نقد فیلم Venom: The Last Dance – ونوم: آخرین رقص
وقتِ دلقک بازی است!
در نقد فیلم Venom: The Last Dance میخواهیم به قسمت سوم و آخر ماجراجوییهای مشترک ادی براک و ونوم به بپردازیم.
وقتی وجود فرنچایز Sony’s Spider-Man Universe بطور رسمی تایید شد، همه ما نسبت به آینده هیجان زده بودیم. بنظر میرسید همزمان با گسترش فرنچایز Marvel Cinematic Universe، سونی پیکچرز میخواهد همکاری ویژهای با مارول داشته باشد و فیلمهای ابرقهرمانی را با محوریت ضدقهرمانها و ابرشرورهای کمیک بوکهای مرد عنکبوتی بسازد. با گذشت زمان، تمامی امیدها و هیجانها رنگ باختند. متوجه شدیم برخلاف انتظارها ارتباط مهم و قابل توجهی میان فرنچایزهای SSU و MCU وجود نداشته و نهایت چیزی که اتفاق میافتد، شخصیتهایی است که بدون هدف و فکر، ناگهان از این اثر به آن اثر میروند.
عدم وجود ارتباط معنادار میان فرنچایزهای SSU و MCU تنها عاملی نبود که فرنچایز سونی را زمین زد. اگرچه Venom از کیفیت قابل قبولی برخوردار بود، فیلمهای بعدی یکی پس از دیگری عملکرد ضعیفتری را به نمایش گذاشتند. آثار ابرقهرمانی سونی آنقدر ضعفهای بزرگ و کوچک داشتند که تقریباً برای همه سوال شده بود این فیلمها چطور اجازه ساخت و اکران پیدا میکنند؟ این دو مورد باعث شد نگاههای تردیدآمیزی نسبت به Venom: The Last Dance شکل گرفته و نهایتاً فروش بسیار پایینی را در باکس آفیس جهانی تجربه کند.
فیلم با معرفی نال آغاز میشود که خالق سیمبیوتها بوده و بدنبال راهی برای آزادی از اسارت است. سپس فیلم به سراغ شخصیت اصلی خود رفته و داستان درست بعد از اتفاقات Venom: Let There Be Carnage شروع میشود. ادی براک در یک کافه بوده و مشغول صحبت با مسئول آنجاست که ناگهان از زمین 616 به زمین خودشان، یعنی 688 باز گردانده میشود. او به محض بازگشت متوجه میشود مرگ کارآگاه پالیگان را گردنش انداخته و حالا تحت تعقیب است. در چنین شرایطی، ادی تصمیم میگیرد به نیویورک رفته و از یک قاضی برای رفع اتهام کمک بگیرد.
سونی پیکچرز تا قبل از اکران Venom: The Last Dance سعی کرده بود شخصیتهای ابرقهرمان یا ضدقهرمان دیگری را معرفی کند: از موربیوس گرفته تا زن عنکبوتی و مادام وب (Madame Web). نتیجه، چیزی جز افتضاحات فراموش شدنی نبودند. به همین دلیل، وقتی سعی داشت مخاطبان را برای تماشای The Last Dance متقاعد کند، بارها و بارها روی یک موضوع مانور داده بود: اینکه فیلم مزبور آخرین ماجراجویی ادی براک و ونوم است.
حداقل من انتظار داشتم با فیلمی قابل قبول مانند قسمت اول مواجه شوم اما اگر بگویم با یکی از بدترین فیلمهای ابرقهرمانی چند سال اخیر مواجه شدم، بیراه نگفتهام. دلایل زیادی هم برای بیان چنین نظر تندی دارم. Venom: The Last Dance میخواهد یک فیلم جادهای باشد. در آثار جادهای، شخصیت اصلی یا شخصیتهای اصلی یک ماجراجویی را برای رسیدن به هدفی مشخص آغاز کرده و یکی از مهمترین ویژگیهای این آثار، تحول شخصیتها است. در واقع اتفاقاتی که تجربه میکنند، باعث میشود در انتهای داستان یک آدم دیگر شوند. هر چه سعی کردم اتفاقات The Last Dance را مرور کنم، به یاد ندارم کدام اتفاق مثلاً قرار بوده روی شخصیت اصلی یا ونوم تاثیر گذاشته و نگاهش را نسبت به زندگی یا دیگران تغییر دهد.
مورد بعدی، کلیشههای مزخرفی است که در گوشه و کنار داستان جا خوش کردهاند. یک ژنرال در داستان وجود دارد که مانند تیپهای شخصیتی نظامیها فقط به یک چیز فکر میکند: سلاح را از روی ضامن در آورده و شلیک کند. همیشه هم این نظامیهای بد بین اشتباه کرده و با تصمیماتشان گند میزنند. یا حتی دانشمندی که عاشق سیمبیوتها بوده و هر کاری برای نجاتشان نیاز باشد، انجام میدهد. به این مورد باید روند قابل پیش بینی اتفاقات را اضافه کرد که باعث میشود عملاً یک قدم از فیلم جلو باشید و همه چیز را با درصد بالایی درست حدس بزنید.
البته گافهای داستانی که تام هاردی (Tom Hardy) و کلی مرسل (Kelly Merel) نوشتهاند، همینها نیستند. عملاً منطق جایی در داستان ندارد. ادی براک و ونوم تحت تعقیب سه گروه هستند: پلیس، نیروهای ویژه و زنوفیجها. در شرایطی که نباید جلب توجه کنند، ونوم تصمیم میگیرد به حالت کامل خود درآمده، با خانم چن برقصد (؟!) و زنوفیج هم آنها را پیدا میکند. کاملاً مشخص است که دوستان نویسنده مجبور شدند این اتفاق را به داستان اضافه کنند یا بتوانند به نبرد نهایی برسند. حالا که بحث پلیسها شد، بد نیست اشاره کنم این گروه عملاً در فیلم نیستند و هیچ وقت هم برای ادی براک مشکلی ایجاد نمیکنند!
جالب نیست؟! ادی براک تحت تعقیب پلیسها است اما هیچ وقت سر و کلهشان پیدا نمیشود! اگر بیشتر دقت کنیدُ با سوالات بی جواب بیشتری بر میخورید؟ اصلاً چرا مرگ پالیگان را گردن ادی انداختند؟ فایدهاش چه بود؟ یا حتی فایده فرداکاریای که انتهای فیلم رخ میدهد چیست در حالی که نال قرار است آزادی خود را به طریق دیگری بدست آورد؟ یا مثلاً شخصیت ان وینگ با نقش آفرینی میشل ویلیامز (Michelle Williams) هیچ حضوری در داستان نداشته و اصلاً اشاره هم نمیشود کجاست یا چه بلایی سرش آمده است! مورد دیگری هم عجیب است، نادیده گرفته شدن حرفه خبرنگاری ادی است. او در قسمتهای اول و دوم حول محور موضوعی تحقیق میکند تا به حقیقت پی ببرد. در فیلم Venom: The Last Dance خبری از تحقیق درباره یک موضوع نیست.
گاهی اوقات حفرههای داستانی در جزئیات فیلمنامه وجود داشته و آن زمان میتوانیم چشمانمان را ببندیم اما وقتی کلیات دارای حفرههای متعددی هستند، آن وقت این سوال بوجود میآید که هیچ کس فیلمنامه تام هاردی و کلی مرسل را نخواند و نقاط ضعفش را نگفت؟ اینجاست که باید به چارت سازمانی سونی پیکچرز شک کنیم و احتمال دهیم هیچ فردی روی محصولات نظارت کیفی ندارد!
به یاد دارم وقتی اولین بار سیمبیوت ونوم را در فیلم Spider-Man 3 دیدم، نه تنها ابهت زیادی داشت، بلکه واقعاً ترسناک بود. به خصوص وقتی ادی براک آن را بدست آورده بود. ونومی که در اینجا میبینیم، ابهت خودش را از دست داده و حتی در برخی از بخشهای فیلم رو به دلقک بازی میآورد (صحنه گفتگو درباره اولین مواجهه با زنوفیج را به یاد بیاورید)! این یک مورد را واقعاً انتظار نداشتم. رقصیدنش در زمانی که سرنوشت سیاره زمین و ساکنان آن در دستان او است هم دیگر حرفی برای گفتن باقی نمیگذارد!
هر چه سعی کردم، نشد که نشد. تماشای فیلم Venom: The Last Dance یک اتلاف وقت است. این اثر حتی در بخش پایانی که سیمبیوتها آزادی خود را بدست آورده و همراه با ونوم برای توقف زنوفیجها میجنگند، چیزی برای ارائه ندارد. اصلاً و ابداً لحظهای نمیتواند شما را هیجان زده کرده و مجبورتان کند با استرس و هیجان تلاش برای نجات زمین و ساکنانش را تماشا کنید. واقعیتش، خراب کردن چنین پتانسیلی استعداد بسیار زیادی میخواهد!
- تام هاردی!
- داستانی با حفرههای عجیب و غریب
- نادیده گرفته شدن منطق روایی
- تبدیل ونوم از موجودی ترسناک به یک دلقکِ رقاص!
- نبرد پایانی بدون هیجان
- تغییر طراحی تاکسین به موجودی مار مانند
- خبری از آقای خبرنگار نیست!
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید