تاریخ پخش فصل سوم Dark

توضیح فلسفه سریال Dark به زبانی ساده

یا تا چه میزان با مفاهیم پشت پرده‌ی سریال دارک آشنا هستید؟

1%
  • 0/10
توضیح فلسفه سریال Dark به زبانی ساده ۱۸ ۲۱ مرداد ۱۳۹۹ مقالات جانبی (تلویزیون) کپی لینک

در این مقاله قصد بر این نیست که شما با یک مقاله‌ی خسته‌کننده‌ی چند هزار کلمه‌ای درباره‌ی یک مکتب فلسفی آشنا شوید یا نقد و بررسی سریال Dark را مطالعه کنید. بلکه تصمیم بر این است فلسفه سریال Dark را ابتدا درک کرده و سپس به واکاوی تاثیر آن در زندگی خود بپردازید.

دترمینیسم یا جبرگرایی (Determinism) یکی از مفاهیم علم فلسفه است که بر اساس این نظریه، هر اتفاقی در این کره‌ی خاکی به صورت علت و معلولی به وقوع می‌پیوندد و روابط عِلّی حاکم بر این دنیا به شدت به یکدیگر پیوسته است. اگر شما نمی‌توانید علتِ یک واقعه یا حتی رفتار برخی از انسان‌ها را پیدا کنید، این مشکل از فهم و درک شماست؛ این گزاره‌ای است که معتقدان و طرفدارهای جبرگرایی به شدت به آن پایبند هستند.

یکی از مفاهیم جبرگرایی در این موضوع خلاصه شده که همه چیز در کنار هم بر طبق یک عامل جبر قرار گرفته‌اند و در این راستا، جهان دارای یک نظم علت و معلولی است. بر این اساس هر شروعی، یک پایان واحد دارد؛ کما این‌که ما در حین تماشای سریال Dark به چشم دیدیم که دو شخصیت اصلی داستان یعنی جوناس و مارتا تا چه اندازه تلاش کردند تا پایان واحدی که مدام به آن می‌رسیدند را تغییر دهند. به زبانی ساده‌تر، بر طبق نظریه‌ی جبرگرایی، عملکرد شما در زمان گذشته باعث می‌شود تا شما در نهایت به یک سرانجام برسید؛ برای مثال اگر قرار باشد پنج سال آینده به‌واسطه‌ی یک تصادف دلخراش کشته شوید، این اتفاق می‌افتد؛ مگر این‌که شما در زمان به عقب سفر کنید تا جلوی این مرگ دلخراش را بگیرید که البته همه چیز به این راحتی نیست؛ چرا که شما با تغییر یک واقعه‌ی علت و معلولی، وقایع دیگری را تحت تاثیر عملکرد خود به صورت غیرمستقیم تغییر داده‌اید و امکان دارد خط داستانی شما به یک شکل شاید فجیع‌تر به جلو برود و با مرگی بدتر در آینده روبه‌رو شوید. وقایع علت و معلولی مثل یک زنجیر به یکدیگر توسط نخ‌های نامرئی اتصال دارند و نمی‌توان بدون تاثیر روی دیگر کنش‌ها، تنها یک واقعه‌ی علت و معلولی را تغییر دهید تا نتیجه‌ی دلخواه‌تان به دست بیاید. شما در زندگی شاید حق انتخاب داشته باشید، اما این‌که دست به انتخاب‌های بسیار زیادی زده باشید و در حال حاضر بتوانید بدون در نظر گرفتن عواقب آن انتخاب‌ها، آینده‌ی خود را تغییر دهید، از دید فلسفه‌ی جبرگرایی شدنی نیست. با این اوصاف اگر پایان سریال Dark را یادتان بیاید، دو شخصیت داستان در نهایت توانستند لوپ یا همان حلقه‌ی تکرارشونده‌ی داستان را بشکنند. سوال اینجاست اگر این پایان را به عنوان یک حقیقتِ غیرقابل انتظار و نه اجتناب‌ناپذیر بپذیریم، چرا پس خالق سریال بر ضد فلسفه‌ی حاکم بر زیر متنِ سریال قد علم کرده؟ قصد سازنده‌ی سریال چه بوده؟ ترویج نظریه‌ی جبرگرایی یا محکوم کردن این مفهوم؟

فلسفه سریال Dark
جوناس، شخصیتی که برای تغییر آینده مجبور شد به جای جلو، به عقب برگردد

همان‌طور که در نقد و بررسی فصل سوم سریال Dark اشاره شد، در طول سه فصل از سریال، بارها با جملات زیادی در این رابطه مواجه شدیم که به نوعی ترویجگر مفهوم جبرگرایی بوده‌اند؛ برای مثال جمله‌ی مشهور و پرتکرار سریال: «سرآغاز، همان پایان است و پایان، همان سرآغاز». خالق سریال به زیرکی با کشیدن پای عنصری به اسم «زمان» توانسته به برخی از سوالات همچنان پرابهام، دلیلی بتراشد؛ برای مثال چطور ممکن است این جهان، بدون حضور نیروی ماوراالطبیعه و غیرقابل درکی که افراد مذهبی این نیرو را «خدا» می‌دانند، در درجه‌ی اول ساخته شود. سریال دارک توانسته در طی چند سال بدون طعنه و حتی نیش و کنایه به مذهب و دین، قواعدی را در قصه‌ی رازآلودش مطرح کند و به واسطه‌ی همین قواعد، سریال مثل یک پیرِ‌ خردمند با زبانِ علمِ فیزیک به ابهامات جهان هستی مثل چگونگی پیدایش جهان، مفهوم خدا و همچنین خلقت بهشت و جهنم می‌پردازد. این مقدمه‌چینی برای توضیح به این سوال که آیا سریال Dark ترویجگر نظریه‌ی جبرگرایی است مبرم و حیاتی بود؛ چراکه بیشتر بیننده‌های سریال احتمالا این نکته را نمی‌دانند که جبرگرایی در مقابل اراده‌ی آزاد قرار ندارد.

شما در نظریه‌ی جبرگرایی حق انتخاب و اراده‌ی آزاد دارید، ولی این جبری که در حال حاضر مجبور به تحمل آن هستید، قابل تغییر در زمان حال نیست

بسیاری از مردم به اشتباه فکر می‌کنند که جبرگرایی یعنی انسان مطلقا اختیاری از خود نمی‌تواند داشته باشد. در صورتی‌که در فلسفه، این گزاره با نظریه‌ی جبرگرایی هم‌خوانی و سازگاری ندارد. اگر تصور می‌کنید که در شکل‌گیری آینده‌ی خود هیچ نقشی ندارید، شما در موضعی هستید که می‌توان به شما، صفت سرنوشت‌گرا یا فیتالیسم (Fatalism) را نسبت داد. جبرگراها مثل شخصیت آدام در سریال اعتقاد دارند که می‌توان تاثیری روی آینده گذاشت، اما این اثر در ظرفِ زمانِ حال تعریف نمی‌شود و نقطه‌‌ی صفر این اثر، متعلق به زمان گذشته است. برای مثال این‌که شما در رشته‌ی زیست‌شناسی در دانشگاه ناموفق هستید و احساس پشیمانی می‌کنید، جبری است که شما در زمان کنکور سراسری برای خود انتخاب کرده‌اید. قطعا اگر شما در زمان به عقب سفر کنید و رشته‌ی دیگری را انتخاب کنید، این جبر از خط زمانی شما حذف می‌شود. با این حال همان‌طور که پیش‌تر نیز اشاره کردیم روابط علت و معلولی به یکدیگر مثل زنجیر وابسته‌ هستند و شما در همان زمان کنکور سراسری نیز حق انتخاب زیادی نداشته‌اید که برای مثال به جای علوم تجربی، کنکور ریاضی دهید؛ چون پیش از این نقطه، شما طبیعتا چند سال از عمر خودتان را وقف تحصیل در رشته‌ی تجربی کرده بودید و دانش لازم را برای کنکور ریاضی نداشتید. بر این اساس، شما همچنان نقطه‌ی صفر داستان خود را پیدا نکرده‌ و مجبور می‌شوید به چند سال عقب‌تر برگردید. پس همان‌طور که دقت کردید، شما در نظریه‌ی جبرگرایی حق انتخاب و اراده‌ی آزاد دارید، ولی این جبری که در حال حاضر مجبور به تحمل آن هستید، قابل تغییر در زمان حال نیست. شما قدرت تغییر دارید ولی نه در این زمان و این مکان؛ جمله‌ی قبل چیزی است که بارها در سریال Dark به جوناس گفته شد و این فردِ خام و بخت‌برگشته با سفرهای زمانی متعدد، به دنبال نقطه‌ای گشت تا بتواند آینده‌ی عذاب‌آور خود و دنیایش را تغییر دهد. پس جبرگرایی به معنای نداشتنِ قدرت اراده‌ی آزاد نیست.

فلسفه سریال Dark
سریال Dark در معنا کردن مفهوم «آینده» در مدیوم تلویزیون، عملکرد به‌جا و درستی داشته

اگر آدام را در سریال Dark نمادی از جبرگرایی بدانیم، ایوا در سوی مقابل، فردی است تقدیرگرا. ایوا در سریال به این باور رسیده که برای برجا ماندن دنیای خود و آدام، باید شهر ویندن را به همین صورتی که هست، پذیرفت و از جنگ با سرنوشت پرهیز کرد؛ صورتی که هم به گفته‌ی ایوا و هم آدام، ویندن مثل یک تومور در حال رشد است. امثالِ ایوا در این دنیا کم نیستند و فارغ از بحث و جدل‌های مذهبی، بسیاری از مردم باور دارند که تنها یک سرنوشت در انتظار آن‌هاست. البته ناگفته نماند که مفهوم تقدیرگرایی در کشورهای جهان اول کمتر دیده می‌شود و انسان‌ها بر اساس فرهنگ و وضعیت اقتصادی بهتری که دارند، بیشتر در تلاش هستند تا آینده‌ای را برای خود بسازند تا این‌که منتظر باشند آینده‌ای از پیش‌تعیین‌شده را در آغوش بگیرند. کمااین‌که شخصیت‌های حاضر در دنیای سریال دارک (و حتی خودِ بیننده)، در ابتدا کسی درک نمی‌کرد که انگیزه‌ی آدام از این همه رفتارهای مرموز و سلسله‌وار چیست و حتی بسیاری از مخاطب‌های سریال تا پیش از فصل سوم فکر می‌کرده‌اند که آدام، واقعا آنتاگونیست و شخصیت منفی این سریال است؛ چراکه این دسته از بیننده‌ها به سمت تقدیرگرایی گرایش پیدا کرده‌اند یا به صورت پیش‌فرض به این مفهوم تمایل نشان داده بودند.

اگر آدام را در سریال Dark نمادی از جبرگرایی بدانیم، ایوا در سوی مقابل، فردی است تقدیرگرا

با این‌که شاید حس کنید توضیح چند خطی که از فلسفه در این مقاله مطالعه کردید هضمش کمی برای‌تان ثقیل یا شاید هم سنگین باشد، در واقع خالق سریال دارک آن‌چنان هم خیلی عمیق به جبرگرایی در این داستان نپرداخته؛ چراکه «ذهنِ انسان»، خودْ عامل مهم دیگری است که نظریه‌ی جبرگرایی هنوز نتوانسته به خوبی و با دلیلی قابل توجیه که در ظرف علم فیزیک بگنجد،‌ آن را توضیح دهد. در غیر این صورت عده‌ای باور دارند که ذهنِ ما انسان‌ها، جزء کوچکی از یک ذهنِ بزرگتر است و ما مثل یک سلول، در بدن یک موجود قدرتمندتر مشغول به کار خود هستیم. فرضیه‌های فلسفی که به متافیزیک چنگ می‌زنند بیشمارند، اما سریال Dark صرفا یک لایه‌ی سطحی از نظریه‌ی جبرگرایی را به ما نشان می‌دهد که چطور یک انسان می‌تواند روی آینده‌ی خود تاثیر بگذارد. خالق سریال به زیبایی به برخی از سوالات بنیادین انسان‌ها جواب می‌دهد و او برای پاسخ توانست با کمک علم فیزیک کوانتوم، هم مفهوم «زمان» را توضیح دهد و هم معنی «دنیا» را برای مخاطب جا بیندازد. این‌که در انتهای سریال شاید بیننده به شک بیفتد که نکند دنیای ما نیز جهنمِ دنیای دیگری باشد، نشان می‌دهد که سریال Dark توانسته رسالتش را در انتقال مفهوم با موفقیت به سرانجام برساند. باور دارم خالق سریال دارک در انتها کاری کرده تا برایند مفهوم و تم فلسفی (جبرگرایی در مقابل تقدیرگرایی) به صفر برسد. با این‌که سریال در طی چند سال به نظر می‌رسید که ترویجگرِ نگرش مارکسیستی و جبرگرایی است، در پایان آن‌چه که می‌ماند تنها شک و تردیدِ مخاطب است نسبت به دنیایی که در واقعیت در آن زندگی می‌کند. از همه مهم‌تر اما باید به این نکته اشاره کرد که ما پس از تماشای پایا‌ن‌بندی سریال Dark دیگر به واژه‌ها صرفا به چشم یک کلمه نگاه نمی‌کنیم. به این دلیل که شاید درک ما از آن واژه‌ها، دچار تغییر و تحولاتی شده باشد؛ واژه‌هایی مثل زمان، واقعیت، دنیا، بهشت، جهنم، قیامت و حتی خدا.



مطالب مرتبط

دیگران نیز خوانده‌اند

نظرات

دیدگاه خود را اشتراک گذارید
guest

18 دیدگاه
جدیدترین
قدیمی‌ترین بیشترین رای
Inline Feedbacks
View all comments