داستان سریال The Boys درباره ابرقهرمانان نیست و فقط درباره تلویزیون است!
تلویزیون برای د بویز مهمتر از ابرقهرمانان است؟
آیا یک جهان تماما سینمایی مثل د بویز قابلیت این را دارد که مانند دیگر پروژههای مشابه به موفقیتهای بزرگ دیگری دست پیدا کند و پیشرفت قابل توجهی داشته باشد؟ آیا پیام اصلی داستان سریال The Boys را درست متوجه شدهایم؟
در داستان سریال The Boys ما شاهد این هستیم که ابرقهرمانهای این داستان دائما در حال تماشای تلویزیون هستند، درست مانند زندگی روزمره ما! به عنوان مثال میبینیم که تیم خود محور هفت (The Seven) مدام در برنامههای تلویزیونی حضور پیدا میکنند و در مورد رویدادهای جاری با خبرنگاران و مجریان گفت و گو میکنند، فیلم خود را تبلیغ میکنند و یا در یک فیلم دیگر بازی میکنند؛ در فصل سه این مجموعه یکی از رسانههای اصلی ای که گروه هفت در آن حضور دارند و بسیار روی آن سرمایه گذاری شده بود یک ریالیتی شو است که در آن ابر قهرمانان مختلف با یکدیگر رقابت میکنند تا در مسابقه استعدادیابی قهرمان آمریکا (American Hero) برنده شوند و جایگاهی در فهرست تیم قهرمانان آمریکا کسب کنند.
با نگاهی اجمالی به مسابقه قهرمان آمریکا درمییابیم که تقلیدی ضعیف از دو مسابقه استعدادیابی آمریکا (America’s Got Talent) و جنگجوی نینجای آمریکا (American Ninja Warrior) است و به همین خاطر در دیدگاه مخاطبان ایده فوقالعاده احمقانهای به نظر آمده است که به طور مشخص کوچکترین ارتباطی هم به ابرقهرمان بودن ندارد و مانند یک تست بازیگری بزرگ است که در آن قهرمان دیده شدن نسبت به قهرمان بودن از اهمیت بیشتری برخوردار است.
سازندگان مجموعه د بویز از همان ابتدا همواره نگران این بودند که ابرقهرمانان و شخصیتهای داستان صرفا تبدیل به محصولات رسانه ای شوند دائم وسط کانون توجه و درگیر مسائلی مانند اسپانسرها شوند؛ به نظر میرسد تنها استفاده ای که کمپانی همیشه میخواسته از ابرقهرمانان داشته باشد، خارج کردن داستانها از قالب کمیکها همراه با به تصویر کشیدن مسائل سیاسی داخل و خارج از کشور بوده است. به هر حال در فصل سوم، ابرقهرمانانی مانند آنتونی استار (Antony Starr) به این باور میرسند که حضور در تلویزیون مهمتر از آسیب ناپذیر و ضد گلوله بودن است!
همچنین با افشای علنی معشوقه/شریک هوم لندر، استورم فرانت (Stormfront) با هنرپیشگی آیا کش (Aya Cash) به عنوان یک نازی آشکار بر علیه او باعث میشود که هوملندر کاملا تسلیم شود و تحت فشارهای شدید خصوصی و عمومی قرار گیرد.
هوم لندر با قدرت و مقامی که در دست دارد و با وجود این که یک گرداننده خوب برای مدیران خود در شرکت Vought است هر زمان که اراده کند میتواند از این محدودیتها خارج شود، همچنین به یاد میآورد که با استارلایت که در آمریکا از قدرت و نفوذ بسیاری برخوردار است ارتباط دارد و او به نوعی هم تیمیاش است.
در اولین لحظه ای که این فصل با آن شروع میشود صحنه ای را میبینیم که نشان میدهد هوم لندر از همه چیز خسته و کلافه شده است؛ او با لحنی بی ادبانه میگوید که علی رغم همه انتقادهایی به خاطر طرز برخوردش به او شده بود، از رفتار و بی احتیاطیهایش در مقابل استورم فرانت، اصلا پشیمان نیست؛ و بعد به طرز عجیب و خنده داری رتبه او بالا میرود!
د بویز همیشه یک نمایش بی وقفه از مسائل سیاسی بوده و هست اما این بار آشکارترین و ملموسترین شباهتها را با دنیای سیاسی امروزی ترسیم میکند؛ از این فصل به بعد شخصیت هوم لندر به شدت بازتاب شخصیتی سیاسی است که یک آنتاگونیست خودشیفته بوده که از عزت نفس کمی برخوردار است که مدام محدودیتهای پخش در آنتن زنده را آزمایش میکند و پیوسته از این که هیچکس هیچوقت در مقابل اقدامات او مقاومت و عقب نشینی نمیکند خوشحال میشود.
در همین حال که رسانهها نقدهای وارده بر عملکرد رئیس جمهور سابق را پوشش میدهند، د بویز استدلال میکند که اگر ریشه وحشتی که این مردان به مردم جامعه تحمیل میکنند در نیازی همیشگی برای تایید شدن باشد پس میتوان گفت آنها به هدف خود رسیده اند؛ د بویز رئیس جمهوران را به خدایان بی ثباتی تشبیه میکند که برای ستایش شدن در تلویزیون و بالا رفتن رتبهها و هیجان فعالیت رسانه ای خود هر کاری میکنند!
هم تیمی سابق او، دیپ (The Deep) با هنرپیشگی چیس کرافورد (Chace Crawford) که در فصل اول به دلیل تجاوز جنسی به استارلایت تبعید شده بود، در این فصل به تیم برمیگردد و در این بازگشت به وسیله یک کتاب و فیلم که از روی زندگی او ساخته میشود به دنبال راهی برای رستگاری کامل میگردد، در این کتاب و فیلم همسرش کاساندرا (Casandra) با بازی کتی بریر (Katy Breier)، به شیوه ای کاملا حساب شده از او حمایت میکند و علاقه مندی خود نسبت به او را به شکلی واضح نمایش میدهد که در نهایت باعث میشود او مجددا قدرت و اعتبار رسانه ای خود را به دست آورد.
در حالی که فصل سه د بویز هنوز هم آمیخته به طنزی انتقادی و خشونت آمیز است، نکته قابل توجه دیگر در مورد آن میزان توجهی است که در آن به برنامههای تلویزیونی اختصاص داده شده است و در خود همین موضوع هم جنبه ای طنز آمیز وجود دارد، به عنوان مثال این فصل با نمایش یک فیلم شروع میشود! به عبارت دیگر ایده کلی این فصل این است که قدرت واقعی در نمایش دادن و شکل دادن وقایع بدون توجه به واقعیات اصلی است و چه نمایشی بهتر از بارها و بارها تکرار کردن یک واقعه جدید در تلویزیون؟
در پس زمینه یک خط داستانی دیگر با مضمون ابرقهرمانهایی که مانند بتهای مافوق بشری هستند وجود دارد که چندین بار به مخاطب یادآوری میکند که مردم هنوز هوم لندر و سوپر تیم هفت را دوست دارند و مبادا فکر کنیم مردم نظر و باورهای ضدقهرمانهایی که توسط بیلی قصاب (Billy Butcher) با بازی Karl Urban را قبول دارند.
به کمیکهای ابرقهرمانی اغلب لقب فولکورهای مدرن را میدهند، چرا که در عین روایت امروزی به شکل هنری اسطوره شناسی اجداد ما بسیار نزدیک هستند؛ این ایده اگرچه قوی است اما نمیتواند در برابر بررسیهای دقیقتر مقاومت کند.
در دنیای واقعی و در د بویز ابرقهرمانان عملا محصولاتی هستند که با دقت از آنها محافظت میشود و شرکتهای بزرگی از آنها کسب درآمد میکنند، همچنین برای نویسندهها و هنرمندان سودهای فوق العاده ای را به ارمغان میآورند.
حال آیا این تصور عمومی که بتوانیم این ابر قهرمانان را در نمادهایی از اسطورههای قدرتمند ریشه یابی کنیم و بازتاب و دیدگاه خود را هم در آنها جست و جو کنیم، بر این واقعیت که آنها تنها ابزارهایی برای نفع و حمایت دائمی از حفظ سود شرکتها هستند، برتری دارد؟
سازندگان د بویز در پاسخ به این سوال میگویند:
البته که نه! یک برنامه تلویزیونی که از سرویس استریم آمازون (Amazon Prime) قابل پخش باشد و همچنین یک اسپین آف به نام The Boys: Diabolical و در آینده یک اسپین آف دیگر و حتی شاید یک رئالیتی شو، همه و همه به دلیل درآمد خوبی که برای کمپانی دارند برای ما از اهمیت بیشتری برخوردار هستند.
اما نظر شما در رابطه با محتوای سریال د بویز چیست؟ نظرات خود را در رابطه با داستان سریال The Boys ما به اشتراک بگذارید!
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید