مجموعه بهترین جملات داچ در Red Dead Redemption 2
رهبری قدرتمند که به پستترین نقاط دره سقوط کرد!
بازی Red Dead Redemption 2 بدون شک از لحاظ شخصیت پردازی یکی از بهترین بازیهای تاریخ بوده و درسهای زیادی به ما یاد داده است. داچ در Red Dead Redemption 2 گرچه سقوطی ناگهانی داشت، چیزهای زیادی به ما آموزش داد که قصد داریم با هم مرور کنیم.
داچ ون در لیند، مرد واژه و جملات زیبای بسیار است. او در داستان بازی رد دد ردمپشن ۲ سخنرانیهایی بی نظیر داشته که این شخصیت را در خاطر گیمرها جاویدان کرده است. در بازی Red Dead Redemption ما محو جنون و شخصیت عجیب او شدیم، اما همین شخصیت، در نسخه دوم که سلامت روانیاش رو به تحلیل نرفته بود، ما را شیفته رهبری و جملات انگیزشی خود در قالب رهبر گروهی عظیم کرد!
داچ در هر دو نسخه شخصیتی بسیار ارزشمند و مهم بوده و بارها چه با جنون خود و چه با جملات انگیزشی ما را شیفته خود کرده یا از خود رانده است. جملات جذاب داچ پیرامون موضوعات متفاوت چون فلسفه، خشم و حتی گذشت هستند. داچ از جمله بهترین و پیچیدهترین شخصیتهای تاریخ بازیهای ویدیویی بوده و هرگز از ذهن ما خارج نخواهد شد. در این مطلب قصد داریم به معرفی برخی از بهترین سخنان داچ بپردازیم و بار دیگر به زیبایی طراحی این شخصیت برای بسیاری دوست داشتنی و برای بسیاری منفور اشاره کنیم.
من بهترین کار ممکن را انجام دادم. تو، تو فقط به خودت اهمیت دادی.
داچ، نسبت به جوانترین مردی که پسر خود میدانست یعنی جان مارستون (John Marston)، بد رفتاریها و خشم زیادی روا داشت. این جمله به وضوح میزان تنفر داچ از جان و شخصیتی که جان تبدیل شده را نشان میدهد. جان پس از مدتی تبدیل به مردی مستقل شد و بدون نیاز به داچ، غرب وحشی را رام میکرد.
اما داچ نه تنها به چیزی که جان تبدیل شده افتخار نمی کرد، بلکه او را سرزنش کرده و او را شخصی خودخواه و خودپرست میداند. داچ با بیان چنین جملهای تلاش کرد شخصی که خود پرورش داده را به دوست داشتن خود وادار کند، فارغ از اینکه چنین جملهای فقط فاصله میان آنها را افزایش داد!
خیلی ساده بگویم در هیچ واقعیتی نمیشود کاری انجام ندهیم و به همه چیز برسیم!
زمانی که اوضاع داچ و گروه او بسیار بد شده، داچ بار دیگر مسند قدرت را در دست گرفته و تلاش میکند با جملاتی انگیزشی گروه خود را گرد هم آورده و به آنها امید ببخشد. آخرین جملات این سخنرانی به شدت زیبا بوده و برای بسیاری از افراد به معنای واقعی امید بخش هستند. داچ، کاملا منطقی اشاره داشته که او و گروهش هرگز با انجام ندادن کار مهم، چیزی به دست نخواهند آورد. اما در این میان مشکل بزرگی وجود دارد! ما چرا باید همه چیز در اختیار داشته باشیم؟ چرا هرگز به قدر کافی دارایی نداریم؟
داچ یک موضوع مهم را نادیده میگیرد. غرب وحشی تغییر کرده و جرم و جنایت بی پاسخ نمیماند. داچ اما این موضوع را انکار کرده و صرف به دست آوردن قدرت و ثروت، یاران خود را وادار به جرم و جنایت و به دست آوردن همه چیز در دنیا میکند!
تو میکشی، من میکشم. تو دزدی میکنی، من دزدی میکنم. تنها تفاوت این بوده که من خودم انتخاب میکنم از چه کسی دزدی کنم و چه کسی را بکشم، ولی تو همه چیز را در مسیرت نابود میکنی!
داچ، به واژگان ثقیل خود اعتیاد دارد و فارغ از اینکه شخص برابرش کیست، برای پیروزی مقتدرانه تلاش میکند. او هر کار منفی که میتواند را در برابر لویتیکوس کورنوال (Leviticus Cornwall) انجام میدهد و در نهایت نیز کورنوال را برای گناهان خود سرزنش میکند!
به عبارت دیگر، قتلها و گناهان داچ برای خودش توجیه داشته و باور داشته که هر کسی برای قدرت و ثروت چنین مسیر خونینی را پیموده است. او به طور کلی از ریاکاری تنفر داشته و کارهای منفی خود را با رنگ و لعاب زیبا کارهای جذاب و درست میداند. داچ با همین باور غلط، به هر کسی چه جسمی و چه روحی ضربه میزند!
واقعی! چقدر من از این کلمه تنفر دارم. خالی از خیال بافی.
داچ با این جمله بار دیگر ما را تفهیم میکند که بیش از علاقه به زندگی در واقعیت، علاقه به زندگی در خیالات داشته و حقیقت و جهان در حال تغییر خود را نادیده میگیرد. به باور داچ، زندگی در واقعیت به معنای دوری کامل از تصور و خیال بافی است. با این جمله چنین موضوعی را برای ما به اثبات رسانده و تفهیم میکند که تا چه میزان میتواند فریب کار باشد!
تماشای ورود داچ به جهان خیال برای ما سخت بوده، حال فرض کنید او این جملات را در برابر کسانی که باور دارد فرزندانش هستند بیان میکند. این در حالی است که فرزندان او چیزی جز رویارویی با حقیقت از او نمیخواهند!
تو در نهایت به من خیانت میکنی، آرتور! تو شبیه به آن دسته از آدمها هستی!
داچ و آرتور داستان بازی را با تاریخچهای طلایی و قوی آغاز میکنند. این دو به وضوح پشت یکدیگر را داشته و به عبارتی رابطه پدر پسری دارند. اما متاسفانه با شکست مداوم نقشههای مایکا (Micah)، اخلاق داچ نیز تلخ شده و نسبت به وفادارترین پسر خود، آرتور، مشکوک میشود. داچ هرگز در برابر آرتور ساکت نمانده و همیشه احساسات حقیقی خود را نسبت به او بیان میکند.
داچ رفته رفته به این باور رسیده که در نهایت آرتور به او پشت میکند. این باور بدون شک دلایل زیادی دارد. این باور ثمره جملات زهر آلود مایکا، مشکلات عظیم در سن دنیز و البته تفکرات تاریک مردی مملو از مشکلات و نگرانیها است. مشکلات و حقایق زندگی به خیالات او ضرباتی مهلک زده و زندگی داچ را تبدیل به تراژدی کرده است. داچ جز خود، هیچکس را معتمد نمیداند!
قوی بمانید. با من بمانید!
اولین رویارویی ما با شخصیتهای بازی Red Dead Redemption 2 در برف و بوران، زمانی که داچ و یارانش از عملیاتی شکست خورده در بلک واتر باز میگردند رخ میدهد. ما در این بخش با شخصیتهای بازی و رفتارهای آنها آشنا نیستیم و داچ به خوبی خود را در این لحظات به همه افراد گروه و مهمتر از آنها به ما، معرفی میکند.
داچ طی سخنرانی آتشین خود در برف و سرما، با اعتماد به نفس تمام فریاد میزند «قوی بمانید. با من بمانید.» و این جمله به وضوح نشان داده که داچ رهبر این لشکر شکست خورده و سرما زده است و انتظار دارد این لشکر در سختی و آسانی، پست و بلندی او را همراهی کند. سخنرانی داچ در این بخش واقعا امید بخش بوده و هر کسی را به آینده خوش بین میکند.
تو نمیتوانی با جاذبه مبارزه کنی!
بار دیگر، داچ با جملات اغوا کننده خود یارانش را فریب داده و در کنار خود نگه میدارد، اما این بار لحنی متفاوت دارد. او به این باور رسیده که با طبیعت نمیتوان مقابله کرد. داچ برای این جمله به شعری زیبا روی آورده که این لحظات را تبدیل به یکی از بهترین لحظات در این بازی کرده. نگاه داچ به جهان پیرامون خود ناگهان تغییر کرده و همین موضوع سبب مرگ ارتباطات و رهبری او میشود.
اشاره داچ به ناتوانی ما در جنگ در برابر طبیعت و جاذبه، اشارهای مستقیم به اتفاقات و سقوط او در بازی Red Dead Redemption است. در این بازی، داچ رو به جان جملهای مشابه گفته و خود را از صخره به پایین پرتاب کرده و کشته میشود.
میان شما چه کسی با من است و چه کسی به من خیانت میکند؟
زمانی که آرتور به کمپ برگشته و همه را از خیانت مایکا بل مطلع میکند، میان مردان کمپ دوئل شکل میگیرد. با مرگ خانم گریمشاو (Mrs. Grimshaw)، داچ نیز به ستوه آمده، از چادر خود خارج شده و با صدای رسا میپرسد « میان شما چه کسی با من است و چه کسی به من خیانت میکند؟» در این صحنه جو بسیار سنگین است.
در این دوره از داستان بازی، داچ محو زندگی است که دیگر وجود ندارد! در لحظات آخر این بخش از داستان صورت حقیقی افراد مشخص شده و گروه داچ به دو دسته جداگانه تقسیم میشود. داچ در طول رهبری خود موفق به جلب اعتماد افرادی چون بیل (Bill) و خاویر (Javier) شده و در نهایت آرتور را با تعداد دوستان کمتری رها میکند.
من فقط میخواهم اطمینان حاصل کنم که بعضی از ما دوام میآورند!
از ابتدای مطلب تا به اینجا به شکل مداوم اشاره شده که داچ سخنانی قدرتمند در مغز خود دارد، اما در کنار آن نحوه و قدرت بیان آنها، قدرت کلماتش را نیز بیشتر میکنند. داچ پس از آنکه با بی رحمی تمام و با دست خالی پیرزنی را در گوارما به قتل رسانده، این جمله را بیان میکند.
داچ جهان خود را با بهانهها پر کرده و برای هر عمل زشت و اشتباهی که انجام میدهد، بهانهای جدید دست و پا میکند. با افزایش جرایم بیهوده و بهانههای داچ، احترام آرتور نیز نسبت به او کاهش یافته و سبب خیزش پرسشهایی اساسی درباره داچ میشود. رفته رفته بهانههای داچ برای آرتور بی معنی میشوند!
من به تلاش ادامه میدهم، شما به شک داشتن به من؛ ما به شکست خوردن ادامه میدهیم!
کلید موفقیت داچ برای سالهای طولانی فریب دادن و استفاده کردن از افراد در جهت منافع خود است. کافی است فردی به شکل محدود به داچ اعتماد کند، در آن صورت داچ در صدد فریب آن شخص برآمده و از او استفاده میکند. وفاداری برای داچ مانند سلاحی بوده که مردان و زنان خوب را تبدیل به سربازان او میکند.
زمانی که آرتور درباره نحوه استفاده از قبیله ایگل فلایز در برابر ارتش آمریکا سوال میپرسد، داچ بدون مکث و به سادگی آرتور را مورد سرزنش قرار داده و باور دارد که مشکوک بودن آرتور به او دلیل شکست خوردن آنها است.
ما نمیخواهیم هیچ یک از شما را بکشیم
داچ در ظاهر شخصیتی بسیار آرام و صبور بوده که قصد دارد همه چیز را با مذاکره پیش ببرد، اما زمانی که به عمق شخصیت او مینگرید، متوجه میشوید که داچ شخصی به مراتب خشنتر از دیگر افراد گروه خود است. او در بسیاری از غارتها خود و گروهش را با جمله «ما نمیخواهیم هیچ یک از شما را بکشیم!» معرفی میکند!
این جمله به تنهایی بسیار قدرتمند بوده و به وضوح به اشخاص مقابل او تفهیم میکند که هرگز نباید به چنین شخصی اعتماد کند، اما داچ هرگز دست پایین را نگرفته و همیشه در ادامه جمله «اما به من اعتماد کن، این کار را میکنیم!» را بیان کرده که حقیقت این شخصیت تیره و تاریک را نشان میدهد. همچنین باید اشاره داشت که او مشکلی با کشتن افراد بی گناه ندارد!
من یک نقشه لعنتی داشتم
زمانی که رهبر گروه صدایش را بالا میبرد، بهتر است که سربازان به خط شوند. زمانی که داچ عصبانی میشود، جو سنگین میشود و او تلاش میکند با درس عبرت به دیگران بار دیگر وفاداری یارانش را به دست آورد. در بخشی از داستان که انتظارش را نداشتیم، داچ رو به آرتور کرده، فریاد کشیده و فحاشی میکند. داچ ادعا میکند که او نقشهای مهم داشته که البته ما میدانیم هرگز نقشهای وجود نداشته است!
داچ همیشه تلاش میکند تا شکست خوردن نقشههایش را انکار کند. او با لج بازی و خیال پردازی خود درباره غرب وحشی همه اتفاقات بد را انکار کرده و احترام خود در گروه را از دست میدهد.
بازی به پایان نرسیده، من حرکت آخرم را انجام ندادهام!
آرتور و داچ شاید ارتباط پدر پسری داشته باشند، اما با وخیم شدن اوضاع و جرایم بیهوده داچ، نه تنها اعتماد به نفس او کاهش یافته، بلکه فاصله میان او و آرتور نیز به شکل قابل توجهی زیاد میشود. با این حال آرتور همیشه تلاش داشته تا او را باور داشته باشد. داچ، زندگی را مانند بازی دیده و همیشه در باور خود برای آنها به بهترین شکل برنامه ریزی میکند، اما حقیقت همیشه پیروز میشود.
داستان داچ به طور کلی چیزهای زیادی از لحاظ روانی و فکری به ما آموزش میدهد و به ما تفهیم میکند که میتوان با انکار حقیقت در طولانی مدت، به سادگی مجنون شد. تماشای سقوط داچ از رهبری، تراژدی حقیقی است!
من دیگر چیز زیادی برای گفتن ندارم!
مردی که قویترین سلاحش کلماتش هستند، زمانی که سکوت میکند ترسناکتر است. در آخرین رویارویی جان، سیدی ادلر و مایکا بل، داچ که سالها در خفا بوده ناگهان به صحنه ورود میکند. داچ با ورود خود شعلههای مشاجرات را فروزانتر میکند.
جان به سرعت با کلمات به داچ حمله کرده و به او از تلاشهای گروه و اطاعت از او مانند یک پدر میگوید. داچ، حال مردی شکسته و بی خانواده بوده و با صراحت تمام اعلام میکند که حرفی برای گفتن ندارد. داچ دیگر آن رهبری که میشناختیم نیست!
داچ در Red Dead Redemption 2 از جمله قویترین شخصیتهای راکستار بوده که با وجود نفرت انگیز بودن برای بسیاری از مخاطبین، درسهای زیادی برای ما داشته و به ما یاد داده که جهان خیال را نباید با جهان حقیقت ترکیب کرد! نظر شما درباره داچ در Red Dead Redemption 2 چیست؟ شما از این شخصیت چه چیزهایی یاد گرفتید؟
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید