هر اندازه طرح داستانی فیلم همشهری کین به ظاهر ساده به نظر میرسد، روایت فیلم استادانه است. روایت لایه به لایهی فیلم، باعث شده تا تدوین فیلم همشهری کین در یک کلمه خلاصه شود؛ محشر. تامپسون همانطور که اشاره کردیم با دیگر شخصیتهای فیلم مصاحبه میکند و هر فرد، گوشهای از خاطراتش با چارلز کین را برای او و صد البته مخاطب فیلم بازگو میکند. شاید اگر تعریف خاطرات تنها به گفتوگو و ادای دیالوگها در یک قاب سینماییِ ثابت خلاصه میشد، با یک اثر به شدت کسلکننده و با ریتم روایتی خوابآور طرف حساب میشدیم اما هر خاطره، دریچهای است برای سرک کشیدن به گذشتهی کین. کارگردان برای نمایش هر چه بیشترِ شخصیت کین به مخاطب، با فلشبکهای حسابشدهای تلاش میکند تا بدون تحمیل نظر و همچنین فرافکنی، بیننده را با چارلز کین بیشتر آشنا کند. این آشنایی البته در حد همان نمایش خلق و خوی کین باقی میماند. کارگردان به هیچ وجه نظری را به زور از قاب دوربین به بیننده تحمیل نمیکند. به همین دلیل است که فیلمنامه و چه بسا تدوین فیلم، به شدت شاهکار به نظر میرسد.
هر اندازه طرح داستانی فیلم همشهری کین به ظاهر ساده به نظر میرسد، روایت فیلم استادانه است. روایت لایه به لایهی فیلم، باعث شده تا تدوین فیلم همشهری کین در یک کلمه خلاصه شود؛ محشر
فیلم همشهری کین جذاب است چون یک، مخاطبش را باهوش در نظر میگیرد و دو، تنها یک معمای واحد را بررسی میکند. از ابتدا تا انتهای فیلم اینکه چرا چارلز کین عبارت «رز باد» را گفته، علامت سوال بزرگی است که حتی بیننده هم توان حدس و پیشبینی درست را ندارد. تامپسون و صد البته مخاطب در به در دنبال جواب واضح و دقیقی بر این معما هستند. تامپسون به عنوان ژورنالیست، فرد بسیار باهوشی به نظر میرسد اما کارگردان و فیلمنامهنویس از او باهوشتر؛ چراکه پنهان کردنِ راز پشت پردهی کلمهی رزباد در نکتهای نیست که به این راحتی لو برود. کارگردان مادامی که در لحظات پایانی گِرا ندهد، بیننده شاید هیچوقت متوجه نمیشود که دلیل و انگیزهی کین از بیان کردن رزباد چه چیزی بود. فارغ از مسائل فنی مثل نورپردازی، میزانسن و حتی دکوپاژ، اینکه بیننده بالاخره به جواب معمای فیلم میرسد، درست همانند کارآگاهی مثل شرلوک هلمز، حس پیروزی بسیار زیادی به او دست میدهد.
جالب است بدانید که همشهری کین و داستانی که اورسن ولز کارگردانی کرده بود، دردسرهای زیادی به پا کرد. به این دلیل که شخصیت چارلز کین شباهت زیادی به ویلیام رندولف هرست داشت؛ فرد پولدار و مسنی که به تنهایی در عمارت بزرگی واقع در کالیفرنیا زندگی میکرد. این شباهت به حدی بود که مریدان هرست تصمیم گرفتند استودیوی سازندهی فیلم RKO Radio Pictures را به نحوی ادب کنند اما در وهلهی اول به جز بایکوت رسانهها نتیجهی خاصی حاصل نشد.