نگاهی به تلخ ترین پایان های راکستار
استودیو راکستار، سلطان پایانها غمگین و مرگهای دردناک!
استودیو راکستار همیشه با داستان سرایی و پایان بندی بی نظیر بازیهای خود، به خصوص پایان بندیهای تلخ ما را شگفت زده کرده است. اما تلخ ترین پایان های راکستار کدام هستند؟ در این مطلب نگاهی به آنها خواهیم داشت.
عموم بازیهای ویدیویی عادت دارند که پس از مبارزاتی سخت و ساعتها پشت سر گذاشتن چالش، کاربر خود را با پایانی خوش و سرگرم کننده شاد کنند. برای مثال بازیهای زیادی شما را با شکست شخصیت منفی بزرگ یا نجات جهان شاد میکنند. اما در سوی مقابل برخی بازیها عادت دارند که نه تنها در طول بازی شما را به چالش دعوت کنند، بلکه با ارائه پایانی تلخ شما را بیش از هر زمان دیگر به فکر فرو برند!
استودیو راکستار دقیقا از آن دست استودیوهای بازی سازی بوده که علاقه زیادی به پایانهای تلخ دارد. بزرگترین بازیهای این استودیو با خیانت، تراژدی، غم و اندوه به پایان میرسند. اما همین موضوع بازیهای آنها را به تجربیات حقیقی نزدیک کرده و باعث شده ما عاشق آنها شویم. در بازیهای راکستار شخصیتها پیچیده بوده و در مواقع زیادی شخصیت منفی پیروز میشود. در این مطلب نگاهی به تلخ ترین پایان های راکستار خواهیم داشت.
Max Payne 2: این عشق است. عشق صدمه میزند!
برخی از شخصیتها در بازیهای ویدیویی برای زجر کشیدن خلق شده و مکس پین یکی از زجر کشیدهترین آنها است! اولین نسخه از سری بازی Max Payne سقوط زندگی این کارآگاه خبره و تبدیل زندگی شاد به زندگی غم بار او را پس از مرگ همسر و دخترش به تصویر کشید. این مرد زخم خورده در هر سه نسخه با شخصیتی مملو از افسردگی و عصبانیت به دنبال انتقام میرود.
او در نسخه دوم با مونا ساکس (Mona Sax) آشنا شده و از نو روزنهای از امید در زندگی خود میبینید، اما مونا نیز زندگی خود را برای مکس فدا کرده و به دست لم (Lem) به قتل میرسد. در لحظات پایانی بازی معشوقه مکس در آغوش او جان میدهد!
Grand Theft Auto V: خیانت فرانکلین به بهترین دوستش
یکی از دلایل موفقیت بی سابقه بازی GTA V، حضور سه شخصیت اصلی بود. این داستان با سه شخصیتی اصلی عالی، داستانی کاملا متفاوت را از دیدهای مختلف برای ما شرح داد. شخصیتهای این بازی مانند انسانها در دنیای حقیقی، انسانهایی مملو از مشکلات و نقصان بودند که آنها را برای ما واقعی میکرد.
اما اوج داستان در ساعات پایانی داستان برای ما رخ نمایی کرد، جایی که فرانکلین (Franklin) پس از نشستن بر عرش باید از میان کشتن یکی از دوستان و همکاران خود، ترور (Trevor) و مایکل (Michael) و تلاش برای نجات هر دو در عوض زندگی خود، یک گزینه را برگزیند. انتخاب گزینه به قتل رساندن هر کدام از یاران بسیار تلخ بوده، اما مرگ مایکل به شدت دردناک است. مایکل دقیقا زمانی به قتل رسیده که زندگیاش پس از چندین سال هرج و مرج رنگ آرامش به خود میگیرد!
Red Dead Redemption 2: مرگ آرتور با Honor کم
نه آرتور مورگان (Arthur Morgan) و نه هیچ عضو دیگری از گروه بزرگ داچ ون در لیند (Dutch van der Linde) انسانهای خوبی نبوده و این موضوع از ارکان اصلی داستان بازی Red Dead Redemption 2 است. در تمام بخشهای داستان این بازی به طور مداوم اشاره شده که قهرمانان داستان در حقیقت جانیهایی هستند که پول درون جیبشان آغشته به خون مردم است. همه قهرمانان بازی، به خصوص داچ به طور مداوم تلاش میکنند دلایل انسان دوستانه برای کارهای منفی خود ارائه دهند، اما حقیقت چیز دیگری است.
این بازی دو پایان متفاوت دارد. در پایان داستان، داچ هنوز به نفی خیانت مایکا (Micah) اصرار داشته و آرتور به دلیل ابتلا به بیماری سل در حال مرگ است. شما اگر آرتور را در طول بازی شخصیتی مثبت پرورش دهید، او در تنهایی مطلق و آرامش نسبی چشم از دنیا میبندد. اما اگر در طول بازی آرتور را شخصیتی منفی پرورش دهید، مایکا به بدترین شکل ممکن آرتور را به قتل میرساند. در این بازی برندهای وجود ندارد و همه شخصیتها انسانهایی شکست خورده هستند!
L.A. Noire: روی ارل، تبرئه از جنایات و دهان گشاد!
کل فلپس (Cole Phelps) مردی با گذشته بسیار پیچیده بوده و این پیچیدگی به طور مداوم در شخصیت او دیده میشود. اما در زندگی حرفهای خود در قالب کارآگاه، مردی شکست ناپذیر بوده که به هر روشی قانون را اجرا میکند. زمانی که روی ارل (Roy Earle) نتوانست با سخنان کثیف خود فلپس را از راه اصلی خارج کند، دست به ویران کردن زندگی زناشویی و حرفهای فلپس زد.
با این حال کل فلپس عقب ننشست و مانند همیشه به حرفهایترین شکل کارآگاهی میکرد. در نهایت اما داستان بازی L.A. Noire با لحظاتی از جنس فداکاری به پایان رسید! کل فلپس در پایان بازی کشته شده، اما زخم ما زمانی نمک میخورد که روی ارل در مراسم یادمان کل فلپس شروع به سخنرانی میکند. ارل بار دیگر کلماتی مملو از دروغ را به زبان آورده و خود را تبرئه میکند. اما در پس ذهن خود میدانیم تنها کسی که قدرت زمین زدن فلپس را داشت، همین مرد بود!
Grand Theft Auto IV – تراژدی بر پلکان کلیسا
بازی GTA V به کاربر اجازه داد از چشمهای با آب شیرین جرعهای بنوشند، اما بازی GTA IV حتی اجازه نوشیدن همان تک جرعه را نیز به ما نداد. فارغ از اینکه شما چه انتخابی در بخشهای پایانی داستان بازی GTA IV داشته باشید، شخصیت اصلی آن، نیکو بلیک (Niko Bellic) شخصیتی نفرین شده بوده و یکی از نزدیکان خود را از دست میدهد. شما در پایان داستان این بازی یا پسرعموی دوست داشتنی و شوخ طبع نیکو یعنی رومن (Roman) یا دوست بسیار نزدیک و معشوقه احتمالی نیکو یعنی کیت (Kate) را از دست میدهید!
مرگ این دو عزیز نیکو ویژگی مشترک داشته و آن محل و زمان مرگ یعنی بر پلکان کلیسا، لحظاتی پس از ازدواج رومن با ملوری (Mallory) است. مرگ هر دو بسیار تلخ است. کیت که بسیار به نیکو نزدیک شده در آغوش نیکو جان داده و رومن در حالی که دست تازه عروس را گرفته به قتل میرسد.
Red Dead Redemption – خانواده برای جان مارستون همه چیز بود!
در پایان بازی RDR 2، جان مارستون (John Marston) تنها عضو گروه داچ بوده که راه خود را از مجرمان جدا کرده و زندگی نو با همسر خود ابیگیل (Abigail) و پسرش جک (Jack) آغاز میکند. نسخه ابتدایی این سری بازی که داستان آن در حقیقت پس از بازی RDR 2 رخ داده به ما یادآوری میکند که جاده جرم و جنایت خروجی ندارد!
پینکرتونها (Pinkertons) که همسر و فرزند جان را به اسارت گرفتهاند، با وعده آزادی آنها به جان دستور قتل تمام یاران قدیمی را میدهند. اما زمانی که جان عملیات را تکمیل کرده و برای پیوستن به خانواده به مزرعه خود باز میگردد، همه چیز تغییر میکند. جان که متوجه شده موعد مرگش فرا رسیده، خانواده خود را آزاد کرده و به منظور خرید زمان بیشتر به مبارزه ناعادلانه با پینکرتونها میرود. جان مارستون به ضرب صدها گلوله از سوی پینکرتونها به قتل رسیده تا ابیگیل و جک به زندگی خود ادامه دهند.
راکستار استاد داستان سرایی بوده و این موضوع را بارها به اثبات رسانده است. همین دلیل باعث شده طاقت ما برای تجربه بازی GTA 6 سر آید. نظر شما چیست؟ کدام یک از تلخ ترین پایان های راکستار شما را بیشتر تحت تاثیر قرار داد؟
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید