چگونه فیلم The Platform به یک منتقد درجه‌ی یک سیاسی تبدیل شد؟

اثری برای عاشقان رشته‌ی مدیریت و جامعه‌شناسی

1%
  • 0/10
چگونه فیلم The Platform به یک منتقد درجه‌ی یک سیاسی تبدیل شد؟ ۲ ۲۶ فروردین ۱۳۹۹ مقالات جانبی (سینمایی) کپی لینک

فیلم The Platform اثری در ژانر رازآلود و وحشت به شمار می‌رود که رگه‌هایی از سبک علمی-تخیلی نیز در آن دیده می‌شود. این اثر که حاصل زحمت یک تیم اسپانیایی است، سر و صدای زیادی به پا کرده؛ سر و صدایی نه از جنس ژورنالیستی که تب و تاب آن پس از مدتی کوتاه فروکش می‌کند، بلکه همهمه و جنجالی که تا مدت‌ها می‌تواند ذهن هر نوع مخاطبی را درگیر داستان خود کند.

نام اصلی این فیلم، El Hoyo (با حرف تعریف مشخص El) است که در زبان اسپانیولی، «حفره» معنی پیدا می‌کند. کارگردان در همان وهله‌ی اول می‌خواهد به صورت غیرمستقیم به مخاطبش بفهماند که «تو، این حفره را می‌شناسی و حفره‌ای را که در فیلم می‌بینی، چیز ناآشنا و غریبی نیست». در واقع وقتی فیلم شروع می‌شود، پس از چند سکانس ابتدایی تا حدودی جریان فیلم دست مخاطب می‌آید که قضیه از چه قرار است. فردی به اسم گورِنگ، به صورت کاملا داوطلبانه وارد سازه‌ای می‌شود تا در قبال سپری کردن مدت زمان مشخصی در یک مکان تقریبا ناشناس، به او یک مدرک معتبر دانشگاهی اهدا شود. این مکان که در واقع یک زندان مهجز و پیشرفته است، طبقات زیادی دارد و گورنگ، در همان ابتدای ماجرا در یکی از طبقات میانی این زندان از خواب بیدار می‌شود. در وسط سلول، حفره‌ای وجود دارد که هر روز یک سکو از طبقات بالا به سمت پایین روانه می‌شود و در هر طبقه برای مدت زمان کوتاهی می‌ایستد تا زندانی‌ها از میز غذای روی این سکو تغذیه کنند. ماجرا اینجاست همه چیز به این سادگی نیست و هر چقدر یک فرد در طبقات پایینی این زندان بزرگ قرار داشته باشد، از شانس کمتری برای دریافت تغذیه‌ی مناسب برخوردار است.

گورنگ با قوانین و ماهیت حفره‌ و زندانی که در آن گرفتار شده، احساس غریبی می‌کند. گویا از یک سیاره‌‌ای دیگر به این مکان وارد می‌شود، اما مخاطب فیلم، از ساز و کار این زندان کاملا آگاه است. سیستم مدیریتی و مملکت‌داری به خصوص در کشورهای جهان سوم، دست کمی از مکانیسم تغذیه‌ی زندانی‌ها در دنیای فیلم ندارد. طبقات مرفه شانس بیشتری برای بقا دارند و طبقات ضعیف تقریبا شانس‌شان مساوی با صفر است. در این اوضاع، این فشار به طبقه‌ی متوسط بیشتر وارد می‌شود؛ طبقه‌ای که هم نمی‌خواهد از گرسنگی بمیرد و هم یک راهی برای پیشرفت و صعود به طبقات بالاتر پیدا کند. کارگردان به زیبایی نشان می‌دهد که حرف حسابش با افرادی است که وضعیت اقتصادی متوسطی دارند. کارگردان از میان خیل عظیمی از نکات و انتقادهایی که جلوی دوربین نشانمان می‌دهد، با زبان بی‌زبانی می‌خواهد بگوید که اگر فرصت مناسبی برای شما از سر شانس شکل گرفته باید محکم آن را چسبیده و رها نکنید. مقوله‌ی «شانس» نقش مهمی را در رویدادهای علت و معلولی فیلم پلتفرم ایفا می‌کند؛ کما این‌که در زندگی واقعی نیز حکایتی وجود دارد که «شانس، یک بار در خانه‌ات را می‌زند!».

کارگردان تنها به نقد اجتماعی نمی‌پردازد و پایش را فراتر از این حرف‌ها می‌برد. یکی دیگر از جنبه‌های مهم فیلم که کمتر کسی به آن دقت می‌کند، بُعد سیاسی داستان است. این طرز تفکر در دنیای واقعی وجود دارد که نوع مدیریت و رهبری وابسته به «پیشامدهای جاری» است؛ به همین سبب هر سیستمی باید یکی از رویکردهای مدیریتی متناسب با پیشامدهای جاری را انتخاب کند. کارگردان در فیلم پلتفرم به «مدیریت دموکراتیک» به شدت طعنه می‌زند؛ مدیریتی که نیازمند مشارکت جمعیِ عموم مردم است. از طرفی دیگر شیوه‌ی «مدیریت آزاد» را به صورت پیش‌فرض یک سیستم رهبری کاملا منسوخ شده تعریف می‌کند که علنا نقش مدیر در سیستم محسوس نیست؛ کما این‌که در داستان فیلم پلتفرم، مخاطب به هیچ عنوان پی نمی‌برد که مدیریت زندان به عهده چند نفر است و در حقیقت، اصلا فردی در مقام مدیرِ زندان جلوی لنز دوربین با مخاطب ارتباط برقرار نمی‌کند. اگر از لجستیک و سیستم زنجیره‌ی تامین ابهام‌برانگیز فیلم پلتفرم پیرامون نحوه‌ی مدیریت زندان بگذریم، جالب است بدانید شیوه‌ی «مدیریت آزاد» روی کاغذ در نهایت امر به یک شکست ختم می‌شود. چیزی که کارگردان به ظاهر به بیننده در این رابطه پاسخ نمی‌دهد ولی دنیای حاکم بر فیلم پلتفرم، به این سمت و سو در حال حرکت است.

کارگردان تیغ انتقاد خود را بیشتر به سمت «مدیریت استبدادی» می‌برد؛ مدیریتی که در نهایت دو نوع مدیر به جامعه تحویل می‌دهد: مدیران دستوری (Directive ) و مدیران آسان‌گیر (Permissive). در نوع اول یعنی مدیران دستوری، تنها رهبر یک سیستم، تصمیمات را می‌گیرد و دستورها را به مدیران زیر دست خود ابلاغ می‌کند. در این نوع مدیریت، اگر رهبر (یا تیم رهبری) با شکست روبه‌رو شود، مردم از او متنفر و اگر با موفقیت نیازهای سیستم را تامین کند، از نگاه مردم به یک شخص حتی قهرمان شباهت پیدا می‌کند. گورنگ به همراه یک فرد دیگر برای مدیریت صحیح و اصلاح امور در نقش یک «مدیر دستوری» قدم برمی‌دارد. با این اوصاف در یک سوم پایانی ماجرا، کارگردان این شیوه‌ی مدیریتی را ناکارآمد نشان می‌دهد و به یک‌باره به سمت مدیران آسان‌گیر گرایش نشان می‌دهد. مدیر در این نوع روش، تصمیم خود را می‌گیرد اما به زیر دست خود اجازه می‌دهد تا با آزادی عمل نسبی به اهداف تعیین شده برسد.

نکته‌ی به شدت جالب و قابل تامل در فیلم پلتفرم اینجاست که کارگردان به طرز عجیبی از پرداختن به شیوه‌ی «مدیریت دیکتاتوری» خودداری می‌کند. از دیالوگ‌های بین گورنگ و دیگر اشخاص محبوس در این زندان برمی‌آید که تیم مدیریت زندان، هدف خیرخواهانه‌ای در سر دارند. از گفت‌وگوهای رد و بدل شده در فیلم این‌گونه برمی‌آید که نیت مدیران زندان یا همان حفره، این موضوع است که زندانی‌ها پس از خروج از این سازه، با تجاربی که به دست می‌آورند برای ساخت یک آرمان‌شهر و دنیایی بهتر تلاش کنند. در واقع فیلم‌ساز، از مدیر زندان یک «پدر دیکتاتور» نمی‌سازد و برعکس می‌خواهد در ذهن مخاطب این نکته را بکارد که شاید تصمیم‌های عجیب مدیریت به نتایج هولناکی ختم می‌شود، اما در نهایت به نفع جامعه‌ی بشری است؛ به عبارتی دیگر کارگردان مدام مخاطب را هشدار می‌دهد که «استبداد» به نمایش کشیده در فیلم مساوی با «دیکتاتوری مطلق» نیست و نباید این دو مفهوم مشابه به یکدیگر را یکسان در نظر گرفت.

تحلیل داستان فیلم The Platform
دوربین کارگردان برای تعریف و نمایش فاصله‌ی طبقاتی عملکرد به شدت درستی دارد.

فیلم پلتفرم مثل یک انسان دلسوز به صورت شما سیلی می‌زند و شما را مدام تکان می‌دهد تا از خواب غفلت بلند شوید. از این توهم که می‌توانید دنیا را تغییر دهید؛ از این‌که می‌توان به یک آرمان‌شهر خیالی دل بست و حتی از این‌که می‌توان با یک جا نشستن، امیدوار بود که جامعه خود به خود تغییر کرده و به سمت یک سمت و سوی مثبت حرکت کند. میگل سِروانتِس، رمان‌نویس و شاعر قرن پانزدهم میلادی یک شخصیت خیالی به اسم دن کیشوت را روی کاغذ خلق می‌کند که رسما فردی دیوانه، متوهم و خیال‌پرداز است و با دشمنانی می‌جنگد که اغلب وجود خارجی ندارند. دن کیشوت خودش را فردی شکست‌ناپذیر تصور می‌کند که هیچ احد الناسی توانایی مقابله با او را ندارد. با این اوصاف کارگردان می‌خواهد به من و شما بگوید که باید از این توهم خارج شویم که می‌توانیم دنیا را به یک‌باره و با دستانی خالی تغییر دهیم. همان‌طور که گورنگ در ماجرای فیلم پلتفرم دچار تغییر و تحولات زیادی از لحاظ روحی و روانی می‌شود، ما نیز در دنیای واقعی به نسبت طبقه‌ی اجتماعی که در آن قرار می‌گیریم با تغییرات روانی مختلفی دست و پنجه نرم می‌کنیم. عده‌ای از شدت فقر در نهایت تلف خواهند شد. عده‌ای نیز در قشر مرفه، غرق در خوشی هستند و روز به روز چشم طمع‌شان به مادیات بیشتر می‌شود. کارگردان فیلم پلتفرم به صورت غیرمستقیم بیان می‌کند که در این اوضاع اگر شما در یک طبقه‌ی متوسط هستید باید به همین طبقه سفت و محکم بچسبید؛ روز به روز تلاش کنید و اگر «بخت» و «اقبال» یارتان بود به طبقات بالاتر بروید. منتها همیشه باید یادتان باشد که سفت به موقعیت‌تان بچسبید که بدترین شرایط من و شما، امکان دارد آرزوی فرد دیگری باشد. پس اگر توان صعود نداری، سقوط نکن.



نظرات

دیدگاه خود را اشتراک گذارید
guest

2 دیدگاه
جدیدترین
قدیمی‌ترین بیشترین رای
Inline Feedbacks
View all comments