نقد فیلم Chaos Walking – آشوب مدام

موضوع خاص، فیلمنامه‌ی خام

1%
  • 0/10
نقد فیلم Chaos Walking – آشوب مدام ۱ ۱۹ فروردین ۱۴۰۰ بررسی فیلم‌های خارجی کپی لینک

آشوب مدام (chaos walking) فیلمی در ژانر علمی-تخیلی و ماجراجویی محصول ۲۰۲۱ آمریکا است. داگ لیمان کارگردانی که پیش‌تر او را با فیلم‌هایی چون “ولگردها” و “خانم و آقای اسمیت” می‌شناختیم حالا با این اثر نسبتا متوسط بازگشته است. آشوب مدام، بر پایه‌ی رمان پرفروش و تحسین شده‌ی پاتریک نس به نام چاقوی ایستادگی نوشته شده و فیلمنامه نهایی توسط نس و با همکاری کریستوفر فورد به نگارش درآمده.

حدود سال ۲۰۱۱، پروژه‌ی نوشتن فیلمنامه توسط چارلی کافمن، پاتریک نس کلید خورد و در سال ۲۰۱۶، داگ لیمان به عنوان کارگردان انتخاب شد. فیلم‌برداری این اثر در سال ۲۰۱۷ و با بودجه‌ای بالغ بر  ۱۰۰ میلیون دلارآغاز شد و در همان سال نیز به پایان رسید.

جدیدترین اثر داگ لیمان، در بهترین حالت ممکن سعی دارد به موضوع امواج ذهنی بپردازد. ملاک قدرتمندترین افراد در این فیلم کسانی هستند که اراده‌ و توان تسلط بر افکار و امواج ذهن خود را دارند. نویز با اینکه به سطحی‌ترین شکل ممکن برای مخاطب تعریف می‌شود اما باز هم می‌تواند مفهوم عمیق و اصلی آن را تا حدودی نمایان کند.

موضوع داستان اساس علم الکتروفیزیولوژی است

افراد با فرستادن امواج ذهنی خود پیش از اینکه کلمه‌ای را به زبان بیاورند، احساسات مثبت و منفی خود را نمایش می‌دهند. این موضوع با اینکه در قالب علمی تخیلی عنوان شده اما اساس علم الکتروفیزیولوژی را بیان می‌کند. تاد، پروتاگونیست اصلی فیلم است. پسری که هنوز تجربه کافی زندگی را کسب نکرده و در پایین‌ترین رده‌ی قدرت تمرکز قرار دارد. او برای اینکه بتواند از انتشار نویز و امواجش جلوگیری کند، روی یک جمله‌ی خاص تمرکز می‌کند. تکرار این جمله توسط تاد و تلاش پی‌در‌پی او برای اینکار مشهود است.

در مقابل تاد، کاراکتر دیوید پرنتیس قرار دارد که از قدرت‌های به خصوصش در مقوله‌ی تمرکز پرده برداشته می‌شود. پرنتیس، توانایی تسلط یافتن بر نویز افراد پایین‌دست خود را دارد. او به صورت مداوم جمله‌ی: من دایره هستم و دایره از من است را تکرار می‌کند.دایره، اشاره به محسور و بسته بودن فضای حاکم ذهنی دارد که در واقع به مقوله‌ی تمرکز و احاطه بر افکار اشاره می‌کند.

این فیلم با اینکه از نظر داستان‌پردازی و شخصیت‌پردازی کمیتش لنگ می‌زند اما موضوع جالبی را انتخاب کرده است. نیاز این فیلمنامه خروج از تک لایه‌ای بودن است. اگر این اتفاق رخ می‌داد و لایه‌های پنهان و عمیق‌تری را در دل خود جای می‌داد می‌توانست کمی پخته‌تر شود و جایگاه بهتری را در میان مخاطبین و منتقدان به دست آورد.

نقد فیلم chaos walking
ملاک قدرتمندترین افراد در این فیلم کسانی هستند که اراده‌ و توان تسلط بر افکار و امواج ذهن خود را دارند

شخصیت‌پردازی‌ها ضعیف است. بیشترین تمرکز نویسنده روی شخصیت تاد بوده که آن هم آن چنان چنگی به دل نمی‌زند. گذشته‌ی کاراکترها در هاله‌ای از ابهام، وجهه‌ی واقعیت گرفته‌اند. از همین نقطه‌نظر باگ‌های شخصیتی و حفره‌ها به فراموشی سپرده شده‌اند و برطرف نمی‌شوند. کاراکترهای اصلی آنچنان تفاوتی با کاراکترهای فرعی از نظر شخصیت‌پردازی ندارند. این عدم پرداخت به جزئیات شخصیت و گذشته‌ی کاراکترها موجب شده تا شخصیت‌هایی فراموش‌شدنی خلق شوند. شخصیت‌هایی که نتوانسته‌اند جای پای خود را در اولین قسمت محکم کنند و در صورت عدم تکامل، محکوم به فنا هستند. 

حتی اگر این فیلم را قسمت اول از یک چندگانه در نظر بگیریم، باز هم آنگونه که باید استارت درستی برای شخصیت‌ها زده نشده

تاد با بازی مورد قبول تام هالند، پسری است که تا به حال هیچ زنی را از نزدیک ندیده و مادرش را نیز از دست داده است. شخصیت او به حدی مفلوک است که نشانه‌ای از قهرمانان معمول این ژانر را منعکس نمی‌کند. از طرف دیگر، شهردار به عنوان آنتاگونیست داستان، تنها یک ویژگی پردازش شده‌ دارد و آن هم  قدرت تسلط او روی ذهن سایرین است. توانایی به خصوصی که دلیل قابل باوری برای سواستفاده از آن به مخاطب داده نمی‌شود. وایولا بیشتر از هر چیز به یک آدم‌آهنی شباهت دارد که هدفی به غیر از فرستادن سیگنال به سفینه‌اش ندارد. حتی اگر این فیلم را قسمت اول از یک چندگانه در نظر بگیریم، باز هم آنگونه که باید استارت درستی برای شخصیت‌ها زده نشده، مگر اینکه مراحل معرفی ابعاد شخصیتی کاراکترها و از بین بردن مشکلات و باگ‌ها، به قسمت‌های آتی حواله داده شده باشد.

رنگ لباس‌های وایولا در تمام سکانس‌های فیلم نارنجی است. این رنگ در مباحث روانشناسی و شخصیت‌شناسی رنگ‌ها، نماد ماجراجویی، شجاعت و توانایی رو به رو شدن با واقعیت زندگی است

بازی‌ و ایفای نقش تام هالند و مدس میکلسن عاری از هرگونه رفتار غلوآمیز و غیرواقعی است و انتشار حس در میمیک صورت از ویژگی‌های بازی کنترل شده و استرلیزه‌ی این دو بازیگر است. تام هالند از سری بازیگرهایی است که نقش‌های بی‌کلام را زیباتر ایفا می‌کند. همانطور که شاهد هنرنمایی او در فیلم The Devil All The Time محصول ۲۰۲۰ آمریکا بودیم. او در عین ویژگی‌های جسمانی و شخصیتی‌اش که برای بازی در نقش‌های نوجوانانه و تینیجری مناسب است، کاراکترهای درونگرا و منزوی را نیز به همین شدت درست بازی می‌کند.

رنگ لباس‌های وایولا در تمام سکانس‌های فیلم نارنجی است. این رنگ در مباحث روانشناسی و شخصیت‌شناسی رنگ‌ها، نماد ماجراجویی، شجاعت و توانایی رو به رو شدن با واقعیت زندگی می‌باشد. رنگی که برای ایجاد پروسه‌ی نمادسازی در این فیلم استفاده شده تا بتواند این کاراکترها با تکنیک تمایز در ذهن مخاطب ماندگارتر کند.

داستان این فیلم دو پیرنگ تنیده در هم را به صورت واحد جلو می‌برد و آنچنان به خرده پیرنگ‌های معمول و شاخه دادن به ماجرا بها نمی‌دهد. پیرنگ ماجراجویی و جست‌وجو، هسته‌ی مرکزی داستان را تشکیل داده است ولی روایتی که روی آن سوار شده قدرت جذب مخاطب را ندارد. مهم‌ترین ویژگی فیلم‌های خوب در ژانر ماجراجویی این است که می‌توانند برای لحظاتی نفس بیننده را حبس کنند و اتفاقات دور از ذهن را برای او در دنیایی ناشناخته، رقم بزنند اما این اثر، بدون کاریزمای سه بازیگر اصلی‌اش یعنی تام هالند، دیزی ریدلی و مدس میکلسن، تقریبا هیچ حرفی در باب کشش ماجرا، برای گفتن ندارد. روح ماجراجویی در آشوب مدام، مرده و داستان روی یک خط راست روایت می‌شود. فراز و فرودهای هیجانی اتفاقات، با برد پایین و میزانسن بسیار معمولی این فیلم، نمی‌تواند جهان تازه‌ای که مورد تصور بیننده از سال ۲۲۵۷ است را خلق کند. همین نکته باعث می‌شود مخاطبان کهنه‌کار ژانر ماجراجویی به هیچ عنوان از دیدن این فیلم حس اغنا و لذت نکنند.

اگر ایده‌ی اولیه‌ی این فیلمنامه‌ به ذهن کریستوفرنولان می‌رسید چه بسا می‌توانست اثری به نسبت بهتر از tenet بیافریند و این نظریه را فلسفی‌تر و جذاب‌تر بسط بدهد

ایده‌ی نویز با ساختاری تازه آفریده شده اما به علت نپرداختن به ابعاد گوناگون این نظریه و ایجاد فلسفه یا معما برای بیننده، شکست می‌خورد. شاید بتوان گفت این سرنوشت برای فیلم in time محصول ۲۰۱۱  آمریکا هم رقم خورد. یک فیلم با زاویه‌ نگاهی تازه که به همین علت نتوانست فروش فوق‌العاده‌ای را در گیشه از آن خود کند. اگر ایده‌ی اولیه‌ی این فیلمنامه‌ به ذهن کریستوفرنولان می‌رسید چه بسا می‌توانست اثری به نسبت بهتر از tenet بیافریند و این نظریه را فلسفی‌تر و جذاب‌تر بسط بدهد.

ایده‌ و فکر اولیه در عین جذابیت و تازگی هنوز جای کار بسیار دارد و خام است. شاید بهتر باشد که بگوییم، این فیلم از تکنیک‌ استفاده برده اما فرم را پرورش نداده است. مخاطبی که چشمانش با آثار ماجراجویانه‌ و مستعد سینمای جهان آشناست، نمی‌تواند نمره‌ی بالایی را به این فیلم بدهد.


3 ناامیدکننده
ایده‌ و فکر اولیه در عین جذابیت و تازگی هنوز جای کار بسیار دارد و خام است. شاید بهتر باشد که بگوئیم، این فیلم از تکنیک‌ استفاده برده اما فرم را پرورش نداده است. مخاطبی که چشمانش با آثار ماجراجویانه‌ و مستعد سینمای جهان آشناست، نمی‌تواند نمره‌ی بالایی را به این فیلم بدهد.
  • بازی‌های قوی و دراماتیک
  • ترکیب خوب زوج داستان
  • ایده و فکر تازه‌ی موضوع
  • طنزهای کوتاه و لحظه‌ای
  • قاب‌بندی‌های نه چندان خوب
  • ترکیب‌بندی‌های غیرخلاقانه
  • ضعف شخصیت‌پردازی
  • ضعف داستان‌پردازی

مطالب مرتبط

دیگران نیز خوانده‌اند

نظرات

دیدگاه خود را اشتراک گذارید
guest

1 دیدگاه
جدیدترین
قدیمی‌ترین بیشترین رای
Inline Feedbacks
View all comments