دو گزینهی بسیار خوب به ذهنمان میرسد: کاساندرا دریک و کلویی فریزر. کاساندرا بهعنوان دختر بازیگوش نیتن و النا، پتانسیل لازم را برای خلق ماجراجوییهای جدید دارد. به هر حال پدر و مادر او تعدادی از بزرگترین رازهای تاریخ را کشف کردهاند و شنیدن خاطرات باورنکردنی آنها، قطعا میتواند شکارچی گنج درون کاساندرا را پیدار کند. دومین گزینه، کلویی است که قدرت و تمایز فوقالعادهی او در ترکیب با نیدین راس را در The Lost Legacy دیدیم. کلویی تاکنون یکی از بهترین کاراکترهای فرعی آنچارتد بوده و تجربهی ماجراجویی با او در آخرین بازی منتشرشده از مجموعه نشان داده که میتوان روی او به عنوان قهرمان بعدی آنچارتد حساب کرد.
چالش بزرگ بعدی سازندهی بازی آنچارتد 5 به گیمپلی و طراحی مراحل مربوط میشود. فرنچایزی که ایمی هنیگ در سال ۲۰۰۷ کلید زد، دارای اصول مشخصی بود که تا حد بسیار زیادی تا آخرین نسخهی عرضهشده از آنچارتد دستنخورده باقی ماند. بازیهای Uncharted همگی المانهای مشخص و ثابتی دارند که امضای این مجموعه به حساب میآید: ساختار خطی، پلتفرمینگ، شوتیگ کاور محور، حل پازل و صحنههای کارگردانیشده.
ستونهایی که گیمپلی آنچارتد روی آن سوار است، از زمان آغاز به کار مجموعه آنقدر جذاب و سرگرمکننده بودهاند که حتی پس از شش بازی، احتیاجی به تغییر آنها وجود نداشته است. با این وجود، کهنگی آنها با تجربهی Uncharted 4 یا The Lost Legacy به وضوح به چشم میخورد. خاطراتی چون سکانس آغازین توفانی آنچارتد 2 فراموشنشدنی هستند، اما ناتی داگ برای ارتقای بازی بعدی دیگر نمیتواند به فرمول موفق ولی قدیمی، فضاسازی فوقالعاده و گرافیک چشمنواز اکتفا کند.
علاوه بر شخصیتپردازی داستانی، حس پیشرفت کاراکتر در طول بازی هم نقش مهمی در ارتباط گرفتن بازیکن با او دارد و چنین چیزی در آنچارتد غایب است
شاید سهگانهی جدید Tomb Raider بتواند منبع الهام خوبی برای آنها باشد. این بازیها که خود اثر زیادی از آنچارتد پذیرفتهاند، با استفاده از سیستمهای کرفتینگ، ارتقای شخصیت اصلی بازی و گشت و گذار آزادانه در محیط، ظرفیتهای جدیدی برای بازیهای اکتشافمحور خلق کردهاند و زمان آن رسیده که آنچارتد 5 هم به همین سمت برود. علاوه بر شخصیتپردازی داستانی، حس پیشرفت کاراکتر در طول بازی هم نقش مهمی در ارتباط گرفتن بازیکن با او دارد و چنین چیزی در آنچارتد غایب است.
ناتی داگ میتواند ضمن حفظ (و بهبود) نقطه قوتهای بزرگ آنچارتد همچون سکانسهای کارگردانیشدهی هیجانانگیز، فضاسازی بینظیر، پلتفرمینگ و پازلهای چالشبرانگیز و جذاب، گیمپلی بازی را کمی بیشتر به سمت نقشآفرینی شدن سوق دهد. در این صورت، جنبههای دیگر گیمپلی همچون مبارزات و گانپلی عمق و جذابیت بیشتری پیدا میکنند.
شکی وجود ندارد که ناتی داگ همواره بیشترین وسواس را برای روایت داستان در بازیهایش به خرج میدهد. تمرکز بازیهایی پیشین آنچارتد در ارائهی یک تجربهی سینمایی فوقالعاده، تعدادی از بهترین انحصاریهای تاریخ پلیاستیشن را خلق کرده و شاید اگر ساختار گیمپلی و طراحی مرحلهای که تاکنون در این مجموعه دیدهایم وجود نداشت، این تجربهی هرگز محقق نمیشد.
اما ناتی داگ تا حدی میتواند از فرمول برنده استفاده کند. دنیای غنی آنچارتد پتانسیل بسیاری برای ارائهی تجربههای جدید دارد، بدون آن که تبدیل به یک مجموعهی غریبه شود. اظهار نظر دراکمن مبنی بر «انجام یک کار متفاوت» در آیندهی نامعلومِ این فرنچایز، جای امید زیادی باقی میگذارد که ناتی داگ در ساخت بازی آنچارتد 5 به سراغ افقهای جدیدی برود؛ چه با نیتن دریک و چه بدون او.