در حین خواندن مقالهها و دیدن ویدیوها و مصاحبههایی از شخصیت حقیقی محدوولد الصلاحی که برای نوشتن این مطلب به سراغشان رفتم، مشکل اصلی فیلم بیش از بیش برایم آشکار شد. در انتهای داستان با مشاهدهی شخصیتهای واقعی داستان محمدو، تقریبا همهمان میفهمیم که کارگردان و فیلمنامهنویسان چه مسیر اشتباهی را برای روایت این داستان اثرگذار انتخاب کردهاند. در سالی که درامهای دادگاهی، در سینما با The Trial of the Chicago 7 و در تلویزیون با The Undoing و Defending Jacob، در مرکز توجه همگان قرار داشتند، ساخت داستان بینظیر خاطرات گوانتانامو بر اساس روزهای دادگاهش کم لطفی به این قصهی انسانی بود. قصهی روزگار سخت محمدو و تابآوری رشک برانگیزش، روایت یک روی دیگر از امید انسانی و تلاش برای ساخت جهانی بهتر است. در حالی که فیلم The Mauritanian کمترین توجهش را نثار این بخش از داستان میکند.
به شیوهی آثار بزرگ، موریتانی نیز جلوتر داستان خودش را لو میدهد و نشانههای از آینده در خود دارد. آن نماهای آغازینِ محدود در ردایی سفید و آرام گرفته کنار امواج دریا، نشان دهندهی وضعیت رد اتهام شدهی او پیش کارگردان است
شاید بیشترین سهم تلاش برای احساسیتر کردن داستان موریتانی را باید متعلق به جودی فاستر و طاهر رحیم دانست. لحظههایی مثل تشویق «مارسی» به گوش سپاری به صدای دریا توسط محمدو و سکانسی که نانسی تنها به ملاقت محمدو برگشته و به او میگوید این بار بی دلیل و فقط به خاطر خود محمدو و اینکه احساس تنهایی نکند آمده، فقط با بازی خوب این دو بازیگر ممکن میشود. از بازی بندیک کامبربچ باید غافل شد چرا که شخصیتش اینقدر ناقص و سطحی پرداخت شده که برای چیدن منطق پشت اعمال و نیات او نویسندگان مجبور شدند مثلا صحنهای در کلیسا و به خود آمدنی یک دفعهای را طراحی کنند یا در دم دستیترین حالت ممکن از او دشمنی شخصی برای محمدو بسازند. تقابل نانسی با این شخصیت نیز که تقریبا تا سه چهارم انتهایی فیلم ادامه دارد فارغ از ریزهکاریها یا جزئیاتی است که بتواند ما را همراه خود کند. از همین رو مبارزهی فاستر و کمبربچ تصنعی باقی میماند و دنبال کننده از کار در نمیآید. در واقع این تقابل یا حتی حضور کارکتر دستیار وکیل با بازی شیلین وودلی انگار سرسری نگارش شدهاند و توانایی بر عهده گرفتن بخشی از بار درام فیلم را ندارندو
ناروا است اگر تا اینجا از ضعفهای The Mauritanin گفتهایم و نقاط قوتش را به حال خود رها کنیم. موریتانی به شکل تحسین پذیری ریتم درست و به قاعدهای دارد که ما هرگز از تماشای آن خسته نمیشویم. آن هم به شکلی درست و با ذره ذره نقل کردن داستانی که حتی همهی شخصیتها غیر از محمدو از صحت و سقمش بی اطلاع هستند. به شیوهی آثار بزرگ، موریتانی نیز جلوتر داستان خودش را لو میدهد و نشانههای از آینده در خود دارد. آن نماهای آغازینِ محدود در ردایی سفید و آرام گرفته کنار امواج دریا، نشان دهندهی وضعیت رد اتهام شدهی او پیش کارگردان است. مک دانلد با انتخاب قاب یک در یک برای فلشبکهای دوران گوانتاناما تا حدی فشار وارده بر محمدو را به ما منتقل میکند اما کارگردانی او در انتقال حساسترین نکتهی فیلم عقب میماند، نمایش دنیای خشن زندان و ذهن آرام و ایمان محمدو.