سریال Stranger Things در ابتدا قرار بود یک آنتولوژی دهه 80 متفاوت باشد
با کاراکترها و طرح داستانی مشابه در فضایی متفاوت
به نظر میرسد برادران دافر به عنوان خالقین سریال Stranger Things در ابتدا قصد داشتند آن را به صورت یک آنتولوژی دهه 80 کاملا متفاوت بسازند.
“یک داستان حماسی ترسناک علمی و تخیلی” چیزی بود که روی طرح ارائه Stranger Things یا آن چه که در ابتدا Montauk نامیده میشد عنوان شده بود. به منظور خریداری و تولید یک سریال تلویزیونی، طرح ارائه یک سند تصویری بوده که به طور کلی و ساده، طرح کلی داستان فصل اول، بازیگران و فضاسازی آن را معرفی میکند. با یک سند 23 صفحهای، مت دافر (Matt Duffer) و راس دافر (Ross Duffer) طرح ارائه خود را برای Montauk تهیه کردند که مانند یک کتاب جیبی از دهه 80 بود به همراه جلد و پشت جلد که صفحات میانی را شامل شده و دارای بخشبندی به مانند فصلهای کتاب بود تا داستان پیشرو را معرفی کند.
اما این کتاب مورد بحث دارای چند پیچش داستانی بود که سبب میشد دقیقا همان Stranger Things که طرفداران آن را میشناسند و دوست دارند نباشد. تفاوتهای بسیاری بین آنچه در طرح ارائه وجود داشت و آنچه که در نهایت در سال 2016 بر صفحات تلویزیون به نمایش در آمد وجود دارد. پیش از پیوستن دیوید هاربور (David Harbour) و وینونا رایدر (Winona Ryder)، دو شخصیت رئیس هاپر و جویس بایرز تقریبا بدون نیاز به بازنویسی خاصی در طرح اولیه نیز وجود داشتند. در مقابل نانسی با هنرنمایی ناتالیا دایر (Natalia Dyer) در ابتدا آن کارآگاهی که در سریال به آن تبدیل میشود، نبود و توطئههای مختلفی به شهری کوچک هجوم میبردند که قرار نبود نامش نیز هاوکینگز باشد.
در طرح اورجینال سریال Stranger Things به عنوان یک آنتولوژی دهه 80 چه چیزهایی وجود داشت؟
پس از دوازده جلسه مختلف که به نتیجهای نرسید، برادران دافر سرانجام با نتفلیکس به صحبت نشستند تا آن چه هماکنون از مطلع هستیم در تاریخ ثبت شود. راس دافر در مستر کلاسی که از این دو برادر در دسترس قرار دارد توصیه مهمی هنگام مطرح کردن ایده یک سریال تلویزیونی داشته است: دقیق باشید. ایشان داستانشان را به عنوان “افراد بزرگسالی که در فیلمهای استیون اسپیلبرگ (Steven Spielberg)، افراد نوجوانی که در آثار ترسناک دهه هشتاد حضور دارند مانند فیلم Halloween و فیلم Nightmare on Elm Street و کودکان در رمانهای استیفن کینگ (Stephen King) مانند رمان Stand By Me و رمان It” توصیف کرده است. با نگاهی به این طرح ارائه متوجه میشویم که بییندگان قرار نبود شهری کوچک در ایالت ایندیانا را ملاقات نمایند. معماهای بزرگتر زمانی بر ملا میشدند که یک بچه محلی ناپدید میشد که از میدوِست (غرب میانی آمریکا) فاصله بسیار زیادی داشت و حوادث آن در ساحل شرقی در فضایی به اسم مونتاک در جزیره لانگ آیلند دنبال میشد.
الهامگیری اصلی برای برادران دافر مبنی بر انتخاب یک لوکیشن که نام اصلی سریال نیز براساس آن انتخاب شده بدین ترتیب بود که وارد تئوریهای توطئهای پیرامون یک پایگاه نظامی واقعی متروکه به نام کمپ هیرو در مونتاک شوند. این تئوریها شامل طیفی از مواردی چون آزمایشات انسانی تا وحشت از دنیای موازی بیگانه میشد. اسرار آزمایشگاه خیالی هاوکینگز به سریال اجازه میداد تا به اثری تخیلیتر تبدیل شود. همچنین بقایایی از طرح داستانی کمپ هیرو در تاریخچه پروژه MKUltra وجود دارد که ریشههای شخصیت اِلِوِن با بازی میلی بابی براون (Millie Bobby Brown) را توضیح میدهد (باید توضیح دهیم پروژه MKUltra یک برنامه مخفی تحقیقاتی بود که توسط سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) بین سالهای 1950 الی 1970 انجام شد. هدف از این پروژه بررسی و توسعه روشهای کنترل ذهن، شستشوی مغزی و استفاده از مواد مخدر و روانگردان به منظور استخراج اطلاعات و بازجویی بود). اقیانوسی که اطراف مونتاک را احاطه میکرد سبب فضاسازی ترسناکی برای سریال میشد به ویژه مههایی که میتوانستند از طراف جزیره در بر بگیرند و در طرح ارائه شده نیز به آنها اشاره شده بود.
جدا از یک اشاره گذرا به منظور توصیف شخصیت مایک که علاقهمند به دانجن و دراگونز است، این بازی نقش آفرینی بخشی از اسطورهشناسی سریال در طرح ارائه آن نبود. این موضوع در نوع خود غافلگیرکننده است مخصوصا وقتی این موضوع را در نظر میگیریم که کودکان اصلی سریال تا چه اندازه از این بازی به منظور شناخت جنبه فراطبیعی هاوکینگز استفاده کردند و حتی نام برخی از این هیولاها مانند دموگورگان و یا آنتیاگونیست اصلی سریال به نام وکنا را از این بازی انتخاب کردند. وقتی بخش بازیگران در طرح اولیه مطرح شد، بسیار از شخصیتهای اصلی به وضوح توصیف و تعریف شده بودند. با این حال جا برای بهبود آنها باقی مانده بود.
برادران دافر قهرمانان اصلی را در مراحل ابتدایی به خوبی میشناختند
بسیاری از آن چیزی که دو شخصیت هاپر و جویس را به نقش نگهابانانی که در سریال برعهده دارد تبدیل میکند از آن نسخه ابتدایی سریال Stranger Things به عنوان یک آنتولوژی دهه 80 متفاوت تا نسخه نهایی آن بدون تغییر باقی ماند. پس از غم از دست دادن فرزندش، سفر شخصیت هاپر بدین گونه تعریف شده بود که به یافتن شخصیت ویل بایرز با بازی نواح اشنپ (Noah Schnapp) مشغول شده و بدین ترتیب یک هدف جدید در زندگی را طی کند. جویس نیز مادری محافظ است. در طرح ارائه شده اشارهای به وینونا رایدر به عنوان یکی از ستارگان آثار دهه 80 نشده و از طرف دیگر اسامی افرادی چون نئومی واتس (Naomi Watts) و ماریسا تومی (Marisa Tomei) به چشم میخورد. ویل و دوستانش نیز به خوبی پرداخت شدهاند. برای مثال شخصیت لوکاس به دلیل مشکلات خانوادگی دچار رفتارهای خود-تخریبگرانه میشود برخلاف هنرنمایی کیلب مکلافلین (Caleb McLaughlin) در نقش لوکاس در سریال که در آن، این کاراکتر به فرد منطقی گروه تبدیل میشود.
کاراکتر نانسی تا حد زیادی ویژگیهای اصلی خود را حفظ کرده و قوس شخصیتی او نیز در طرح اولیه وجود دارد با این حال در طرح ارائه بیشتر روی روابطش با شخصیت استیو با بازی جو کری (Joe Kerry) و جاناتان با بازی چارلی هیتون (Charlie Heaton) تمرکز شده است. این قوس شخصیتی سادهتر از انرژی پیچیدهای بوده که در نسخه نهایی سریال به عنوان “دختر نهایی” به او داده شد (دختر نهایی، اصطلاحی اغلب در ژانر فیلمهای ترسناک بوده و به شخصیت مونثی اشاره دارد که به عنوان آخرین فرد زنده از یک گروه با شخصیت آنتیاگونیست که فرضا میتواند یک قاتل سریالی باشد مواجه میشود). این تغییر تا حدی به عدم حضور بارب با بازی شانون پرسر (Shannon Purser) در طرح اولیه داستانی مربوط میشود. ناپدید شدن بارب در سریال، این ماموریت شخصی را برای نانسی به وجود میآورد که به دنبالش بگردد تلاشی که البته در نهایت بدون نتیجه باقی میماند. آن نسخه سطحی و توخالی که از نانسی در ابتدای سریال میبینیم در نهایت به یک متحد قدرتمند در سریال Stranger Things تبدیل میشود که موفق میشود سرنخهای مهمی را نیز کشف کند.
ورژنی از کاراکتر موری با بازی برت گلمن (Brett Gelman) پیش از معرفی رسمیاش در سریال، ظاهر شده بود و در ابتدا نامش قرار بود تری باشد. نامی که بعدا به مادر الون داده شد. اگرچه موری همچنان همان ماهیت شخصیت تئوریپرداز توطئه را حفظ کرده، اما آقای کلارک با بازی رندی هِیوِنز (Randy Havens) قرار بود کاراکتری از نوع ایندیانا جونز باشد. به احتمال زیاد، این ویژگیهای اکشن محور به هاپر منتقل شد و کلارک به یک نابغهی آرام تبدیل شد. نیمه دوم طرح ارائه تهیه شده توسط برادران دافر بر تاثیرات سینمایی تمرکز داشت که در طول سریال نقش پررنگی ایفا کردند، اما فصل اول به عنوان داستانی مستقل طراحی شده بود. اگر قرار بود دنبالهای ساخته شود بازیگران تغییر میکردند. به همین دلیل نسخه اولیه سریال Stranger Things آن را به عنوان یک آنتولوژی دهه 80 متفاوت تعریف میکرد.
سریال Montauk قرار بود یک اثر هشت قسمتی باشد بدین ترتیب پایانی برای آن در نظر گرفته شده بود با این حال از پتانسیل تبدیل شدن به یک فرنچایز از طریق معرفی یک داستان جدید با بازگشت کاراکترهای آن برخوردار بود. این کاراکترها سن بیشتری داشتند و توسط بازیگران جدیدی نیز نقش آفرینی میشدند و فضای داستان نیز در دهه 90 میلادی جریان پیدا میکرد. درست به مانند فیلمهای It که در نسخه دوم، شخصیتها با سن بیشتری به داستان باز میگردند و بازیگران نیز جایگزین شدهاند. این موضوع باعث میشد از بازیگران کاراکترهای جوان و مسن فصل اول دیگر خبری نباشد، افرادی که خیلی زود با شخصیتهایشان شناخته شدند. علیرغم تفاوتهایی که Montauk و Stranger Things در نهایت با هم داشتند، فضای آثار وحشت کلاسیک دهه 80، اکشن و علمی تخیلی که سریال و لحن آن را تحت تاثیر قرار دادند از همان ابتدا نیز وجود داشتند که از شگفتی فیلم E.T. the Extra-Terrestrial محصول سال 1982 و موسیقی سینتسایزر ساخته جان کارپنتر (John Carpenter) نشات میگرفت.
بسیاری از موارد بدون تغییر باقی ماند اما تفاوتهای صورت گرفته، همان عواملی بودند که در نهایت موجب شدند Stranger Things به عنوان یک پدیده جدید از فرهنگ عامه در میان مخاطبین منفجر شود. گسترش داستان و دنیای شرح داده شده در فصل اول به جای معرفی یک داستان جدید دیگر در دهه بعد، تصمیمی هوشمندانه محسوب میشد. ادامه ماجراجویی هاپر، الون و سایر قهرمانان و شرورهای هاوکینگز از سطح انتظارات “داستان حماسی وحشت علمی تخیلی” که در همان ابتدا طرح ارائه، وعده داده شده بود بسیار فراتر رفت.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید