تا حالا به این موضوع فکر کردهاید حیواناتی مثل سگ، نگاهشان به زندگی و انسانها به چه طریقی است و آیا اصلا این دسته از حیوانات مثل ما انسانها، احساسات مختلف را تجربه میکنند؟ فیلم The Art of Racing in the Rain در ۱۲۰ دقیقه به این مقوله میپردازد.
سایمِن کِرتیس در مقام کارگردان قصهی جالب و تقریبا خلاقانهای را روی پردهی نقرهای سینما روایت میکند. میگوییم «تقریبا خلاقانه»؛ چون در طول تاریخ بارها تماشا کردهایم که یک قصه از نگاه موجودات دیگر تا چه اندازه میتواند برای ما جالب و چه بسا جذاب باشد. از طرفی پیرنگ فیلم «هنر مسابقه در باران» از یک رمان پرفروش به همین نام برگرفته شده است. گرث استین به عنوان نویسندهی رمان توانسته قصهای خلق کند که در دنیای آن، سگی به اسم انزو مثل یک انسان و حتی فراتر از انسانهای معمولی به دنیای اطرافش فکر میکند. فیلم با اقتباسی نسبتا وفادار در تلاش است تا قصهی انزو و دیدگاهش به دنیا را برای مخاطبها تعریف کند.
وقتی از طرز فکر یک حیوان صحبت به میان میآوریم، پس تغییر زاویهی دید جزو الزامات فیلمبرداری محسوب میشود و فیلمساز از این المان به درستی استفاده میکند. ما هر از گاهی از قاب نمایشگر و از زاویهی چشمان انزو به اطراف و شخصیتها نگاه میکنیم. در این میان صحبتهای انزو با خودش و دیگران به شدت دیدنی از آب درآمده. البته بهرهبرداری از یک زاویهی دیدِ کمتر استفاده شده در سینما برای تهیهی فیلم «هنر مسابقه در باران»، به این معنا نیست که از دقیقه اول تا انتها باید این نوع فیلمبرداری را تحمل کنید. فیلمساز به نسبت اقتضا و شرایط حاکم بر اثر، زاویهی دید را تغییر میدهد. به خصوص زمانی که انزو میخواهد نکتهای را به صاحبش بفهماند اما هیچکس نمیتواند درک کند که انزو به چه وضعیتی دچار شده و این حیوان بختبرگشته برای حل یک مشکل، با چه چالشی دست و پنجه نرم میکند. به زبانی سادهتر در زمان استیصال و درماندگیِ انزو، مخاطب با دو چشمانش و تنها از زاویهی دید خودش به وقایع فیلم نگاه میکند. فیلمساز تنها از این طریق میتوانسته تاثیرگذاری حس و حال انزو را به مخاطبش منتقل سازد.
میلو ونتیمیگلیا در نقش «دِنی»، صاحب انزو و کسی که عمرش را وقف مسابقات فرمول یک کرده، جلوی دوربین بازی میکند. با در نظر داشتن این نکته که فیلم بر اساس یک کتاب کارگردانی شده، انتظار بیشتری از رابطهی عاطفی دنی با انزو میرفت اما در نهایت امر، ما یک رابطهی معمولی و سادهای را جلوی دوربین تماشا میکنیم. فیلمساز در انتقال احساسات تا حد نسبتا قابل قبولی وظیفهاش را به درستی انجام میدهد اما وقتی این فیلم را با دیگر آثار مشابه همچون قصهی یک سگ واقعی به اسم «هاچیکو» مقایسه میکنیم، «هنر مسابقه در باران» اثری است به شدت معمولی که بیشتر تابع فرم است تا معنا. به زبانی سادهتر، سایمن کرتیس سعی داشته روابط میان عناصر سازندهی این فیلم، به شکلی منسجمتر در کنار یکدیگر دیده و درک شود تا اینکه مفاهیم ارزندهی اخلاقی در قالب دیالوگگویی شخصیتها به مخاطب انتقال یابد.
از تدوین هوشمندانهی «هنر مسابقه در باران» نمیتوان به این راحتی گذشت. کارگردان در همان سکانس اول با نمایش وضعیت بغرنج و نهچندان دلچسب انزو، بیننده را مجاب میکند به پای قصهی انزو بنشیند؛ قصه و ماجرایی که شاید اگر به شکلی سادهتر روایت میشد، نه ضربآهنگ قابل قبول کنونی را دارا بود و نه اصلا جذابیتی برای مخاطب داشت؛ چرا که این سوال تا انتها برای مخاطب پیش میآید که در درجهی اول چرا انزو با وضعیت بدی که دارد، تک و تنها در یک خانهی بزرگ زندگینامهاش را تعریف میکند.
«هنر مسابقه در باران» اثری است به شدت معمولی که بیشتر تابع فرم است تا معنا
دیالوگگوییهای «هنر مسابقه در باران» محدود به دو شخصیت دنی و انزو نیست و در طول ۱۲۰ دقیقهی فیلم، شخصیتهای فرعی دیگری جلوی دوربین حضور پیدا میکنند که نه شخصیتپردازی قابل قبولی دارند و نه تعامل درستی میان آنها و شخصیت اصلی قصه یعنی انزو شکل میگیرد. آنها صرفا در فیلم حضور دارند چون در دنیای رمان «هنر مسابقه در باران» نقشی را برعهده دارند. آنچه مسلم است تعامل و چه بسا تقابل خانوادهی دنی با انزو میتوانسته به صحنههای ماندگار این فیلم تبدیل شود اما این دسته از سکانسها به سادگی به پایان میرسند. اتفاقا صحنههای ماندگار «هنر مسابقه در باران» در زمانهایی است که مخاطب به واسطهی دوربینِ فیلمساز، به تنهایی انزو را تماشا میکند. به خصوص زمانی که این سگ بینوا تک و تنها در یک خانه گرفتار شده و از فرط تنهایی و گرسنگی، دچار توهمهای بصری میشود. این سکانس در کنار هنر کارگردان در به تصویر کشیدن توهمهای یک سگ، این نکتهی بامزه را نیز در ذهن مخاطب حک میکند که حتی سگها نیز میتوانند مثل انسانها به توهمهای گوناگون دچار شوند.
گاهی اوقات برخی از فیلمهای سینمایی اکران میشوند و مخاطب دلش میخواهد این دسته از آثار را چندین مرتبه به تنهایی یا به همراه دیگر دوستان و شاید هم خانوادهاش تماشا کند. «هنر مسابقه در باران» میتوانسته در این دسته جای بگیرد اما سایمن کرتیس، رویکرد درستی برای تبدیل فیلمش به یک اثر ماندگار در دنیای سینما اتخاذ نکرد. شاید اگر او بیشتر روی روابط شخصیتها کار میکرد و فیلمنامهی قصه پیچیدگی بیشتری داشت، «هنر مسابقه در باران» به یک فیلم ماندگار تبدیل میشد. درست همانند فیلم Hachi: A Dog’s Tale اثر ماندگار لاسه هالستروم، کارگردان خوشذوق سوئدی که هنوز میتوان پای قصهی هاچیکو نشست و با تماشای سکانسهای پایانی، مثل ابر بهاری گریه کرد. با این تفاسیر، تماشای فیلم The Art of Racing in The Rain برای یک مرتبه میتواند تجربهی لذتبخش و دلنشینی را برای شما به همراه داشته باشد.
- تغییر زاویهی دید (POV) درست و اصولی
- تدوین حساب شده و جذاب
- نگاه فرمالیستی فیلمساز به اثر
- پیرنگ چفت و بستدار
- ریتم و ضرباهنگ قابل قبول
- پتانسیل از دسته رفتهی تعامل میان دنی و انزو
- شخصیتهای فرعی بهدردنخور و ناکارآمد
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید