعالیت می‌کنند. از محمد نجاریان تدوین‌گر تا عبدالله اسکندری و هومن بهمنش تصویربردار و حتی کیهان کلهر به عنوان سازنده‌ی موسیقی. بهترین بخش‌ قسمت اول خاتون هم همان بخشی است که مربوط به این چهار نفر می‌شود؛ بیش از همه هومن بهمنش. قاب‌ها و نورپردازی چشم‌نواز هستند و چیزی از استاندارد‌های سینمایی کم ندارند. دکوپاژ اما بی‌ایراد نیست. خصوصا در صحنه‌ی میهمانی و ساز و آواز، که از نظر بصری و حسی سکانس خوبی است، تینا پاکروان دوربین را دور مجلس می‌رقصاند در حالی که می‌توانست با دوربین ثابت‌تر آخرین‌ بزم و رقص‌ها و سرخوشی پیش از شروع جنگ را نشان دهند و یا حداقل بین التهاب سکانس پیش و پس از خود پلی بزند اما را پاکروان ساده‌ترین گزینه را انتخاب کرد. بزرگترین دستاورد پاکروان در این قسمت و یا حتی در کل سریال بازی‌ گرفتن از بازیگران، خصوصا نگار جواهریان است. جواهریان با فاصله گرفتن از تیپیکال شخصیتی که با آن شناخته می‌شد حالا قرار است نقش یک قهرمان زن با شعور را بازی کند که غیر از شهرزاد نمونه‌ای دیگری در خاطر من وجود ندارد.

سریال خاتون با یک پایلوت نه چندان قدرتمند اما با ویژگی‌های فنی قابل تحسین شروع شد و پا در مسیر ساخت سریال‌های تاریخی پر زرقی و برقی گذاشت که خاطراتی خوشی از آن‌ها در ذهن جامعه مانده است.

قسمت دوم و سوم سریال خاتون کمتر از حد انتظار ارزش داشت. دیالوگ‌هایی که از فرط شعارزدگی توی ذوق می‌زنند و سکانس‌هایی پر از دکوپاژهای غیر سینمایی. حمله‌ای که در یک شب رخ می‌دهد و مناسبات قدرت که در چند سکانس به هم می‌خورند. به صحنه‌ی ورود ملک شیرزاد به سوله‌ای که زخمی‌های جنگ ساحلی در آن قرار دارند نگاه کنید. در آن طراحی صحنه‌ی عظیم و پر جزئيات و با آن طراحی نور و تصویرهای درخشان، کارگردانی بدجور عقب‌تر از سایر نکات فنی است. شیرزاد وارد سوله می‌شود و قرارست با تصویری شوکه‌کننده مواجهه شود. خیل عظیمی از سربازان که به یک باره درگیر جنگ شده و از بین رفته‌اند. این اتفاق برای ملک شیرازد، با توجه‌ به گراهای داستانی که در مورد میهن‌پرست بودن او تا به اینجا به چشم ما آمده بود، باید شدت و حدت بیشتری نیز داشته باشد. دوربین اما از جلو او را دنبال می‌کند. سکانسی که می‌توانست یک پلان درخشان داشته  باشد پس از ۴ ثانیه، حتی بدون نشان دادن بهت و حیرت کامل قهرمان، کات می‌خورد به نمای رو به رو. حس از بین رفت و جای مکاشفه و تحیر باقی نماند. جای آنکه دوربین از روی سوژه دالی اوت کند و عظمت صحنه را در چشم ما بکوبد.

از این دست مثال‌ها کم نیست. تا انتهای قسمت سه ما یک قهرمان زن و یک قهرمان مرد داریم. با توجه فیلمنامه، میزان سهم از دقایق هر قسمت و بر دوش گیری بار دراماتیک داستان؛ ملک شیرزاد و همسرش خاتون قهرمانان داستان ما هستند. اکت‌های قهرمانانه آن‌ها پس کجاست؟ مگر نه این بار درام سه قسمت اول روی جنگ و پتانسیل بی انتهایش برای درام بنا شده؟
اولین جایی که داستان به سراغ نمایش یک عمل، نه صرفا دیالوگ، برای تصویرکردن قهرمانش می‌رود، سکانس شلیک گلوگه توسط ملک به مقام بالادستی برای حفظ آرمان‌های ملی است. زمانی که ملک از دفتر خارج می‌شود. دوربین همانجا می‌ماند. ما چهره‌ی ملک را نمی‌بینیم. ترس، شجاعت و یا تصمیم راسخی را در مورد او حس نمی‌کنیم. دکوپاژ این صحنه در خدمت غافلگیری‌ست در حالی که باید به قهرمان خدمت کند، کنار او باشد و ما را در تصمیم ویا حتی جرم و گناه او شریک کند.

چنین دکوپاژ اشتباهی کمی قبل‌تر نیز رخ می‌دهد. جایی که درگیر و دار اعلان شروع جنگ. ملک دارد از پله‌ها پایین می‌رود. دوربین از بالای طبقه ثابت قاب نیم‌طبقه‌ را بسته. شیرزاد در این قاب با غرور و شجاعت خاصی از جمله‌ی «به خاطر سرزمینم!» استفاده می‌کند که دیالوگی‌ست که فقط از ساحت یک قهرمان در چنین درامی می‌توان شنید. دوربین اما از بالا او را تصویر می‌کند؛ حالت تحقیر و نه حالت اعتبار و ارزش.
دیالوگ نویسی نیز یا دچار کم‌کاری و فرومایگی در سکانس‌های مهم می‌شود و یا دچار اغراق و شعار زدگی در لحظات حساس. دیالوگِ «دیکتاتوری یا اشغال» و در جواب «آزادی» را مقایسه کنید با سکانس حساس و پر از حسی چون حضور نیرو‌های کمونیست در خانه شیرزاد و دستگیری و بازجویی از او که بی هیج دیالوگ احساسی طی می‌شود و در سادگی پایان می‌گیرد. قصه نیز دچار کاستی‌های نسبی‌ است. رابطه خاتون و ملک شکل نگرفته، شخصیت‌های فرعی همان حضوری را در داستان دارند که بار اول از خود نشان دادند و نه چیز بیشتر. هنوز اما شاید کمی زود باشد تا بخواهیم نظری کلی‌تر راجع به داستان بدهیم.

نقد سریال خاتون (تا پایان نیم فصل اول)

خاتون جان می‌گیرد. اگر توئيست سکانس قسمت پایانی نیم فصل نبود این نقد با این جمله شروع نمی‌شد. سرنوشت دایی جان انگلیسی (مهران مدیری) و افسر دو رگه‌ی روسی/ ایرانی (بابک حمیدیان) هرچه که می‌خواهد می‌تواند باشد. این توئیست و البته ورود داستان به فاز جدید دریافت کلی از خاتون را تغییر می‌دهد. خاتون هرچه ماجرای  فرار و رابطه‌ی مرده‌اش با شیراز سرد و غیرقابل تحمل شده بود، این رابطه‌ی نصفه‌ی نیمه‌ی خلق شده در دو قسمت پایانی بین رضا و خاتون به جان اثر نشسته. پاکروان هرچه در قصه، پیرنگ و خلق شخصیت کم گذاشته و کم می‌آورد در برخی لحظات زنانگی‌اش گل می‌کند و لحظات درخشانی خلق می‌کند. خرده داستان قدرت و نجات جان خاتون هر چند حوصله سر بر و تکه‌ای الحاق شده به شاه‌ راه داستان اصلی است اما منقش به ریزه‌ کاری‌هایی شده که تماشایشان سینمای نعمت‌الله و جوزانی را یادآور می‌شود. سکانس غذا درست‌ کردن خاتون، بازی با رنگ‌ها و طراحی صحنه‌ی خارق‌العاده در کنار استفاده‌ استفاده‌ی حداکثری بهمنش از نور و فضا لحظات ماندگاری را خلق کرده. جلوتر پس از فرار شبانه‌ی خاتون و رضا با کامیون از کاروانسرا، باز هم سکانس قتل افسر انگلیسی می‌لنگد اما در خانه‌ی پامنار پاکروان با خلق یک لحظه‌ی زنانه‌ پیرنگ منحرف شده‌اش را به ریل درام بر می‌گرداند. 

خاتون که خسته و وامانده شده می‌ترسد که پس از مدت‌ها تنها وارد خانه‌ی پدری‌اش شود و در یک بازی احساسی سعی می‌کند بدون بیان صریح موضوع، مطلب را به رضا منتقل کند. در گیر و دار ادای دیالوگ‌ها و زبان بدن که بالاخره نگار جواهریان از دل آن خودنمایی می‌کند، جمله‌ی «من می‌ترسم» بیرون می‌آید که رضا را برای سرکشی خانه راهی می‌کند. این بازی با درام‌های کوچک زن و مرد و معشوق و عاشق چیزی‌ست که نبود آن تا حالا به شدت در مسیر داستان و فیلمنامه‌ی سریال خاتون حس می‌شد.

حالا در پایان ۸ قسمت سریال خاتون در یک نگاه کلی به آن می‌توان برآیند مثبتی دید. هرچند قسمت‌های ابتدایی خاتون چندان پر کش و قوس نیستند اما هرچند دیر اما بالاخره انگار داستان روی ریل درستی افتاده و می‌توان مشتاقانه منتظر قسمت‌های بعدی بود.

سریال خاتون
اشکان خطیبی در نمایی از عاشقانه خاتون

نقد سریال خاتون تا پایان قسمت شانزدهم

تعلیق پر طمطراق قسمت پایانی نیم فصل اول سریال خاتون به یک بازی بی‌هدف پس از سه ماه وقفه بدل می‌شود. رجب‌اف از همان ابتدا قرار نبود چیزی بیشتر از دلهره‌ی کم جان برای ایجاد تعلیق باشد. در کارگردانی نیز از دم‌دستی‌ترین دکوپاژها برای ایجاد ترس و دلره از به دام افتادن خاتون استفاده شده. بالاترین امتیاز این  قسمت مربوط به مکالمه‌ی خاتون و رضاست.  اول اینکه خاتون به او اعتماد می‌کند و همراه او به کمپ، برای پیدا کردن پدرش می‌رود. این رابطه همین‌طور باید شروع می‌شد؛ با اعتماد. ورود تعداد کثیری از شخصیت‌های تازه به مسیر داستان روایت این قسمت را دچار سردرگمی می‌کند. آن هم وقتی همه‌شان بازیگران مطرحی هستند. پاکروان در این قسمت دچار یک خودنمایی در شعارزدگی (سکانس حضور خودش در داستان و اشاره به اشغال بهرام بیضایی که دیگر اوجش است!) و تنها مشغول به رخ کشیدن بازیگران مطرحش میشود و چیزی غیر اینها حاصل عملکرد او در کارگردانی این قسمت نیست.
میرسعید مولویان در نقش رضا دیگر برگ برنده‌ی این قسمت است. بازی یکدست و ادای صحیح دیالوگ‌ها و لحن باورپذیر همگی موجب شده‌اند تا در میان دیگر بازیگران مطرح سریال خوش بدرخشد. بابک حمیدیان هنوز با شدت سابق خوب بازی می‌کند و نگار جواهریان دیگر خودش را در نقش تثبیت کرده. مهران مدیری نیز با گرفتن نقش کاراکتری که با آن اشناست و تحقیقا تمام بازی‌های قابل قبولش در زیر سایه همین شخصیت‌ها بوده از خط بیرون نمی‌زند و خوب است.

درست بعد از این کشش طولانی خاتون وارد فاز یک سریال سر و سامان دار می‌شود. مثلث مردهای شکل گرفته دور خاتون درام را می‌سازند و جلو می‌برد، هر چند فیلمنامه در مورد رابطه رضا و خاتون لنگ می‌زند، اما قصه به هرحال جلو می‌رود. پاکروان هم در کارگردانی و هم در میزانسن و بازی‌گرفتن از پس گروه ستارگانش بر می‌آید و حضور هر کدام را منطقی جلوه می‌دهد. کارگردانی سکانس‌های با حضور اشکان خطیبی مخصوصا خیلی خوب از کار درآمده. چه در سکانس درد دل او با یک افسر آلمانی که دوربین ثابت حواس ما را به بازی بازیگران و روایت آن‌ها بیشتر جمع می‌کند و چه در سکانس هتل پرشیا، جایی که شیرزاد می‌فهمد در قتل سرباز انگلیسی خاتون هم نقش داشته. 

سریال خاتون
بازی روان مهران مدیری در نقش دایی جان انگلیسی هر چند نشانه‌هایی از تکرار در خودش دارد اما به در قصه می‌خورد و روان از ککار آمده

تا پایان قسمت شانزدهم نظم و توالی اتفاقات با سرعت درستی جلو می‌رود و خرده داستان اطراف خاتون هم بر جذابیت قصه اصلی افزوده‌اند. هر جا فیلمنامه کم می‌اورد به جایش کارگردانی، طراحی صحنه و لباس و نورپردازی جایش را پر می‌کنند. بازیگران در نقش‌هایشان جا افتاده‌اند و حالا می‌شود به پایان خاتون خیلی خوشبین بود تا یکی از بهترین سریال‌های تولید داخل تکمیل شود.


7 خوب
حالا در پایان ۸ قسمت سریال خاتون در یک نگاه کلی به آن می‌توان برآیند مثبتی دید. هرچند قسمت‌های ابتدایی خاتون چندان پر کش و قوس نیستند اما هرچند دیر اما بالاخره انگار داستان روی ریل درستی افتاده و می‌توان مشتاقانه منتظر قسمت‌های بعدی ماند.

  • فیلمبرداری و نورپردازی چشم‌نواز
  • بازی درخشان بابک حمیدیان
  • طراحی صحنه‌ی خارق‌العاده
  • پایلوت کم‌جان
  • دکوپاژهای بد
  • توئیست جذاب قسمت پایانی

مطالب مرتبط

دیگران نیز خوانده‌اند

نظرات

دیدگاه خود را اشتراک گذارید
اشتراک
به من اطلاع بده
guest

16 دیدگاه
جدیدترین
قدیمی‌ترین بیشترین رای
Inline Feedbacks
View all comments