فصل دوم سریال Legion - لژیون

بررسی فصل دوم سریال Legion – لژیون

ماراتن ذهنی

1%
  • 0/10
بررسی فصل دوم سریال Legion – لژیون ۰ ۲۱ شهریور ۱۳۹۸ نقد سریال خارجی کپی لینک

استقبال از مجموعه‌ی «لژیون» (Legion) باعث شد تا شبکه‌ی «FX» و شرکت «مارول» خیلی زود به فکر ساخت ادامه‌ی ماجراهای «دیوید هالر» و دوستان او در مسیر مبارزه با «پادشاه سایه‌ها» بیفتند. همین استقبال باعث شده تا فصل دوم سریال Legion اینبار طولانی‌تر از قبل به مرحله‌ی تولید برسد.

همانطور که در نقد و بررسی فصل اول این مجموعه اشاره شده، لژیون اثری متفاوت با سایر فیلم‌ها و سریال‌های ابرقهرمانی بود و از فضاسازی سورئال خاص آثار «استنلی کوبریک» برای روایت داستان خود بهره می‌برد. فصل دوم سریال Legion هم با سبک مشابهی ساخته شده و از این جهت به دقت مسیر پیشین را ادامه می‌دهد اما برخلاف فصل اول، نمی‌توان به همین سادگی از فصل دوم سریال Legion لذت برد.

فصل دوم داستان را درست از پایان حوادث فصل قبلی ادامه می‌دهد. «فاروق»، پادشاه سایه‌ها پس از فرار از دست دیوید سعی دارد تا بدن خود را پیدا کرده و قدرت از دست رفته‌اش را مجددا به دست بیاورد تا برای نبردی نهایی با دیوید و دوستانش آماده شود. شیوه‌ی روایت داستان در این فصل هم درست مشابه فصل قبل است. «نوآ هاولی» این بار هم در قامت کارگردان اصلی سریال Legion قرار گرفته و آشفتگی را به جهان جهش یافتگان می‌آورد. روایت داستان به صورت پراکنده و قرار دادن عناصر بصری نامتعارف در گوشه و کنار صحنه‌ها از مهم‌ترین خصوصیات این مجموعه است و نقش مهمی در به شهرت رسیدن آن دارد اما برخلاف فصل اول، استفاده از خصوصیات یاد شده و تکیه بر این روشی روایی، در فصل دوم سریال Legion اثری معکوس دارد و تنها ثمره‌ی آن آشفتگی ذهنی بیننده است.

بخش عمده‌ای از داستان و وقایع فصل اول سریال Legion در ذهن دیوید هالر جریان داشته و از همان سکانس ابتدایی فصل اول به بیننده‌ها گفته می‌شد که با یک بیمار روانی روبه‌رو هستند. از این جهت نمایش آشفتگی ذهنی و جنون دیوید با استفاده از عناصر عجیب و غریب و صد البته سورئال، بسیار خلاقانه و جذاب است اما در فصل دوم سریال Legion تقریبا تمام وقایع داستان در جهان واقعی رخ می‌دهد. با این حساب، نیازی به روایت آشفته و عناصر بصری عجیب و غریب در قاب تصویر احساس نمی‌شود، زیرا جهان واقعی ما فاقد چنین خصوصیاتی است.

فصل دوم سریال LEGION
فاضلاب بیابانی

نوآ هاولی تلاش کرده تا اینبار هم فرمول موفق فصل اول را تکرار کند، اما متاسفانه این تکرار کورکورانه نتیجه‌ی عکس می‌دهد

درپوش غول پیکر و صورتی رنگ فاضلاب در دل بیابان، گفتگو با «سید برت»، معشوق دیوید در کالبد یک گربه آن هم روی پشت بامی مشرف به آسمانی که با بادکنک‌های غولپیکری به شکل دستانی سبزرنگ و در حال اشاره به نقاطی نامعلوم احاطه شده و اتاق بازجویی که کاملا سر و ته ساخته شده، همه از جمله همین عناصر عجیب و غریب هستند که نه تنها قابل درک و هضم نیستند، بلکه به دلیل تضاد با پیش زمینه‌های ذهنی انسان، بیننده را دچار شوک می‌کنند. از این رو یکی از بزرگ‌ترین نقاط قوت فصل پیشین سریال لژیون، در فصل دوم به یک نقطه ضعف آزاردهنده تبدیل می‌شود.

از سوی دیگر، داستان فصل دوم سریال Legion هم اصلا مانند گذشته خوش‌ساخت و منسجم نیست. با تماشای چند قسمت ابتدایی فصل دوم سریال Legion، سؤالات بسیاری در ذهن بیننده ایجاد می‌شود که به خودی خود اصلا نکته‌ای منفی نیست، اما این سوال‌ها نه تنها در طول این فصل بی‌پاسخ می‌مانند، بلکه ماهیت عقلانی تلاش‌های شخصیت‌های این اثر را هم زیر سوال می‌برند. به عنوان مثال، پادشاه سایه‌ها و تلاش او برای یافتن کالبد خود. او در طول داستان ادعا می‌کند که اصلا قصد تسخیر جهان و سلطه بر آن را ندارد و تنها می‌خواهد کالبدش را پیدا کرده و به زندگی معمولی‌ خود بازگردد. او ۱۰ قسمت از فصل دوم را برای انجام چنین کاری تلاش می‌کند و در طول این مدت بارها و بارها از افراد مختلف می‌شنویم که در صورت موفقیت این نقشه، دیگر هیچکس جلودار او نخواهد بود.

سریال legion
مبارزه نهایی داستان بیشتر شبیه به کارتون‌های والت دیزنی است

خوشبختانه فصل دوم سریال Legion در حوزه‌ی شخصیت‌پردازی و بازیگری، رشد قابل توجه و مثبتی داشته

با این وجود در قسمت پایانی، دیوید با کمک دوستانش تنها در یک دقیقه و سی و پنج ثانیه او را شکست می‌دهد! این در حالی است که فاروق پیش از دست یابی به این کالبد هم آنقدر قدرت داشته که بتواند از کیلومترها دورتر ذهن انسان‌ها را به تسخیر خود درآورده و آنها را با حرکت چند انگشت به خوک، ماهی، خاکستر و حتی یک غول عظیم الجثه تبدیل کند. بنابراین ساخت یک کالبد فیزیکی شبیه بدن قبلی خود برای موجودی با چنین قدرت نامحدودی اصلا کار دشواری نخواهد بود و مطمئنا دردسر آن بسیار کمتر از روبه‌رو شدن با لشکری از قهرمانان و جستجو برای یافتن کالبد قدیمی است. نمونه‌های اینچنینی در فصل دوم سریال Legion بسیار است و باعث می‌شود تا حس کنید بجای تماشای اثری که مخاطب اصلی آن بزرگسالان هستند، پای نسخه‌ی ابرقهرمانی «باب اسفنجی» نشسته‌اید.

البته داستان فصل دوم خالی از نوآوری هم نیست. در این فصل بخش کوتاهی از هر قسمت به روایت موضوعات عجیب اما واقعی در خصوص رفتار انسان‌ها اختصاص یافته و آن را به وقایع داستانی جهان لژیون مرتبط می‌کند. این ابتکار در وهله‌ی اول جذاب است، اما در ادامه به دو دلیل، تا حدودی آزاردهنده می‌شود. اول اینکه محل قرارگیری این سکانس‌ها در هر قسمت متفاوت است. این سکانس‌ها یک مرتبه در ابتدای قسمت، یک مرتبه در وسط و یک مرتبه در انتهای آن به نمایش در می‌آیند و این امر پیوستگی روایت داستان را آشفته می‌کند؛ خصوصا به این دلیل که بخش یاد شده مانند یک مستند علمی توسط یک راوی روایت می‌شود، در حالی که بیننده باقی سریال را به صورت یک اثر داستانی تجربه کرده و در وقایع مختلف با قهرمان همگام است.

دومین مورد آزار دهنده در خصوص این سکانس‌ها، درک ارتباط آنها با وقایع داستانی است. این سکانس‌ها در برخی موارد تنها حس تماشای یک ویدئوی کوتاه با ماهیت «آیا می‌دانید که….؟» را دارد، مانند یک مستند کوتاه چند دقیقه‌ای است که در دل یک اثر داستانی گنجانده شده باشد. در یک مورد خاص هم، ارتباط این بخش با وقایع سریال به کلی در هاله‌ای از ابهام فرو می‌رود: در یکی از قسمت‌ها، راوی در خصوص چگونگی ایجاد توهم در ذهن انسان صحبت می‌کند، اما به شکلی عجیب، هیولای کوچکی که در این بخش بیانگر مفهوم «توهم» است، ناگهان پا به جهان واقعی می‌گذارد و پس از چند قسمت به جنگ دوستان دیوید می‌رود! اینکه این هیولا توسط فاروق ساخته شده یا تنها حاصل توهم گروهی است و چگونگی حضور آن در داستان، از جمله سوالات بی‌جوابی است که پیش از این به آن اشاره کردیم.

البته فصل دوم سریال Legion خالی از سکانس‌های جذاب هم نیست. به عنوان مثال می‌توان به مبارزه‌ی ذهنی فاروق و دیوید در ابتدای این فصل اشاره کرد. در این سکانس این دو شخصیت با تبدیل شدن به موجودات مختلف مثل تانک و سامورایی سعی دارند تا یکدیگر را به چالش بکشند. تماشای موارد این چنینی امید را در دلی بیننده‌ها زنده می‌کند که روح نوآوری هنوز در مجموعه‌ی لژیون زنده است. البته سادگی بیش از اندازه‌ی مبارزه‌ی نهایی این دو شخصیت هم به نوبه‌ی خود ناامیدکننده و دور از انتظار رقم می‌خورد. به‌طور کلی شیوه‌ی روایت داستانی در فصل دوم لژیون افت چشمگیری پیدا می‌کند.

خوشبختانه فصل دوم سریال Legion از جنبه‌ی شخصیت‌پردازی و بازیگری، رشد قابل توجه و مثبتی دارد. در کنار گروه بازیگران قبلی سریال که شامل «دن استیونز» (در نقش دیوید هالر)، ریچل کلر (در نقش سید برت) و «آبری پلازا» (در نقش لنی) می‌شود، بازیگران تازه‌ای هم برای اولین بار در این فصل به نقش‌آفرینی می‌پردازند. «نوید نگهبان» یکی از همین بازیگران جدید است که در فصل دوم نقش «امال فاروق»، چهره‌ی حقیقی پادشاه سایه‌ها را ایفا می‌کند. نگهبان خیلی زود با بازی جذاب و قدرتمند خود، تحسین و توجه بیننده‌ها را جلب کرده و به یکی از کلیدی‌ترین شخصیت‌های این فصل تبدیل می‌شود.

فصل دوم سریال Legion مانند یک دوی ماراتن است: طولانی، خسته کننده اما جالب

اینبار دیگر خبری از پنهان شدن پشت نقاب دخترکی مجنون نیست و فاروق مستقیما با دیوید و سایر شخصیت‌های داستان روبه‌رو می‌شود. خروج پادشاه از درون سایه‌ها و رونمایی از شخصیت حقیقی‌اش از نکات جذاب و مثبت فصل دوم سریال Legion به شمار می‌رود که به لطف بازی به یاد ماندنی نوید نگهبان، جذاب‌تر نیز به نظر می‌رسد. فاروق اینبار هم در قامت شخصیت منفی ماجرا قرار گرفته، اما دیگر موجودی با ظاهر مندرس و کثیف نیست. او شبیه به یک اشرافزاده‌ی شرقی دانا و تحصیل کرده است که به خوبی به زبان‌ها، فرهنگ‌ها و تاریخ جهان تسلط دارد. از این رو، این شخصیت از آن دسته هیولاهایی است که نمی‌توان از او متنفر بود. نگهبان به دلیل تسلط به زبان فارسی، آلمانی، فرانسوی و انگلیسی به خوبی نقش فاروق را به عنوان موجودی دنیا دیده ایفا کرده و از زبان‌های یاد شده برای رساندن مفاهیم مختلف استفاده می‌کند.

در فصل دوم سریال Legion بار شخصیت‌پردازی و نقش‌آفرینی بازیگران روی دوش پلازا نیست و سکانس‌های جذاب و هنرمندانه بین او و نگهبان تقسیم شده و همین تنوع در نقش‌آفرینی لذت تماشای این فصل را بیشتر می‌کند. البته باقی بازیگران هم به نوبه‌ی خود در چنین نقش‌آفرینی سهیم هستند و به دلیل طولانی‌تر شدن این فصل، فرصت بیشتری برای قرار گرفتن جلوی دوربین پیدا می‌کنند. ریچل کلر با بازی در نقش سید به عنوان معشوق دیوید دیگر تنها یک دختر تنها و منفعل نیست و در طول داستان شاهد رشد و بلوغ شخصیت او هستیم. سید در تعیین سرنوشت قهرمان داستان نقش پررنگی دارد و در طول یازده قسمت از فصل دوم سریال Legion مسیری طولانی و تحولی قابل توجه را تجربه می‌کند.

البته طولانی‌تر شدن فصل دوم باعث می‌شود که بازیگرها فرصت خودنمایی بیشتری جلوی لنز دوربین داشته باشند اما پی‌رنگ کلی ماجرا در این اثر، بی‌‌جهت کش داده می‌شود. به عنوان مثال یک قسمت کامل از این فصل تنها به بررسی زندگی‌های مختلف دیوید و انتخاب‌های دیگر او می‌پردازد: او می‌توانست یک بی‌خانمان باشد که در خیابان‌های شهر زندگی می‌کند یا یک سرمایه‌دار بزرگ یا پیرمردی که در کنار خواهر خود به سن پیری می‌رسد اما دیوید ترجیح می‌دهد تا از قدرت‌های خود برای مبارزه با فاروق استفاده کند تا کلیشه‌ی «قدرت‌های بزرگ و مسئولیت‌های بزرگ» را یکبار دیگر باز آفرینی کرده باشد.

فصل دوم سریال LEGION
پلازا در این فصل هم به خوبی از پس نقش خود برمی آید

 قسمتی دیگر از داستان به تلاش او برای نجات ذهن سید (Sid) از یک خواب طولانی اختصاص دارد. دیوید بارها و بارها سکانس‌های تکراری زندگی معشوقش را تجربه می‌کند تا به پاسخ معمای ذهنی‌اش دست پیدا کند، آن هم در حالی که بخش خودآگاه ذهن سید در عین آگاهی از همه مشکلات و ماجرا، از کمک به دیوید خودداری کرده و تا زمانی که او پاسخ درست سؤالش را پیدا نکند، حاضر به بیدار شدن نیست. از این جهت، طولانی‌تر شدن فصل دوم سریال Legion را نمی‌توان یکی از نقاط قوت آن به حساب آورد.

فصل دوم سریال Legion مانند یک دوی ماراتن است: طولانی، خسته کننده اما جالب. شاید به همین دلیل است که تماشای پایان آن باری از دوش بیننده بر می‌دارد؛ چرا که در عین رساندن خبر پیگیری ادامه‌ی داستان در فصل سوم، ماجراهای دیوید و سایر قهرمانان قصه را تا اطلاع ثانوی به پایان می‌رساند. واضح است که نوآ هاولی تلاش کرده تا اینبار هم فرمول موفق فصل اول را تکرار کند، اما متاسفانه این تکرار کورکورانه نتیجه‌ی عکس داده و اگر شخصیت‌پردازی قهرمانان داستان و بازی دلنشین افرادی همچون نگهبان و پلازا نبود، قطعا این فصل به یک شکست تمام عیار تبدیل می‌شد.


7.5 خوب
فصل دوم سریال Legion مانند یک دوی ماراتن است: طولانی، خسته کننده اما جالب. شاید به همین دلیل است که تماشای پایان آن باری از دوش بیننده بر می‌دارد چون در عین رساندن خبر پیگیری ادامه‌ی داستان در فصل سوم، ماجراهای دیوید و سایر قهرمانان قصه را تا اطلاع ثانوی به پایان می‌رساند.
  • فرصت هنر نمایی بازیگران مختلف و تنوع در نقش آفرینی
  • بازی به یاد ماندنی نوید نگهبان
  • نوآوری در روایت داستان با استفاده از المان‌های مختلف
  • طولانی شدن بی دلیل فصل دوم
  • تکرار بی‌دلیل روایت آشفته و عناصر بصری عجیب و غریب
  • داستان سطحی و فاقد چارچوب قدرتمند

مطالب مرتبط

دیگران نیز خوانده‌اند

نظرات

دیدگاه خود را اشتراک گذارید
guest

0 دیدگاه
جدیدترین
قدیمی‌ترین بیشترین رای
Inline Feedbacks
View all comments