King of the Monsters (گادزیلا: پادشاه هیولاها) در جایگاه هشتمین فیلمی که در سده بیستویکم با پیشوند Godzilla به تولید رسیده، بیش از هر زمانی وامدار اجراهای پر زد و خوردِ میخکوبکنندهاش است.
Godzilla: King of the Monsters سیوپنجمین فیلم از فرنچایز گادزیلا و دنبالهای بر Godzilla 2014 است که در استودیوی تماماً هالیوودیِ «لجندری پیکچرز» (Legendary) ساخته شده است. «مایکل دووگرتی» سازنده فیلم نسبتاً موفقِ X-Men: Apocalypse، هرچند در بخش فنی و اجراهای پرتحرک تخیلی-اکشن عالی عمل میکند، در مقوله داستانسرایی اما دست به دامن الگوهایی شده که بهواسطهی آنها، اشکال کهنهای از یک فرمول سنتیِ قابل اتکا اما فرسوده و ناتوان را به تصویر میکشد.
فیلم Godzilla: King of the Monsters (بهعنوان یک دنباله) درحالیکه بهسختی ارتباطش را با عنوان پیشین برقرار کرده، بدون مقدمه داستانپردازی را آغاز میکند. در واقع زمان و فضای لازم در اختیار هیچیک از شخصیتها قرار نگرفته و در امتداد آن، خصوصیات عاطفی و روانیشان هم ذرهای توسعه نميیابد. بهعبارتی، تماشاگر در همان لحظات ابتدایی به هیاهوئی ورود میکند که درکی از آن ندارد. ازدحامی که در قبال مقصود فیلمنامهنویس، نهتنها حس کنجکاوی ایجاد نميکند، که گیجکننده و غیرقابل درک است. بهصورت کلی، شروع زودتر از موعدِ King of the Monsters با اینکه پرشور و پویا بهنظر میرسد، اما توان برانگیختن و جلب توجه مخاطب را در خود نمیبیند.
در امتداد شروع ناامیدکننده، فیلم به تدریج روایتی را آغاز میکند که در پس آن، رخدادها بهشکلی شتابزده، یکی پس از دیگری با سرعت هرچه تمام رقم میخورند. در گادزیلا، ساختار کلی فیلمنامه و پیرنگ داستان فیلم، نمود پیچیده و گیجکنندهای ندارد، با این حال اصرار فیلمنامه همواره بر آن است که طرح داستانی فیلم با چنین ساختاری پیش رود. ساختار رواییای که البته متعاقباً به فرسودگی نیمهی اول فیلم میانجامد.
چیزی که خیلی در گادزیلا اهمیت دارد و البته توجه برانگیز است، حضور پرشکوه تایتانها بر فضای نمایشی است. حضوری بهغایت مقتدر توام با غرشهای متدوام و میخکوبکننده!
روایت داستان از جایی آغاز میشود که «اِما» (Emma) و «مدیسون» (Madison)، همسر و فرزند «مارک راسل»، در نزیکی یکی از پایگاههای نهان سازمان «مانارک» (Monarch)، متوجه تحرک ناگهانی یکی از تایتانهایی میشوند که بهصورت مخفیانه تحت حفاظت مانارک بوده است. اِما و مدیسون بلافاصله در محل استقرار تایتان (پایگاه ۶۱ – چین) حاضر شده و سعی میکنند بهوسیله پژواک (انعکاس صدا) با تایتانها ارتباط معنادار برقرار کنند. در لحظهای که دکتر راسل موفق به برقراری ارتباط با تایتان میگردد، گروهی نظامی از راه رسیده و با قتل عام کارکنان آزمایشگاه، اِما و دخترش مدیسون را به اسارت میگیرند. البته این نگاهی است که مخاطلب به ماجرا دارد. در هر صورت، مشخص میشود که این اتفاق از پیش تعیین شده بوده و این تشکیلات نظامی حالا قصد دارد با کمک اِما، هفده تایتانی را که در نقاظ مختلف دنیا ساکن هستند، بیدار کند. در این حین، فیلم قدم به قدم مخاطب را با جریانی همراه میکند که طی آن، تایتانها برای اولینبار در فیلم حاضر شده و بهنوعی به تماشاگر معرفی میشوند. «گیدورا» (King Ghidorah)، شاه سه سر اولین تایتانی است که رخ نشان میدهد. موجودی فوقالعاده عظیم با شمایلی هیجانانگیز که البته با بدخلقی و بیقراری در جریان فیلم حاضر میشود. چیزی که خیلی در گادزیلا اهمیت دارد و البته توجه برانگیز است، حضور پرشکوه تایتانها بر فضای نمایشی است. حضوری بهغایت مقتدر توام با غرشهای متدوام و میخکوبکننده!
در ادامهی داستان، در سمت دیگرِ ماجرا کاراکتر مارک حضور دارد. او شخصیتی است که هیچ نوع کارکرد هیجانی، روانی، عاطفی در خود نمیبیند و حضورش در فیلم همواره با این پرسش مطرح میگردد که آیا حضور مارک راسل در King of the Monsters الزامی است؟! جالب است که در میان سایر بازیگران، فیلم بهشکل ویژهای بر مارک متمرکز شده! بهنظر میرسد هدف فیلمنامه از بزرگنمایی این کاراکتر، در واقع افزایش اثربخشی بار روانی و عاطفیِ جریان فیلم باشد که البته در نتیجهی روایت پرشتاب و پراکندهی افتتاحیه که به تعداد زیادی کاراکتر تک بعدی و ناقص منجر شده، تلاشی ناموفق تلقی میشود. به عبارت دیگر، برای مخاطبی که از نگاه مارک اتفاقات جهان فیلم را لمس کرده، ربودن شده همسر و فرزند تقریباً هیچ حس نگرانیای ایجاده نمیکند و در واقع غیرقابل همذات پنداری است. این نمونه حکایت بیش از نیمی از رویدادهایی است که در نقطه نقطهی فیلم میبینیم؛ بیهوده، توجیه ناپذیر و رو به افول! با این حال، از نیمهی دوم به بعد، فیلم به لحاظ روایی در مسیر قابل قبولی قرار گرفته و به انتظارات مخاطب از یک اثر علمی، تخیلی، هیولایی نزدیکتر میشود. البته طرح کلی داستان کماکان احمقانه بهنظر میآید!
در کنار مارک، کاراکتر مدیسون هم از آن مدل شخصیتهایی است که در میانه جریان روایی به یکباره اهمیت یافته و در نقش قهرمان ظاهر میشود. این وقایع، از جمله رویدادهای داستانیای است که بدون همراه داشتن پیشزمینهای توجیهپذیر، روایتِ رو به بهبود فیلم را دچار نوسان میکند. البته در حیطهی سکانسهای پر سروصدای اکشن، رخدادهای فیلم عالباً به خروجیهای قابل قبولی منجر میشوند. بهصورتی که اجراهای چشمگیر اکشن که اکثراً از جلوههای ویژه پر شدهاند، به شکل منظم و حساب شده به جریان فیلم تزریق شده و تعداد زیادی از ضعفهای فیلم را بیاثر میکنند.
ایراداتی که در زمینه داستانپردازی گریبان فیلم را گرفتهاند، به حدی جدی و غیرقابل توجیه هستند که بازیها عملاً به چشم نميآیند. عملکرد «ورا فرمیگا» در نقش اِما و «کایل چندلر» در نقش مارک که تقریباً دو شخصیتِ بهظاهر کلیدی فیلم هستند، در سطح رضایتبخشی قرار میگیرد؛ با این حال، تواناییهای «میلی بابی براون»، ستاره سریال Stranger Things، در قامت شخصیت مدیسون عملاً هدر میروند.
هشدار: پاراگراف زیر، بخشهایی از داستان فیلم را لود میدهد.
در سمتِ هیولاییِ فیلم، اما همه چیز قابل لمس و دلپذیر است جز مرگ زودهنگام گادزیلا! اصلیترین تایتان فیلم، در جریان دومین نبردش با گیدورا، توسط بمب اکسیژنیای که با هدف نابودی تایتانها توسط ارتش ایالات متحده شلیک میشود، در ظاهر میمیرد. با این اوصاف تمام کنشهای فیلم خبر از آن ميدهند که چنین اتفاقی رقم نخواهد خورد. اندکی بعد، گادزیلا در اعماق اقیانوس، درحالی یافت میشود که تقریباً انرژیای ندارد و دوباره سرپاشدنش هزاران سال بهطول میانجامد. انجمن مارناک که حالا تنها شانس پیروزی در برابر گیدورا و شانزده تایتانی که در سرتاسر دنیا در حال تخریب شهرها و قتل عام انسانها هستند را گادزیلا میداند، با توجه به ساختار و آناتومی خاص تایتانها، بهوسیلهی یک کلاهک هستهای، دوباره تایتان مقتدر و دوستداشتنی فیلم را احیا میکند. عملیات احیای گادزیلا که با فداکاری یکی از اعضای انجمن همراه است، در کنار موزیک تاثرگذاری که ضمیمه شده، یکی از دلچسبترین لحظات فیلم را رقم میزند. البته ماهیت ماجرا که درواقع مرگ گادزیلا باشد، اساساً غیرمنطقی و خالی از کارکردهای لازم است؛ با این حال بعضاً به خروجیهای جذابی گرایش پیدا میکند.
آغاز نبرد پایانی واقع در یک سوم انتهاییِ فیلم، در حقیقت آغاز مجموعهای از درخشانترین سکانسها و موقعیتهایی است که تاریخ فرانچایز گادزیلا به خود دیده. فارغ از قابهای شگفتانگیزی که Godzilla: King of the Monsters با کمک جلوههای ویژه به دست میدهد، اکشن فیلم و به عبارت دیگر، وجه پاپکورنیِ اثر، در بهترین، سرگرمکنندهترین و هیجانآورترین حالت ممکن قرار گرفته است. انبوهی از جلوههای بصری که به لطف لجندری، در سطح کیفی کمنظیری قرار گرفتهاند. البته که این جلوهها عموماً بخشی از مسیر را طی میکنند؛ طراحی موقعیتهای بحرانی و نفسگیر اکشن است که نماهای کلان فیلم را به این حد از جذابیت میرساند.
نبرد پایانی فیلم که با گادزیلا و گیدورا آغاز و در امتداد آن با حضور دیگر تایتانها همراه میشود، ازدحامی است از گردهمایی جلوه، فضا و اجراهای پر سروصدایی که چشمان از حدقه درآمدهی تماشاگر را به صفحه نمایش میخکوب میکند. حضور پرشکوه تایتانها خصوصاً گادزیلا که حالا در جبههی بشر به مبارزه میپردازد، فیلم را به سح بالایی از استانداردهای اکشن، علمی، تخیلی و هیولایی رسانده است.
Godzilla: King of the Monsters از آن دست آثاری است که بر خلاف ضعفهای متعددی که در خود میبیند، به تجربهای به یاد ماندنی تبدیل شده و کماکان هیجانانگیز و دوستداشتنی است. اگر از دوستداران فیلمهایی با محوریت عظیمالجثهها هستید، King of the Monsters بهعنوان پرشورترین فیلم از مجموعهی Godzilla، بلااستثنا رضایتتان را جلب خواهد کرد.
- جلوههای بصری
- اجرای اکشن
- نماهای هیولا محور باشکوه
- موزیک
- روایت شتابزدهی افتتاحیه
- داستانپردازی
- ساختار روایی فیلمنامه
- موقعیتهای قابل پیشبینی و خالی از کارکرد
- کاراکترهای خالی از اثربخشی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید