با اکران فیلم منک (Mank)، تلاش کردهایم به همین بهانه نگاهی بیندازیم به یکی از فیلمهای ماندگار تاریخ سینما؛ اثری که توانسته به یکی از فیلمهای موفق اورسن ولز تبدیل شود.
داستان فیلم همشهری کین دربارهی روزنامهنگار ثروتمند و مشهوری به اسم چارلز کِین است که در واپسین لحظات زندگیاش عبارت «غنچهی رز» (Rose bud) را تکرار میکند. حال این وظیفهی رسانههاست که به این موضوع پی ببرند منظور کین از این عبارت چه چیزی بود. قصه حول محور فردی به اسم تامپسون روایت میشود؛ ژورنالیستی که با حرف و صحبت با دیگر اشخاص سعی میکند پی به این راز ببرد.
اورسن ولز به عنوان کارگردان تمام تلاش خود را به کار گرفت تا قصه را به درستی و با شیوهای ایدهآل و نوین کارگردانی کند. سناریوی این فیلم توسط هرمان منکیویچ نوشته شده؛ فیلمنامهنویس و نویسندهای که با همکاری اورسون ولز توانست فیلمنامهی همشهری کین را به مرحلهی اجرایی برساند. البته اختلاف نظر و مشاجرهای بین ولز و منک ایجاد شد بر سر اینکه کدام یک از آنها، در خلق سناریوی همشهری کین اعتبار بیشتری داشتهاند؛ چراکه منک به رسانهها گفته بود ولز با وعده و وعیدهای مالی سعی داشته تا اعتبار سناریوی شاهکارِ چنین فیلمی را به صورت تمام و کمال به نام خود ثبت کند. این مشاجره باعث شد تا بعدها دیوید فینچر، کارگردان باتجربه و خوشذوق دنیای سینما با همکاری کمپانیهای بزرگ صنعت سینمای آمریکا تلاش کند فیلمی با محوریت این شخصیت تحت عنوان منک (Mank) بسازد؛ اثری که توانست در مقیاس بینالمللی سر و صدای زیادی را به پا کند.
هر اندازه طرح داستانی فیلم همشهری کین به ظاهر ساده به نظر میرسد، روایت فیلم استادانه است. روایت لایه به لایهی فیلم، باعث شده تا تدوین فیلم همشهری کین در یک کلمه خلاصه شود؛ محشر. تامپسون همانطور که اشاره کردیم با دیگر شخصیتهای فیلم مصاحبه میکند و هر فرد، گوشهای از خاطراتش با چارلز کین را برای او و صد البته مخاطب فیلم بازگو میکند. شاید اگر تعریف خاطرات تنها به گفتوگو و ادای دیالوگها در یک قاب سینماییِ ثابت خلاصه میشد، با یک اثر به شدت کسلکننده و با ریتم روایتی خوابآور طرف حساب میشدیم اما هر خاطره، دریچهای است برای سرک کشیدن به گذشتهی کین. کارگردان برای نمایش هر چه بیشترِ شخصیت کین به مخاطب، با فلشبکهای حسابشدهای تلاش میکند تا بدون تحمیل نظر و همچنین فرافکنی، بیننده را با چارلز کین بیشتر آشنا کند. این آشنایی البته در حد همان نمایش خلق و خوی کین باقی میماند. کارگردان به هیچ وجه نظری را به زور از قاب دوربین به بیننده تحمیل نمیکند. به همین دلیل است که فیلمنامه و چه بسا تدوین فیلم، به شدت شاهکار به نظر میرسد.
هر اندازه طرح داستانی فیلم همشهری کین به ظاهر ساده به نظر میرسد، روایت فیلم استادانه است. روایت لایه به لایهی فیلم، باعث شده تا تدوین فیلم همشهری کین در یک کلمه خلاصه شود؛ محشر
فیلم همشهری کین جذاب است چون یک، مخاطبش را باهوش در نظر میگیرد و دو، تنها یک معمای واحد را بررسی میکند. از ابتدا تا انتهای فیلم اینکه چرا چارلز کین عبارت «رز باد» را گفته، علامت سوال بزرگی است که حتی بیننده هم توان حدس و پیشبینی درست را ندارد. تامپسون و صد البته مخاطب در به در دنبال جواب واضح و دقیقی بر این معما هستند. تامپسون به عنوان ژورنالیست، فرد بسیار باهوشی به نظر میرسد اما کارگردان و فیلمنامهنویس از او باهوشتر؛ چراکه پنهان کردنِ راز پشت پردهی کلمهی رزباد در نکتهای نیست که به این راحتی لو برود. کارگردان مادامی که در لحظات پایانی گِرا ندهد، بیننده شاید هیچوقت متوجه نمیشود که دلیل و انگیزهی کین از بیان کردن رزباد چه چیزی بود. فارغ از مسائل فنی مثل نورپردازی، میزانسن و حتی دکوپاژ، اینکه بیننده بالاخره به جواب معمای فیلم میرسد، درست همانند کارآگاهی مثل شرلوک هلمز، حس پیروزی بسیار زیادی به او دست میدهد.
جالب است بدانید که همشهری کین و داستانی که اورسن ولز کارگردانی کرده بود، دردسرهای زیادی به پا کرد. به این دلیل که شخصیت چارلز کین شباهت زیادی به ویلیام رندولف هرست داشت؛ فرد پولدار و مسنی که به تنهایی در عمارت بزرگی واقع در کالیفرنیا زندگی میکرد. این شباهت به حدی بود که مریدان هرست تصمیم گرفتند استودیوی سازندهی فیلم RKO Radio Pictures را به نحوی ادب کنند اما در وهلهی اول به جز بایکوت رسانهها نتیجهی خاصی حاصل نشد.
اطرافیان هرست تصمیم گرفتند تا با انجام فعالیتهای ضد هالیوودی، نه تنها صنعت سینما را در آمریکا تخریب کرده، بلکه قصد داشتند تا رسانهها و تلویزیون را نیز بابت پوشش خبری دربارهی فیلم همشهری کین ادب کنند. لوئیس بی مایر، رئیس شرکت مترو گلدن مایر، یکی از بزرگترین استودیوهای فیلمسازی هالیوود در آن زمان، هنگامی که نسبت به این موضوع احساس خطر کرد تصمیم گرفت تا با ارائهی مبلغ پول هنگفتی به شرکت RKO (ناشر فیلم)، فیلم همشهری کین را به هر نحوی که شده سر به نیست کند. با این حال اورسون ولز از آنجایی که برای ساخت و تولید فیلم زحمت زیادی کشیده بود، در خفا فیلم را برای افراد سرشناس صنعت هالیوود به نمایش گذاشت. به خاطر همین مسائل و جنجالها، فیلم همشهری کین با اینکه اثری به شدت خوشساخت و تکنیکی بود، بخت با شرکت تولیدکننده یار نبود و چنین طلای نابی نتوانست به درستی و آنگونه که لایقش بود در کشور ایالات متحده آمریکا اکران شود.
با تمامی این مسائل، فیلم Citizen Kane توانست یک جایزهی اسکار را تصاحب کرده و در کنار این جایزهی مهم، افتخارات دیگری را نیز کسب کند. ضمن اینکه فیلمنامهی این اثر به شدت مورد تحسین قرار گرفت، همشهری کین در سایر بخشها مثل بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین فیلمبرداری، بهترین صداگذاری و بهترین تدوین نیز توانست جایزه ببرد. در این پروژه، در کنار نام اورسون ولز، اسامی هنرمندان کاربلد دیگری نیز در تاریخ سینما به یادگار ثبت شده؛ افرادی همچون گِرِگ تولند در مقام فیلمبردار و همچنین برنارد هِرمان در نقش موزیسین. به همین سبب موفقیت چشمگیر همشهری کین را میتوان ترکیبی از همکاریهای استثنائی هنرمندان حاذق و کاربلدی دانست که در راس آنها اورسون ولز برای تعالی هنر در سینما جنگید.
نظر شما چیست؟ آیا فیلم همشهری کین لیاقت این حجم از تمجید و تعریف را دارد؟ دیدگاه و نظرتان را با ما و دیگر خوانندگان این مقاله در وب سایت سرگرمی به اشتراک بگذارید. اگر هم هنوز موفق به تماشای فیلم همشهری کین نشدهاید، معطل نکنید.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید