سریال آنها به کارگردانی میلاد جرموز و مهدی آقاجانی و تهیهکنندگی پرویز پرستویی از بستر فیلمنت به صورت هفتگی منتشر میشود و در این نقد و بررسی میخواهیم نگاهی داشته باشیم به این سریال وحشتناک ایرانی؛ محصولی که میتواند هم هنری باشد و هم سرگرمکننده و چه بسا ترسناک.
سریال آنها به صورت اپیزودیک در هر هفته پخش میشود. یعنی هر قسمت، داستان و قصهای مجزا دارد. در همان اپیزود شخصیتهایی معرفی میشوند و در همان اپیزود به یک سرانجامی میرسند. از آنجایی که هر اپیزود، فرم مجزا و داستانی مستقل دارد، تصمیم گرفتهایم به صورت اپیزودیک به نقد و بررسی سریال آنها بپردازیم. لازم به ذکر است نمرهای که در انتها برای سریال در نظر گرفته میشود حاصل میانگین کل نمرات اپیزودهای فصل اول است.
اپیزود اول) بت چین
نمره: ۸ از ۱۰
داستان حول محور یک بت چینی روایت میشود و در این اپیزود قرار است داستان مادر و فرزندی خردسال را درون یک محیط بسته تماشا کنیم؛ داستانی که احتمالا در سایر آثار ریز و درشتِ ژانر وحشت حداقل یک نمونه مشابهش را تجربه کردهاید. با این حال جنس روایت با دیگر آثار ایرانی تفاوت دارد. داستان رفته رفته اوج میگیرد، اما آنچه که در داستان اهمیت پیدا میکند، چرایی نیست، بلکه چگونه به وقوع پیوستن حوادث است. ما کم کم میفهمیم که بت چین، ماجرایی پشتش نهفته، اما نمیفهمیم چگونه جان مادر و فرزندش به خطر میافتد و این نداستن، موجب میشود کم کم استرس بگیریم؛ کما اینکه پسربچهی داستان، حرفهای چندان معقولانهای نمیزند. آن زن کیست؟ چرا او میتواند حضور این زن را بفهمد و سوال مهمتر اینکه چرا ما آن زن را نمیبینیم؟
هر اندازه کارگردانیِ اپیزود بت چین از تمام جنبههای تکنیکی در سطح بسیار خوبی قرار دارد، آنچه که تو ذوق بیننده میزند، پایان قصه است؛ درست زمانی که گرهگشایی داستان انجام میشود. وقتی پس از مدت زمان بسیار زیادی از تعلیق، بالاخره بختش باز میشود تا عامل شوم را ببینیم، چیزی که در نهایت نظارهگر خواهیم بود رضایتبخش نیست. اگر موجودِ مورد نظر از چهرهای ترسناکتر بهره میبرد یا اگر رونمایی از آن بهتر بود، شاید پایانبندی اپیزود بت چین به مراتب تاثیرگذاتر به نظر میرسید. با تمام این تفاسیر، کارگردانی بسیار خوب و زیرکانهی اپیزود اول از سریال آنها، نوید اپیزودهای بهتری را میدهد.
اپیزود دوم) نون و پنیر آوردیم
نمره: ۹ از ۱۰
یک اپیزود بسیار خوب که همه چیز آن به جاست. هم کارگردانی خوبی دارد و هم داستان جذابی. یک شروع بسیار خوب، میانهای خوبتر و پایانی بسیار هیجانانگیز را در قسمت دوم سریال «آنها» شاهد هستیم. تنها ایرادی که میتوان به این اپیزود گرفت، در مدت زمان بسیار زیاد سکانسهایی است که در خدمت تعلیق قرار میگیرد. به زبانی سادهتر قصه رسما جان به لبمان میکند تا گرهگشایی کرده و به الفبای خودِ سریال بالاخره ما با «آنها» روبهرو شویم. این مواجهه با علتِ حوادثی که در واقع معلول هستند، خیلی دیر رخ میدهد. با این اوصاف جذابیتی که تجربه میکنیم، ارزشش را دارد. همچنین حس ترسی از ابتدا عین موریانه به جانمان میافتد.
قاببندیها و میزانسنی که کارگردان در این اپیزود در نظر میگیرد، یک سر و گردن بالاتر از سایر سریالهای تلویزیونی ایرانی است. اگر برخی از قابهای این اپیزود را بیرون بکشیم، میتوان تا مدتها دربارهشان صحبت کرد. سریال آنها نشان میدهد که هم هنر برای فیلمساز اهمیت داشته، هم قدرت سرگرم کردن مخاطب و هم صد البته انتقال یک حسِ قدرتمندی در قالب ترس. برخلاف اسمِ به ظاهر سادهی اپیزود دوم سریال آنها، بینندهی یکی از ترسناکترین قصههای ایرانی هستیم که البته منحصر به منطقهی ایران نیست ولی در کل پس از تماشای این قسمت از سریال، بعید دیده میشود که بتوان حوادث و اتفاقاتی که برای شخصیتهای بختبرگشتهی ماجرا رخ میدهد را به راحتی فراموش کرد.
اپیزود سوم) هورلا هورلا
نمره: ۸.۵ از ۱۰
قسمت سوم سریال آنها، قصهای تقریبا بومی را تعریف میکند. شخصیتی کنجکاو و جوان به اسم سیاوش در کانون توجه ما قرار میگیرد که در مراسمی واقع در یک روستای دورافتاده میخواهد سر از کارِ روستاییان در آورده و فیلمی مستند تهیه کند؛ مراسمی که باعث میشود زندگی سیاوش، به یک جهنم واقعی تبدیل شود.
اپیزود سوم سریال آنها نیز مثل دو قسمت قبلی حول محور چندین و چند شخصیت نمیچرخد. چند شخصیت را جلوی دوربین میبینیم اما داستان، تک شخصیتی است؛ یعنی در قالب یک قسمت، تمام تمرکز روی اتفاقات پیرامون سیاوش و البته نامزدش مرجان معطوف میشود. اتفاقات عجیب و غریبی که برای سیاوش رخ میدهد به بهترین شکل ممکن به نمایش کشیده میشود اما آنچه که کمی عجیب جلوه میکند، منطقیست که سیاوش در سریال دارد. او در اوایل برخوردش با پدیدههای ماورا الطبیعه، ضمنِ اینکه میداند سر منشا این اتفاقات همان مراسم جنگیری است، به جایِ برگشتن به سرمنشا تلاش میکند تا خودش موضوع را حل و فصل کند. این بیمنطق بودنِ سیاوش در ابتدای داستان کمی آزاردهنده به نظر میرسد، اما کارگردانیِ بسیار خوب این قسمت موجب میشود تا محو اتفاقات شویم؛ اتفاقاتی که از حیث هیجان و ریتم تا آخرین دقایق توجهمان را جلب کند. اپیزود سوم شاید مثل قسمت دوم در ترساندنمان موفق نباشد، اما ماجرایی است به شدت استرسزا. از آن مدل داستانهایی که شاید برای شما هم رخ دهد.
اپیزود چهارم) عروسک مفت
نمره: ۶ از ۱۰
عروسک مفت، نام قسمت چهارم سریال آنهاست و همانطور که از اسمش برمیآید، داستان حول محور یک عروسکِ احتمالا شیطانی میچرخد. فیلمنامهی این داستان روی کاغذ چیز به شدت ترسناکی به نظر میرسد اما چیزی که جلوی دوربین میبینیم، اثری است معمولی و فاقد هر گونه حس استرس. چه برسد به اینکه این داستان بتواند ما را تا سر حد مرگ بترساند.
اینکه چرا قسمت چهارم توان ترساندن مخاطب را ندارد، در خلق اتمسفر ضعیفی است که بر سریال حکمفرماست. هر چه بیشتر به پایان داستان میرسیم، تلاش کارگردان برای القای استرس بیشتر احساس میشود. به گونهای که پلانهای بلندمدتتر و به ظاهر وان شاتی را میبینیم که برای یک مدت تقریبا طولانی، سوژه (اغلب مادر) به دنبال چیزی یا در پی کشف حقیقتی است. این وسط اغلب اوقات صحنهها عاری از محرکههای ترس هستند. یعنی خانهای که دو شخصیت اصلی داستان یعنی مادر و پسر در آنجا حضور دارند، پتانسیل بسیار بیشتری برای وحشتزده کردن بیننده در خود داشتهاند. منتهی کارگردان از این پتانسیل به نحو احسن استفاده نمیگیرد.
بهرهبرداری درست از عنصر موسیقی و ایفای نقش بسیار خوبِ بازیگر خردسال در قسمت چهارم به شدت مشهود است، اما اتفاقاتی در اواخر قصه میافتد که این موارد خوب به حاشیه رانده میشوند. در صحنهای که مادرِ داستان به پیغامگیر صوتی تلفن همراهش گوش میدهد، پی میبریم که مادرِ داستان دست به انجام کارهایی زده که ما در اپیزود چهارم تماشا نکردهایم. میخواهید اسمش را اشتباهِ تدوینگر بگذارید یا اجرای متفاوت فیلمنامه، هر چه که بوده، چه سهوی و چه عمدی، به سناریوی این قسمت لطمهی به شدت مهلکی وارد ساخته است. اپیزود چهارم با نام عروسک مفت، هر چقدر داستان به شدت جذاب و گیرایی دارد، در خلق یک اتمسفر خوب و به تبع ترساندن مخاطبش به طرز قابل توجهی با شکست روبهرو میشود. با این اوصاف، چیزی از ارزشهای این سریال ترسناک ایرانی خوب کم نمیشود.
اپیزود پنجم) همه چی تموم
نمره: ۶.۵ از ۱۰
در قسمت پنجم زن و شوهر جوانی را میبینیم که قرار است به زودی به منزل جدیدشان نقل مکان کنند، اما شوهرِ داستان از مشکلی رنج برده و چیزی را از همسرش مخفی میکند؛ چیزی که قرار است دستمایهی اتفاقات پرتنش و استرسزای قسمت پنجم باشد.
سریال آنها در هر چه ضعف داشته باشد، در خلق فضا استادانه عمل میکند. یعنی از فیلمبرداری تا دکور محیط، همگی در خدمتِ خلق تعلیق است. قسمت پنجم سریال آنها از جنبهی فضاسازی کارش را درست انجام میدهد، اما آنچه که بیننده را آزار میدهد، بسته نشدن پروندهی اشخاصی است که جلوی دوربین معرفی میشوند. به صورت سربسته بخواهیم بگوییم، در واقع اتفاقِ قسمت پنجم، بسته به نوع پایانبندی این اپیزود قرار است بارها و بارها برای شخصیت اصلی داستان رخ دهد. این موضوعی است که فیلمنامهنویس در ذهن داشته، اما چه بلایی قرار است سر شخصیتها نازل شود؟ بالاخره چگونه قصه پایان میپذیرد؟ اگر قرار است کنشی را از پشت صفحهی مانیتور ببینیم، طبیعی است که باید واکنشی نیز ببینیم. در این اپیزود کنش معمولا از سمتِ یک موجود ماورایی و ناشناخته است، اما واکنشهای زن و شوهر تنها محدود میشود به شخصیت زنِ داستان؛ آن هم به سطحیترین شکل ممکن. رسما نقطهای در اواخر قسمت پنجم که باید رفتار دو کاراکترِ وحشتزدهی ماجرا بیشتر واکاوی شود، ناگهان صحنه کات میشود به سکانس پایانی.
یک مشکل بزرگ که در سایر قسمتهای این سریال دیده شده در این موضوع است که کارگردانها میخواهند تنها از سوژهی مرموزِ ماورایی جهت القای استرس و وحشت استفاده کنند
از طرفی پتانسیل ترساندنِ مخاطب در این اپیزود به مراتب بیشتر از دیگر قسمتهای این سریال بوده، اما صرفا در حد چند نما و چند تکنیک ساده، صرفا از موجود ماورایی این قسمت برای ترساندن مخاطب استفاده شد. گویا کارگردان تلاش کرده با تعدیل دوزِ وحشت، کاری کند تا افراد بیشتری پای قصه بنشینند. یک مشکل بزرگ که در سایر قسمتهای این سریال دیده شده در این موضوع است که کارگردانها میخواهند تنها از سوژهی مرموزِ ماورایی جهت القای استرس و وحشت استفاده کنند. در صورتیکه میتوان از اشیای منزل یا المانهای محیطی برای ترساندن استفاده کرد؛ برای مثال پنجرهای که هر دفعه خود به خود باز میشود و صدای جیر جیرِ کفپوش منزل که حکایت از راه رفتن کسی را دارد. برای روشن کردنِ بیشتر موضوع اجازه دهید به اولین فیلم فعالیتهای ماورا الطبیعه (Paranormal Activity)، محصول سال ۲۰۰۷ اشاره کنیم که بدون نمایش مسبب اصلی اتفاقاتِ ماورایی، بیننده را تا سر حد مرگ میترساند. در هر صورت قسمت پنجم سریال آنها با کمی اختلاف، عملکرد بهتری نسبت به اپیزود قبلی از خود به جا میگذارد. با این اوصاف پتانسیلهای نادیده گرفته شدهی این قسمت، شاید برای عاشقان ژانر وحشت مایوسکننده باشد.
اپیزود ششم) جان جامد
نمره: ۶.۵ از ۱۰
محمد بحرانی، ستارهی قسمت ششم است و باید اعتراف کرد کسی که زبان بدنش اغلب در خدمت ژانر کمدی است، حال در نقش یک استاد دانشگاه به دلیل خودکشی مرموز شاگردش به تدریج به مرز جنون کشیده میشود. از آنجایی که مایهی داستانی چندان قوی نیست، سعی میکنیم همان اندک جذابیتِ داستانی را لو ندهیم.
قسمت ششم از سریال آنها از جنبهی وحشت حرفی برای گفتن ندارد و صرفا یک قسمتِ سراسر معمایی است. یعنی محرکهی مهم و اصلی که دربارهش جلوی دوربین حرف زده میشود، توان ترساندن مخاطب را ندارد. ترکیب ایدهی قدرتِ درک و تشخیصِ اشیا با یک بیت از شعر از مولانا و صد البته یک فرمولِ شناختهشدهی ریاضی، ایدهای به نسبت جدید و نو در ژانر وحشت تلقی میشود. با این اوصاف ضمنِ کارگردانی تقریبا خوب این قسمت، این اپیزود میتوانست از حیثِ القای استرس به یک پدیدهی بهتری تبدیل شود. عنصر موسیقی در این قسمت بیشتر به چشم میآید اما اثرگذاریاش به تنهایی آنچنان زیاد نیست. یعنی به هر ترتیب حسی ایجاد میشود، اما نتیجهای که در خدمت ترساندن، هیجانزده کردن یا القای استرس باشد این حس در بر نمیگیرد.
ایراد بزرگ قسمت ششم در پایانبندی قصه است. داستانی که ابتدای به نسبت خوبی دارد و به درستی اوج میگیرد، در انتها به درستی بسته نمیشود. اصولا پایانِ باز، یک ایراد فیلمنامهای نیست و سناریوهای زیادی را در مدیوم سینما و تلویزیون میبینیم که چنین نوع پایانی را برای داستان انتخاب میکنند. با این اوصاف قسمت ششم سریال آنها، درست زمانی که بیننده منتظر است پاسخِ برخی از مهمترین سوالاتِ مطرح شده را دریافت کند، سریال به یکباره به اتمام رسیده و تیتراژ پخش میشود. اسم این کار را میتوان فرار رو به جلو نامید؛ یعنی فیلمنامهنویس سوالات مهمی را طرح میکند، اما نه تنها پاسخ نمیدهد که تکلیفِ شخصیت را نیز مشخص نمیکند. به طور کل قسمت ششم سریال آنها با آنکه از طرح داستانی به شدت مرموز و معمایی بهره میبرد، نه توانِ ترساندن بیننده را دارد و نه قصه به درستی پروندهاش بسته میشود.
اپیزود هفتم) گوشهنشینان
نمره: ۹ از ۱۰
پس از چند قسمتِ نه چندان جالب، سریال آنها با یک اپیزود سراسر هیجانانگیز برمیگردد. در یک ماجراجوییِ جدید از سمت دو شخصیت جدید و غریبه، داستانی را دربارهی اجنهها مرور میکنیم؛ قصهای که به یک باور قدیمی درباره محل سکونت اجنه میپردازد. این طرحِ داستانی تکراری و به ظاهر ساده، دست مایهی خلق روایت به شدت جذابی میشود.
سریال از جنبهی فیلمنامهای در قسمت هفتم یک سر و گردن بالاتر از سایر قسمتهای قبلی قرار میگیرد. این داستانِ جدید سر و ته دارد و به شعور بیننده احترام میگذارد و نقاط مبهم را توضیح میدهد. تنها چند ایرادِ کوچک به طرح داستانی قسمت هفتم وارد است. اول اینکه بر اساسِ اتفاقی که برای گلرخ رخ میدهد، او چطور به این نتیجه میرسد که باید برگشته و اشتباهش را جبران کند و اصلا گلرخ چطور میتواند آن پسرِ بدبخت داستان را پیدا کند. دوم اینکه دقیقا چه اتفاقی برای گلرخ در آن دخمههای مخوفِ قدیمی در کاروانسرا میافتد؟ دربارهی سوال اول که صرفا در حد چند دیالوگ به صورت خیلی سطحی پاسخ داده میشود و دربارهی مسئلهی دوم ما هیچ اطلاعاتی نه شنیده و نه به چشم میبینیم.
اپیزود هفتم از جنبهی کارگردانی در سطح بسیار خوبی قرار دارد. از اکستریم لانگ شاتهای مهدی آقاجانی، کارگردان این قسمت از منطقه گرفته تا کاتهای هوشمندانهی درونِ سردابه موجب میشود تا به مرز سکته نزدیک شویم. در حد چند صحنه هم رویارویی با اجنهها کاری میکند تا قسمت هفتم سریال آنها را نتوانیم به این راحتی فراموش کنیم. فضاسازیهای معرکه، بازیِ بسیار خوب و باورپذیرِ دو بازیگر این داستان، ریزهکاریهای تکنیکی و کارگردانی دلایل مهمی است که اگر بخواهیم از بهترین قسمتهای سریال ترسناک ایرانی آنها نام ببریم، اپیزود هفتم تحت عنوان گوشهنشینان در صدر انتخابمان قرار میگیرد.
اپیزود هشتم) ویو ابدی
نمره: ۶ از ۱۰
قسمت هشتم سریال آنها به نام ویو ابدی نمره قابل قبولی نمیگیرد چون طرح مسئلهی داستان، نه تنها ترسناک نیست، بلکه در پایان قصه تا حدی مضحک جلوه میکند. طرح داستانیِ قسمت هشتم موفق میشود حس کنجکاویمان را کامل برانگیزد. به نظر میرسد داستان این قسمت ادای احترامی باشد به فیلم ماندگار سینمای وحشت یعنی فیلم حس ششم (The Six Sense) که نایت شیامالان کارگردانیاش را برعهده داشته است. از جنبهی پرداخت و تعامل دو شخصیت زن و شوهرِ داستان میتوان فیلم Ghost محصول سال ۱۹۹۰ را نیز یکی دیگر از الگوهای سناریونویس در نظر گرفت اما اپیزود هشتم سریال آنها کجا و آن دو فیلم ماندگار کجا؟!
اگر از بازی تصنعی دو، سه بازیگرِ جلوی دوربین بگذریم، مشکلاتی در بدنهی کارگردانی این قسمت وجود دارد. از نورپردازی میتوان به عنوان پرایرادترین بخش فنی یاد کرد که موجب میشود حسِ خفقان در بیننده که ما باشیم ایجاد نشود؛ همان حسی که به ما میفهماند که محلِ سکونت زن، عادی نیست و حضورِ یک فرد دیگر در آنجا حس میشود. کارگردان به جای خلق یک اتمسفر مناسب، تلاش میکند تا روحِ همسر را به طور کامل به نمایش بکشد. بیننده شاید برای اولین بار به خاطر تکنیک جامپ اسکر برای چند لحظه وحشت کند، اما در ادامهی داستان این تکنیک جوابگو نیست؛ چراکه بیننده انتظار این اتفاق را میکشد تا مجدد با چنین چیزی روبهرو شود. مشاهدهی روحِ همسر، عادیسازی میشود و این عادیسازی است که تیشه به ریشهی قسمت هشتم میزند.
قسمت هشتم سریال آنها در ابتدا شوکهکننده است چون انتظار آن اتفاق شوم را نداشتیم. در پایانِ این قسمت نیز از گرهگشایی داستان شوکه میشویم؛ اما نه به شدت و اندازهی اتفاقی که در ابتدا میافتد. پایانبندی این قسمت برخلاف چند اپیزود قبلی، تلخ و تاریک نیست و گویا عوامل در تلاش بودند تا برای یک مرتبه هم که شده، بیننده نظارهگر یک پایان خوش باشد، اما هیچ لذتی در تماشای این پایان نیست به چند علت. اولین دلیل مربوط میشود به حضور شخصِ ثالثی که از ریز و بمِ دنیای ماورا باخبر است؛ یعنی پدر شوهرِ زن بیوه. او چرا از دنیای ماورا اطلاع دارد و چرا باید حرف و صحبتهایش کاملا صد در صد درست باشد؟ سریال پاسخی نمیدهد. دلیل دوم اینکه سکانس نهایی به اندازه کافی بیننده را هیجانزده نمیکند و مدت زمان کوتاهی دارد؛ یعنی شخصیتها خیلی سریع روح متوفی را از شرح واقعه متوجه کرده، به او تلقین گفته و در نهایت هم با روح خداحافظی میکنند. کارگردانی بسیار بد قسمت هشتم سریال آنها به موازات اشکالات سناریو، سطح سریال را تا اندازهی یک سریال ایرانیِ درجهی چندمِ مختص به ماه رمضان پایین میآورد و در انتها، این مخاطب است که از تماشای قسمت هشتم این سریال مایوس میشود.
اپیزود نهم) صدا دزد
نمره: ۶ از ۱۰
قسمت نهم سریال آنها ایدهی نو، جذاب و دلهرهآوری دارد. هر چند فیلمساز نمیتواند از پتانسیل بسیار بالای این قسمت به درستی استفاده کند. ایدهی اینکه یک موجود ماورایی و نامرئی میتواند صدایمان را بدزدد، سوژهی محشری برای خلق صحنههای دلهرهآور و وحشتناک محسوب میشود، اما متاسفانه تعداد صحنههای ترسناک در این سریال از تعداد انگشتان یک دست فراتر نمیرود. با این اوصاف طرح کلی داستان در قسمت نهم، قابل قبول است؛ یعنی قصه، به یک سرانجامی میرسد اما شخصیت؟ چیزی نمیفهمیم چون داستان خیلی شتابزده به پایان راه خود میرسد. آیا نیروی مجهولِ داستان، دست از سر شخصیت برمیدارد؟ آیا اصلا میتوان نیروی ماورایی یا همان صدا دزد را یک نیروی اهریمنی دانست؟ چراکه بارها میشنویم که این موجود از زبان شخصیت اصلی ادعا میکند که فقط حقیقت را میگوید.
میلاد جرموز از جنبهی کارگردانی، مجدد بیننده را شگفتزده میکند. از رفرنس دادن به قسمتهای گذشته بگیرید تا خلق تعلیق به واسطهی موسیقی. این قسمت همه چیزش به جاست؛ موسیقی، نورپردازی، صحنهآرایی و سایر عناصر. اگر از ریتم شتابزده و صد البته سناریوی نهچندان قابل قبول قسمت نهم سریال آنها فاکتور بگیریم، نیما رئیسی به عنوان بازیگر اصلی این قسمت بازی قابل قبول و مثالزدنی را ارائه میدهد. این مورد به انضمام جنبهی فنیِ کار، از مواردی است که میتوان در حینِ تماشای قسمت نهم به آن دل بست. جا دارد به این نکته هم اشاره کنیم که نیما رئیسی، در دنیای واقعی نیز یک هنرمند سرشناس است که در عرصهی گویندگی و دوبله فعالیتهای زیادی از گذشته تا به امروز داشته.
اپیزود دهم) غراب دره
نمره: ۸ از ۱۰
ایدهی کشف گنج در یک محلهی بکر و جنزده واقع در شمال کشور، یکی از ترسناکترین موضوعاتی است که یک فیلمساز میتواند برای تولید یک اثر وحشتناک استفاده کند. با این حال سریال آنها در اپیزود دهم تحت عنوان غراب دره، این ایده را در حد یک قسمت ۴۵ دقیقهای پرورش میدهد. دو دوست میخواهند گنجی را بیابیند که در یک محل نفرین شده نهفته. آیا آنها به هدف خود رسیده و از این ماجرا زنده قسر در میروند؟
فیلمنامهی قسمت دهم سریال آنها بینقص نیست. بنا بر عادت اگر بخواهید با دقت پای داستان بنشینید، حفرات داستانی ریز و درشتی دستگیرتان میشود. برای مثال مهمترین ایراد طرح داستانی این قسمت در اینجاست که چطور شخصیت اصلی داستان میتواند به نقشهی گنج دست پیدا کند؟ چرا فردِ دهنده، خودش اقدام به این کار نمیکند؟ سریال در توضیح این موضوع، یک گرهگشایی در انتهای سریال قرار میدهد که کافی نیست و از طرفی علامت سوالهای بیشتری را مطرح میکند. انگیزهی دو شخصیت اصلی که جلوی دوربین میبینیم تا حدی روشن میشود، اما آن فرد ثالث را که تنها در یک نما جلوی دوربین میبینیم چطور؟ چرا او در جستوجوی گنج نفرینشده بود؟ پایانبندی داستان نیز میتوانست با شرح دقیقِ سرنوشت دو شخصیت، شدت ترس را در بیننده دو چندان کند.
از جنبهی کارگردانی با یک اپیزود خوب سر و کار داریم. نورپردازی به موازات فیلمبرداری در یک محیط جنگلی چالش مهمی پیشِ روی تیم تولیدکننده بود که خوشبختانه مهدی آقاجانی، کارگردان قسمت دهم سریال آنها توانسته به بهترین شکل ممکن از پسش بربیاید. از طرفی میتوان به فضاسازی بسیار خوب این قسمت نیز اشاره کرد. تنها موردی که شاید بتوان آن را یک ایراد دانست، صدابرداری قسمت دهم است که کیفیت ضبط پایینی دارد؛ یعنی بازیگر دیالوگ میگوید، اما صدا واضح نیست یا در برخی از سکانسها که کارگردان از المانهای محیطی بهرهبرداری میکند، عنصرِ مورد نظر به درستی شنیده نمیشود یا بازیگر درست حرفهایش را ادا نمیکند. تیم بازیگری این قسمت قابل قبول است، اما بازیگرها در حد و اندازهای ظاهر نمیشوند که بتوانیم یک بازی ماندگار از آنها را در ذهنمان ثبت کنیم. در مجموع قسمت دهم میتواند شما را بترساند چون درست کارگردانی شده، اما حفرات داستانی مثل اغلب قسمتهای دیگرِ این مجموعه شاید برای یک بینندهی خورهی ژانر وحشت آزاردهنده باشد.
سریال آنها توانسته در حد یک مجموعهی تلویزیونی استاندارد در ژانر وحشت ظاهر شود. طرحِ پیادهسازی ۱۰ ایده در قالب ۱۰ اپیزود مجزا با تیم بازیگری جداگانه کار دشواری بوده که دو کارگردانِ سریال توانستهاند اثری درخور احترام تحویل مخاطب دهند. اگر برخی حفرات داستانی را نادیده بگیرید، از تماشای فصل اول سریال آنها لذت خواهید برد.
- کارگردانی بسیار خوب قسمت دوم، هفتم و دهم
- وسواس روی دکوپاژ و میزانسن
- استرسزا و هیجانانگیز بودن طرحهای داستانی
- خلق درست فضا و اتمسفر در اکثر قسمتها
- برخی ایرادات جزئی فیلمنامه
- اشکالات تدوین در اپیزود چهارم
- فیلمنامهی قسمت پنجم و نهم
- پایانبندی قسمت ششم
- کارگردانی بسیار بد قسمت هشتم
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید