۸ مورد از بهترین پایان های راکستار در طول تاریخ
برخی شاد، برخی غمگین، اما همه عالی و رضایت بخش!
استودیو راکستار چه در داستانهای تلخ و چه داستانهای خوب اسطوره وار عمل میکند. اما بهترین پایان های راکستار کدام هستند و کدام یک بهتر از دیگران ظاهر شده است؟
در تاریخ بازیهای ویدیویی، کمتر استودیویی موفق به کسب موفقیت مشابه استودیو راکستار شده است. این استودیو بدون شک بزرگترین غول این صنعت بوده و دلایل زیادی را برای کسب این لقب ارائه داده است. جهان بازیهای آنها خارق العاده بوده و با ارائه گیم پلی روان و بهینه و داستانهای بی نظیر، همیشه عالی ظاهر شده است.
در گذشته بازی سازی شکلی از هنر شناخته نمیشد، اما استودیو راکستار از جمله استودیوهایی بود که با بازی سازی هنرمندانه، این صنعت را در میان دیگر هنرها جای داد. برخی از هنرمندانهترین کارهای راکستار در پایان بازیهای آنها رخ داده است. به همین بهانه در این مطلب به بهترین پایان های راکستار میپردازیم.
Grand Theft Auto: Vice City
بازی GTA 3 همه را به دلیل پیشرفت جلوههای دیداری به وجد آورد، اما عملکرد چندان درخشانی در بخش داستان سرایی نداشت. هدف اصلی ما در داستان بازی هرج و مرج در لیبرتی سیتی بود. بازی GTA: VC اما یکی از بهترین داستان سراییها را داشت.
تامی ورچتی (Tommy Vercetti) شخصیتی بسیار کامل و عمیق بود. داستان او مملو از خشونت، خیانت و تلاش برای قدرت بود. پایان بازی تامی را به تصویر کشید که در برابر یاران قدیمی خود یعنی لنس ونس (Lance Vance) و سانی فارلی (Sonny Forelli) صف آرایی کرد. پایان داستان بازی بسیار لذت بخش و کلاسیک بود.
Bully
سالها پیش از بازی Hogwarts Legacy ما در جهان باز مدرسه بازی Bully به تحصیل پرداختیم! این بازی به دلیل برخی بدآموزیها به شدت بحث برانگیز شد و بسیاری به دلیل هرج و مرج در مدرسه از تجربه این بازی امتناع کردند.
داستان بازی اما پایانی خوش داشته و درباره دانش آموزشی صحبت میکند که از کودکی شرور تبدیل به قهرمان مدرسه میشود. راکستار به ارائه پایانهای غم انگیز عادت داشته، اما پایان بازی Bully به هیچ عنوان غم انگیز نبود. شخصیت اصلی بازی، جیمی (Jimmy) که در ابتدا قلدر مدرسه تلقی میشد، در نهایت قلدر اصلی مدرسه یعنی گری اسمیت (Gary Smith) را شکست داده و تبدیل به قهرمان مدرسه میشود.
Grand Theft Auto: San Andreas
پیشرفت داستان سرایی راکستار با GTA: SA ادامه یافت. دو نسخه پیشین بر قدرت و انتقام تمرکز داشتند، اما داستان سی جی (CJ) درباره بازگشت به دنیای جرم و جنایت به دلیل مسائل خانوداگی بود. این بازی ما را با دو تن از بهترین شخصیتهای منفی تاریخ یعنی تنپنی (Tenpenny) و بیگ اسموک (Big Smoke) آشنا کرد.
تنپنی شخصیتی بسیار سیاه داشته و تماشای سقوط او واقعا لذت بخش است. از سوی دیگر اما به قتل رساندن بیگ اسموکی که زمانی بهترین دوست ما بود بسیار غم انگیز است که البته نتیجه مثبتی داشته و سبب نجات یافتن خانواده و محله کودکی سی جی میشود. پایان داستان تلخ و شیرین بوده و روابط میان شخصیتها بسیار آن را جذاب میکند. این بازی بدون شک یکی از بالغترین و بهترین بازیهای راکستار است.
L.A. Noire
راکستار وظیفه توسعه بازی L.A. Noire را بر عهده نداشت، با این حال دخالت مستقیم آنها در این بازی، سبب تولد عنوانی بی نظیر شد. این عنوان بیش از بازی، فیلمی تعاملی در سبکی فوق العاده جذاب و کلاسیک است.
در پایان بازی، شخصیت اصلی یعنی کل فلپس (Cole Phelps) خود را فدا میکند. او پیش از کشته شدن با موج عظیم آب، خداحافظی شکوه مند ارائه میدهد. اما پایان شکوه مند به معنی پایان شیرین نبوده و در نهایت قهرمان داستان موفق به شکست شخصیت منفی اصلی داستان یعنی روی ارل (Roy Earle) نمیشود. بازی L.A. Noire بدون شک یکی از بهترین و البته تاریکترین بازیهای راکستار است.
Grand Theft Auto IV
پس از موفقیت خیره کننده بازی GTA: SA، راکستار به ساخت جهانی کوچکتر در بازی GTA IV روی آورد. آنها از جهانی کارتونی با مکانیسمهایی بعضا خارج از دنیای حقیقی، به جهانی کاملا حقیقی و قابل لمس در لیبرتی سیتی روی آوردند. از لحاظ داستان سرایی نیز آنها سنگ تمام گذاشتند.
داستان بازی درآمدی طنز آلود به رویای آمریکایی از دید مهاجری با نام نیکو بلیک (Niko Bellic) بود. نیکو با دست بردن در کارهای مجرمانه به دنبال شهرت، قدرت و ثروت بود. پایان آن اما گرچه به شدت عالی و فکر شده، اما بسیار غم انگیز بود. داستان بازی با مرگ یکی از عزیزان نیکو به پایان میرسد. این بازی به عنوان تلخ ترین بازی سری GTA شناخته میشود.
Grand Theft Auto V
بازی GTA V نه تنها پرفروشترین نسخه از سری GTA، بلکه یکی از پرفروشترین رسانههای تاریخ است. داستان و گیم پلی این بازی بسیار نوآورانه بوده که آثاری تکرارنشدنی بر صنعت ویدیو گیم گذاشتند. یکی از مهمترین آثار، وجود سه شخصیت اصلی به طور همزمان در داستان بازی بود.
هر کدام از سه شخصیت زندگی اختصاصی و گذشته مخصوص به خود را داشتند که پس از ترکیب با هم داستانی بی نظیر را ارائه دادند. پایان بازی نیز که در دستان فرانکلین (Franklin) بود، یکی از پر استرسترین داستانهای این سری بازی را ارائه داد. فرانکلین قدرت پشت کردن به ترور (Trevor) یا مایکل (Michael) را داشت و در عین حال میتوانست با کمک آنها دوستی خود را مستحکمتر از گذشته کند.
Red Dead Redemption 2
بازی Red Dead Redemption 2 به باور بسیاری بهترین بازی تاریخ است. جهان باز و پر جزئیات، گیم پلی روان و البته داستان بی نظیر و خیره کننده، ما را شیفته این شاهکار کردند. راکستار هر آنچه در تاریخ خود یاد گرفته بود را در این بازی ارائه داد. یکی از بهترین بخشهای داستان بازی، سیستم شرافت بود. پایان داستان بازی نه بر اساس یک تصمیم، بلکه بر اساس تصمیمات شما در طول بازی و اثر آنها بر شرافت شخصیت اصلی تغییر میکند.
در صورتی که آرتور (Arthur) فردی درست کار باشد و به مارستون (Marston) کمک کند، مرگی آرام در غروب آفتاب خواهد داشت و در حقیقت به رستگاری خواهد رسید. در غیر این صورت آرتور مرگی بسیار دردناک و با صورتی خونین خواهد داشت که مرگی بسیار سیاه و بد است. نکته منفی داستان این بوده که ما از ثانیه ابتدایی بازی از عاقبت آرتور با خبر هستیم!
Red Dead Redemption
بازی Red Dead Redemption دیگر شاهکار راکستار بوده که به باور بسیاری بهترین پایان بندی را در تاریخ صنعت ویدیو گیم دارد. این بازی جان مارستون (John Marston) را به تصویر کشیده که در آغاز مسیر زندگی خوب، با نیروهای امنیتی دولت آمریکا به مشکل میخورد.
جان به منظور نجات همسر و پسر کم سن و سال خود به دستورات مقامهای دولتی عمل کرده، فارغ از اینکه پاداش او نه آزادی خانواده، بلکه مرگ است! جان در لحظات آخر داستان بازی که گمان دارد به زودی با خانواده خود زندگی تازه آغاز میکند، مورد خیانت نیروهای دولتی قرار گرفته و به قتل میرسد. البته فراموش نکنید که جک (Jack) فرزند جان پس از پایان بازی انتقام خون پدر را میگیرد.
بهترین پایان های راکستار درسهای زیادی به ما آموزش دادند و بدون شک این بازیها تا ابد در میان بهترینهای تاریخ باقی خواهند ماند. نظر شما چیست؟ شما بهترین پایان های راکستار را به چه صورت دسته بندی میکنید؟
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید