1%
  • 0/10

۵ دلیل که فروش فیلم‌های ابرقهرمانی مثل سابق چشمگیر نیست!

حالا باید نگران شد!

۵ دلیل که فروش فیلم‌های ابرقهرمانی مثل سابق چشمگیر نیست! ۰ ۱۷ مرداد ۱۴۰۴ مقالات جانبی (سینمایی) کپی لینک

علی‌رغم امیدهایی که وجود داشت، فروش فیلم‌های ابرقهرمانی در سال ۲۰۲۵ هم چندان نویدبخش نبوده تا زنگ خطر برای مارول و دی سی به صدا درآمده باشد.

چشم ‌انداز سینمای ابرقهرمانی حالا دستخوش تحولی بنیادین شده است؛ تحولی که حتی استودیوهای قدرتمند و باسابقه مانند مارول و دی سی را به این واقعیت تلخ رسانده که صرفِ داشتن ابرقهرمانی با شنل و نقاب دیگر تضمینی برای موفقیت در باکس آفیس نیست. آثار جدید مانند Thunderbolts و The Marvels علی‌رغم برخورداری از حمایت‌های گسترده استودیویی و در برخی موارد نقدهای مثبت، نتوانستند در گیشه عملکردی درخشان یا حتی قابل دفاع داشته باشند. در نتیجه، ضررهای هنگفتی را به سازندگان خود تحمیل کردند. این در حالی است که فیلم Superman اثر جیمز گان (James Gunn)، با پرداختی انسانی‌تر و واقع گرایانه‌تر از شخصیت نمادین مرد پولادین، توانست نگاه منتقدان و مخاطبان را به خود جلب کند و با گذر از مرز ۵۰۰ میلیون دلار فروش جهانی در کمتر از ۲۰ روز، نویدبخش مسیری تازه باشد. هر چند، بعید بنظر می‌رسد به باشگاه یک میلیاردی بپیوندد؛ اتفاقی که قبلاً برای ابرقهرمانی‌ها مرسوم به شمار می‌رفت.

تغییری که در چشم انداز فروش فیلم‌های ابرقهرمانی به وجود آمده، فقط بخاطر کاهش تعداد آثار پرفروش در سال‌های اخیر (از جمله افت قابل توجه دنباله‌های Aquaman و Joker نسبت به نسخه‌های اولیه) نبوده و در نتیجه شکست‌های پی ‌در پی پروژه‌های جا‌هطلبانه‌ای مانند The Flash، Madame Web و Kraven the Hunter هم رخ داده است. بدین ترتیب، فرنچایزهایی که زمانی بی‌رقیب بودند، حالا زیر سایه انتظارات بالا، اشباع و خستگی مخاطبان در حال افول بوده و شرایطشان چندان مساعد نیست. البته که بسیاری از طرفداران در ابتدا تلاش کردند اشباع ژانر ابرقهرمانی را انکار کنند اما شواهد چیز دیگری می‌گویند.

اکران Superman و سپس The Fantastic Four: First Steps بنظر می‌رسید امید را به اردوگاه استودیوهای فعال در ژانر ابرقهرمانی بازگردانده باشد اما ناگهان همه چیز خراب شد. اقتباس جدید چهار شگفت انگیز در هفته نخست عملکرد فوق العاده‌ای داشت و مطابق انتظارها ظاهر شد اما در هفته دوم افتی شدید و فراتر از انتظار را تجربه کرد؛ اتفاقی که با در نظر گرفتن شکست فیلم Thunderbolts نشان می‌دهد حتی نقدهای مثبت منتقدان و مخاطبانی که پای تماشای فیلم نشسته‌اند، نمی‌تواند یک اثر را از فروش پایین در باکس آفیس جهانی نجات دهند.

در ادامه مقاله نگاه به فروش فیلم‌های ابرقهرمانی انداخته و بررسی می‌کنیم که چرا شرایط به این نقطه رسیده است. بنابراین، قرار نیست راهکاری برای برون رفت از بحران ارائه شود.

فروش فیلم‌های ابرقهرمانی

اشباع ژانر ابرقهرمانی به نقطه بحرانی رسیده

پس از نزدیک به دو دهه سلطه ابرقهرمانان بر سینما و باکس آفیس، مخاطبان حالا با خستگی بی‌سابقه‌ای از این ژانر مواجه شده‌اند. تنها دنیای سینمایی مارول ۳۷ فیلم منتشر کرده است و در سوی دیگر، دی ‌سی دو بار تلاش به راه‌ اندازی فرنچایز سینمایی خود کرده که بار اول، یعنی DC Extended Universe با شکست مواجه شد و فرنچایز DC Universe فعلاً آینده امیدوارکننده‌ای را در پیش رو دارد؛ همچنین نباید از آثار ابرقهرمانی متعلق به دیگر استودیوها مانند Bloodshot غافل شد. نتیجه انتشار این همه اثر ابرقهرمانی طی سال‌های گذشته، اشباعی بوده که دیگر نمی‌توان انتظار داشت مخاطبان صرفاً به دلیل پوشیدن یک شنل یا زدن ماسک به صورت توسط شخصیت اصلی برایش پول خرج کرده و به سینما بروند.

آثاری مثل Thunderbolts، The Marvels، Ant-Man and The Wasp: Quantumania و The Flash، با وجود بهره ‌مندی از شخصیت‌های محبوب و کمپین‌های بازاریابی گسترده، همگی قربانی این اشباع شده‌اند. حتی Black Adam با نقش آفرینی دواین جانسون (Dwayne Johnson) که در اوج محبوبیتش قرار داشت هم نتوانست اشباع ایجاده شده در مخاطبان از داستان‌های تکراری ابرقهرمانی را جبران کند. البته که عوامل دیگری هم در شکست آثار نامبرده نقش داشتند.

تفاوت کلیدی اکنون «اصالت» است. موفقیت Superman تا حدی از آمادگی جیمز گان برای به تصویر کشیدن قهرمانی با آسیب ‌پذیری واقعی نشات می‌گیرد؛ در حالی‌ که آثاری مثل Thor: Love and Thunder و Doctor Strange in the Multiverse of Madness صرفاً همان شوخی‌های همیشگی و پیچیدگی‌های مولتی‌ ورس را ارائه می‌دهند که به کلیشه‌های تکراری ژانر تبدیل شده‌اند.

فروش فیلم‌های ابرقهرمانی

بازارهای بین المللی و استقبالی که دیگر نیست 

گیشه بین‌ المللی قبلاً به ‌عنوان یک بازار ایمن و قابل ‌اعتماد برای فیلم‌های ابرقهرمانی شناخته می‌شد اما اکنون این بازار به ‌شدت غیرقابل‌ پیش‌ بینی شده است. در حالی ‌که Spider-Man: No Way Home به ‌دلیل جذابیت نوستالژیک و محوریت مولتی ‌ورسی توانست در سطح جهانی موفق ظاهر شود، آثاری مانند The Flash، Black Adam و The Marvels با وجود کمپین‌های بازاریابی گسترده در داخل آمریکا، در بازارهای بین ‌المللی عملکرد ضعیفی داشتند.

بازارهای جهانی دیگر صرفاً با نمایش جلوه‌های بصری و اکشن راضی نمی‌شوند. آن‌ها به داستانگویی فرهنگی و شخصیت‌هایی نیاز دارند که فراتر از اسطوره‌ شناسی کمیک بوک‌های آمریکایی با مخاطب جهانی ارتباط برقرار کنند. فیلم‌هایی که بیش از حد به دانش قبلی مخاطب از MCU یا DCEU وابسته‌اند (مانند Doctor Strange in the Multiverse of Madness یا پیچیدگی‌های زمانی The Flash) اغلب برای مخاطبان بین ‌المللی که ممکن است در طول سال‌ها درگیر این داستان‌های به‌ هم ‌پیوسته نشده باشند، قابل‌ درک یا جذاب نیستند.

این تغییر نگرش، استودیوها را وادار می‌کند تا به ‌جای اتکا به روایت‌های چندلایه و پیچیده، به سمت داستان‌هایی مستقل بروند. موفقیت فیلم‌هایی مانند Top Gun: Maverick و Avatar: The Way of Water در برابر آثار ابرقهرمانی نشان می‌دهد که بازار بین ‌المللی بیش از هر چیز به داستان‌گویی احساسی و ملموس اهمیت می‌دهد، نه صرفاً اتصال به یک فرنچایز محبوب.

فروش فیلم‌های ابرقهرمانی

به لطف سرویس‌های استریم، عادت‌ها تغییر کرده است

ظهور پلتفرم‌های استریم و گسترش آن‌ها طی سال‌های گذشته به‌طور بنیادین شیوه مشاهده محتوای ابرقهرمانی توسط مخاطبان را تغییر داده است. این پلتفرم‌ها سریال‌هایی مثل WandaVision، The Penguin و Peacemaker را مستقیماً به خانه‌ها می‌آورند. از همین رو، تجربه سینمایی باید چیزی واقعاً ویژه را ارائه دهد تا مخاطب را به رفتن به سالن سینما قانع کند.

آثاری مثل Thunderbolts و حتی Eternals بیشتر شبیه به محتوایی بودند که می‌توانستند به‌ صورت سریال‌های استریمی عرضه شوند. با اینکه به‌ خوبی اجرا شده‌اند، تمرکز آن‌ها روی توسعه شخصیت‌ها و روایت‌های صمیمی بوده و مقیاس حماسی‌ای را که امروزه از تجربه سینمایی ابرقهرمانی انتظار می‌رود را ارائه نکرد.

در مقابل، موفقیت‌هایی مانند Spider-Man: No Way Home و Superman بر جلوه‌های عملی، بار احساسی و تصویرسازی‌های نمادین تاکید داشتند و تجربه‌ای به‌طور خاص سینمایی خلق کردند. حتی Guardians of the Galaxy Vol. 3، با وجود انتقاداتی که دریافت کرد، تا حدی موفق بود؛ زیرا حس پایان‌ بندی و پاداش احساسی را ارائه داد که برای تماشای روی پرده سینما ارزشمند به‌ نظر می‌رسید.

افزایش محبوبیت سریال‌ها همچنین باعث شده مخاطبان تماشای داستان در قالب چند قسمت را به تماشای چند ساعته یک اثر ترجیح می‌دهند. به بیان دیگر، بسیاری از مخاطبان نمی‌توانند برای دو ساعت یا حتی بیشتر یکجا نشسته و تمام تمرکز خود را روی فیلم نگه دارند. به خصوص اینکه تلفن‌های همراه هوشمند هر لحظه مخاطبان را به سمت خود جلب می‌کند. در مقابل، سرویس استریم به مخاطب این اجازه را می‌دهد که هر لحظه پخش فیلم یا سریال را متوقف کرده و به استراحت یا انجام کار مورد نظر بپردازد.

فروش فیلم‌های ابرقهرمانی

فیلمنامه اهمیت بیشتری پیدا کرده است

مهم‌ترین عامل در موفقیت فیلم‌های ابرقهرمانی در گیشه دیگر صرفاً شهرت برند نیست، بلکه کیفیت روایت داستان است. مخاطبان آ‌نقدر پخته شده‌اند که میان توسعه واقعی شخصیت و داستان ‌پردازی کلیشه‌ای تفاوت قائل شوند، فارغ از اینکه لوگوی کدام استودیو قبل از پهش فیلم روی پرده نقره‌ای ظاهر شود. Superman موفق بود؛ زیرا جیمز گان اولویت را به روایت شخصیت ‌محور داد، نه گسترش یک جهان سینمایی، مشابه با آنچه که The Batman با تمرکز جنبه کارآگاهی شوالیه تاریکی به دست آورد. هر دو فیلم بر کشمکش‌های درونی ابرقهرمانان خود تمرکز داشتند، نه ایجاد زمینه برای فیلم‌های بعدی یا ارجاع به وقایع گذشته. در مقابل، آثاری که زیر بار تعهدات فرنچایزی قرار گرفتند (مانند ساز و کار مولتی ورس در The Flash، زمینه‌ سازی برای کانگ در Quantumania یا الزامات طنزپردازی در Love and Thunder) نتوانستند بر مشکلات ساختاری ناشی از اولویت دادن به گسترش جهان داستانی غلبه کنند. حتی با وجود بازیگران بااستعداد و جلوه‌های بصری چشمگیر، این فیلم‌ها در جذب مخاطب ناکام ماندند؛ زیرا ارتباطات فرنچایزی را بر روایت مستقل ترجیح دادند.

فروش فیلم‌های ابرقهرمانی

تکرار مکررات

شاید گویا‌ترین نشانه از تغییر ذائقه مخاطبان این باشد که آن‌ها به تفسیرهای تازه از شخصیت‌های شناخته‌ شده بیشتر گرایش پیدا کرده‌اند تا ادامه خط داستانی‌های پیشین. Superman از این واقعیت سود برد، چرا که یک ریبوت کامل بود و به جیمز گان اجازه داد تا چشم‌ انداز منحصر بفرد خودش را ارائه دهد؛ درست مانند موفقیت The Batman که نسخه‌ای کاملاً متفاوت از بروس وین را نسبت به اقتباس‌های قبلی ارائه کرد و همین موضوع هم یکی از بزرگترین نقاط قوتش بود.

در مقابل، فیلم‌هایی که به پیوستگی‌های پیشین وابسته بودند (از اتصال The Flash به دنیای سینمایی DCEU گرفته تا الزامات فاز پنجم MCU در Quantumania و یا زمینه ‌سازی برای JSA در Black Adam) نتوانستند خود را از زیر بار انتظارات فرنچایزی رها کنند. حتی Doctor Strange in the Multiverse of Madness با وجود حضور شخصیت محبوب اسکارلت ویچ، به‌ خاطر پیوند تنگاتنگش با WandaVision و طرح کلی MCU، دچار محدودیت‌های روایی شد.

این روند نشان می‌دهد که موفقیت آینده فیلم‌های ابرقهرمانی وابسته به توانایی فیلمسازان در ارائه زاویه‌ای نو از شخصیت‌های کلاسیک است، نه صرفاً توسعه فرنچایزهای موجود. ریبوت DCU و برنامه‌های مارول برای تغییر بازیگران شخصیت‌های اصلی، هر دو گواه این حقیقت‌اند: نوسازی خلاقانه به آسودگی ناشی از تداوم اولویت دارد.

به باکس آفیس جدید عادت کنید

واقعیت انکار ناپذیر دنیای سینما این است که حتی عظیم‌ترین و پرخرج‌ترین جهان‌های سینمایی، زمانی ‌که از بنیان دچار ضعف در روایت و شخصیت ‌پردازی باشند، نمی‌توانند صرفاً با تکیه بر شهرت برند یا گستردگی یک فرنچایز به موفقیت برسند. مخاطب امروز پس از دو دهه اشباع از آثار ابرقهرمانی دیگر تنها به صرف دیدن شنل‌ها، انفجارها و نبردهای چندین میلیون دلاری روی پرده نقره‌ای رضایت نمی‌دهد. مخاطبان حالا باهوش‌تر، سخت‌گیرتر و مطالبه‌گرتر از همیشه‌اند؛ آن‌ها به‌ دنبال قصه‌هایی می‌گردند که احساسات‌شان را درگیر کند، شخصیت‌هایی را ببینند که درد، تردید و دگرگونی را تجربه می‌کنند و جهانی را لمس کنند که فراتر از جلوه‌های ویژه دیجیتال، حرفی برای گفتن داشته باشد.

دوران فیلم‌های ابرقهرمانی به ‌عنوان موفقیت‌های تضمین ‌شده گیشه‌ای به سر آمده است. دیگر نام یک استودیو، لوگوی آغازین فیلم یا تعداد فیلم‌های گذشته یک فرنچایز، تضمینی برای کشاندن مخاطب به سالن‌های سینما نیست. چیزی که امروز تعیین ‌کننده است، کیفیت داستان‌ گویی، اصالت و خلق تجربه‌ای است که تنها در قالب سینمایی و بر پرده بزرگ معنا پیدا می‌کند؛ تجربه‌ای که نتوان آن را به راحتی روی یک لپ ‌تاپ یا گوشی در یک سرویس استریم تماشا کرد و به همان اندازه درگیر شد.

فیلم‌هایی که در سال‌های اخیر به موفقیت واقعی رسیده‌اند (مثل Spider-Man: No Way Home، Guardians of the Galaxy Vol. 3 یا Superman) همگی یک ویژگی مشترک داشته‌اند: آن‌ها از درون به بیرون ساخته شده‌اند، یعنی با تمرکز بر سیر درونی شخصیت‌ها، کشمکش‌های روانی و روایتی هدفمند که به احساسات مخاطب بها می‌دهد. در مقابل، آثاری که صرفاً با نیت گسترش یک جهان داستانی یا زمینه‌  چینی برای پروژه‌های آینده ساخته شده‌اند (مانند The Flash، Quantumania یا Love and Thunder) نتوانستند مخاطب را اقناع کنند، حتی اگر در ظاهر همه ابزار موفقیت را در اختیار داشتند: از ستارگان پرآوازه گرفته تا بودجه‌های کلان و جلوه‌های بصری پیشرفته.

این تغییر رویکرد نه‌ تنها یک ضرورت اقتصادی برای استودیوهاست، بلکه فرصتی ارزشمند برای فیلمسازان است تا از بندهای تکرار و کلیشه آزاد شوند و دوباره به جوهره هنر سینما بازگردند. زمانی ‌که استودیوها به جای دنباله‌ سازی و تولید محتوای تکراری به چشم ‌انداز هنرمند اعتماد کنند، نتیجه آثاری خواهد بود که نه ‌تنها در گیشه می‌درخشند، بلکه در ذهن و دل مخاطبان هم ماندگار می‌شوند.

در نهایت، این تحول به نفع همه است: استودیوها مجبور به ارتقای سطح کیفی آثارشان می‌شوند، فیلمسازان فضایی برای نوآوری و روایت‌های خلاقانه می‌یابند و مخاطبان با تجربه‌هایی مواجه می‌شوند که ارزش وقت، هزینه و توجه آن‌ها را دارد. اگرچه مسیر پیش‌ رو دشوارتر خواهد بود، بدون شک تنها آن دسته از داستان‌های ابرقهرمانی که حقیقتاً چیزی برای گفتن دارند، شایسته دیده شدن بر پرده سینما خواهند بود. این نه پایان عصر ابرقهرمانان، بلکه آغاز دوره‌ای پخته‌تر، عمیق‌تر و اصیل‌تر از آن‌هاست.



مطالب مرتبط

دیگران نیز خوانده‌اند

نظرات

دیدگاه خود را اشتراک گذارید
guest

0 دیدگاه
جدیدترین
قدیمی‌ترین بیشترین رای
Inline Feedbacks
View all comments