داستان سری بازی Hellblade
1%
  • 0/10

خلاصه داستان سری بازی Hellblade

زمزمه‌های بی‌پایان

خلاصه داستان سری بازی Hellblade ۰ ۲۳ خرداد ۱۴۰۳ مقالات بازی کپی لینک

سال 2017 بود که استودیو Ninja Theory اولین نسخه از بازی Hellblade با نام، بازی Hellblade: Senua’s Sacrifice عرضه کرد. حالا بعد از گذشت تقریبا 7 سال در تاریخ 21 می 2024، نسخه دوم این سری یعنی بازی Senua’s Saga: Hellblade II منتشر شده که حال به مناسبت آن قصد داریم نگاهی خلاصه به داستان سری بازی Hellblade بی‌اندازیم.

نسخه دوم این سری که به تازگی عرضه شد، توانست پس از عرضه مورد تحسین منتقدان (نمره متا: 81) به بابت داستان جذاب و پیشرفت چشم‌گیر گرافیک آن قرار بگیرد. به گونه‌ای که عدی معتقدند که بازی Senua’s Saga: Hellblade II، در حال حاضر بهترین تجربه بصری، نسبت به تمام بازی‌های عرضه شده تا به امروز را دارد. با این حساب در ادامه با خلاصه داستان سری بازی Hellblade همراه ما باشید.

بخش اول: بازی Hellblade: Senua’s Sacrifice

روایت بازی در قرن هشتم میلادی و سرزمین‌های شمالی (نورث) جریان دارد، جایی که ما سنوا (Senua) را سوار بر قایقی می‌بینیم که قصد دارد به هل‌هایم برای نجات و زنده کردن عشق از دست رفته خود یعنی دیلیون (Dillion) برود و در همان لحظه ما صداهایی زمزمه مانند که نام آن‌ها فیوری (Furies) است را می‌شونیم، که هر حرفی با ما (شکستن دیوار چهارم) و سنوا می‌زنند و ذهن او را آشفته می‌کنند. او باور دارد که این صداها یک نفرین روی او است که قصد آزار دادن وی را دارد. در همین بین هم با تاریکی (Darkness) آشنا می‌شویم که به عنوان هسته اصلی این نفرین، همیشه به دنبال سنوا می‌آید. سنوا سر بریده شده دیلیون را به همراه دارد و از طریق خاطراتی که با دورث (Druth)، که از برده‌های سابق شمالی‌ها بود و به فرهنگ و افسانه‌های آن‌ها مشرف بود، داشت، راهنمایی و هدایت می‌شد. سپس سنوا پس انجام چالش‌هایی وارد هل‌هایم می‌شود و در آنجا با سورت (خدای آتش) و والراون (خدای توهم) مواجه می‌شود و بر اساس کمک‌های دورث، آن‌ها را شکست می‌دهد. مدتی می‌گذرد تا به پل هل‌هایم می‌رسد که در آنجا هلا (خدای مرگ) را می‌بینید و مبارزه‌ای بین آن‌ها شکل می‌گیرد. در این مبارزه شمشیر او شکسته می‌شود و آسیب زیادی از جمله زخم بزرگی که هلا بر سرش وارد کرده بود می‌بیند. در ادامه خلاصه داستان سری بازی Hellblade، سنوا را می‌بینیم که به رویایی می‌رود که در آن شخصی که باور دارد دیلیون است و دورث را می‌بیند و با دنبال کردن ‌آن‌ها به یک درخت بزرگ می‌رسند. در آنجا چالش‌های؛ جسم، روح و ذهن را انجام می‌دهد تا نهایت به شمشیر گرامر که سلاحی قوی برای کشتن هلا است، دست می‌یابد.

در ادامه متوجه می‌شویم که مادر سنوا یعنی گالنا (Galena) هم از نفرینی که سنوا دارد رنج می‌برده اما وی آن را یک نعمت از طرف خدایان می‌دانست و قدردان آن بود. پدر سنوا هم که زینبل (Zynbel) نام داشت، یک کاهن معبد متعصب بود که باور دیگری نسبت به این موضوع داشت و برای همین مادر سنوا یعنی گالنا را زنده زنده می‌سوزاند. سنوا هم چون شاهد این واقعه در سن 5 سالگی خود بود، آشفتگی ذهنش بیش از قبل تشدید پیدا می‌کند و سعی می‌کند که این خاطره را از ذهن خود پاک کند. در ادامه خلاصه داستان سری بازی Hellblade، پدر سنوا هم معتقد بود فرزند خود یک شیطان است و جسم او را مورد آزار و اذیت قرار می‌داد و او را دور جهان بیرون قرار داده بود که باعث شده بود سنوا منزوی شود. مدتی می‌گذرد که او با دیلیون آشنا می‌شود و آن دو عاشق هم می‌شوند. از آنجایی که دیلیون، سنوا را یک انسان نفرین شده نمی‌دید و نگاهی خاص و متفاوت به او داشت، هردو با هم فرار کردند و اینطور شد که سنوا پدر خود را ترک کرد. آن‌ها به روستایی دیلیون می‌روند اما پس از گذشت زمانی، بیماری طاعون در آن روستا شروع به یک فاجعه یعنی کشتار اهالی و افراد آن روستا کرد. سنوا که تصور می‌کرد این اتفاق شوم تقصیر او است، خود را تبعید کرد و از آن روستا خارج شد. بعد از گذشت در ادامه خلاصه داستان سری بازی Hellblade، سنوا حس می‌کرد که به نیروی تاریکی درون خود چیره شده و به روستا باز گشت، اما متوجه شد که باقی مردمان روستا توسط غارتگران شمالی کشته و حتی دیلیون را هم در راه یک آیین دینی کشته شده بود، پیدا می‌کند. به همین علت سنوا سوگند یاد کرد که جان معشوق خود را از دست خدایان نورث، نجات دهد.

در ادامه خلاصه داستان سری بازی Hellblade، سنوا موفق می‌شود با نیروهای تاریکی مبارزه‌ای کند و سپس از دریای اجساد (Sea of Corpses)، عبور کند تا به دروازه هل‌هایم برسد. در آنجا با گارم (نگهبان هلا و دروازه هل‌هایم) نبردی انجام می‌دهد که موفق به شکست آن می‌شود. مدتی بعد متوجه می‌شود که تاریکی در واقع نمادی از آزار‌های پدرش است که به صورت موقتی فیوری‌ها را درون یک آیینه جادویی حبس می‌کند. سپس با هلا روبه‌رو می‌شود و او هم لشکری از مردگان را فرا می‌خواند تا با سنوا مبارزه کنند و وی را شکست بدهند. سنوا تمام تلاش خود را در نبرد با آن‌ها می‌کند اما سرانجام شکست می‌خورد و سعی می‌کند که با هلا معامله‌ای انجام دهد. در لحظات پایانی، به یاد می‌آورد که دیلیون به او گفته بود: پذیرفتن از دست دادن چقدر مهم است و در همین بین هم تصاویر هل‌هایم محو می‌شوند و هلا با گرامر سنوا را می‌زند و سر دیلیون را به پرتگاه پرت می‌کند. سپس دوربین به سنوا را نشان می‌دهد که در جای خود ایستاده و مقابلش پیکر بدون جان هلا را می‌بیند. سنوا می‌پذیرد که دیگر نمی‌تواند جان دیلیون را نجات دهد و او را برگرداند و همین باعث می‌شود که وی باور کند مقصر اتفاقی نیست. بنابراین تاریکی را از خود دور می‌کند و فیوری‌ها را هم نه به عنوان یک نفرین، بلکه به عنوان بخشی از هویت خود قبول می‌کند.

به پایان بخش اول از خلاصه داستان سری بازی Hellblade، بازی Hellblade: Senua’s Sacrifice رسیدیم.

بخش دوم: بازی Senua’s Saga: Hellblade II

بازی قرن نهم میلادی جایی که سنوا جنگجوی اورکادینی داوطلبانه خود را به اسارت برده‌داران نورث در می‌آورد تا از جزایر اورکنی به ایسلند منتقل شود. او امیدوار است بتواند قوم خود را که به بردگی گرفته شده‌اند را آزاد کند. او در یک قایق قرار دارد که ناگهان یک طوفان کشتی‌هایی که او و برده‌ها در آن هستند را نابود می‌کند و به ساحل می‌کشاند. در ساحل ما سنوا را می‌بینیم مانند گذشته هنوز زمزمه صداهای درون مغز خود می‌شنود که آزارش می‌دهند. علاوه بر این، سنوا سایه پدر خود را هم می‌بیند که به خودی خود برای اذیت کردن سنوا کافی است. مدتی بعد او رهبر برده‌ها، یعنی تورگستر (Thórgestr) را می‌بیند و در مبارزه‌ای او را شکست می‌دهد و او را اسیر می گیرد تا بتواند او را به سکونتگاه خود در بورگاروویکی هدایت کند. در طول مسیر، آن‌ها با یک سکونتگاه ویران ‌شده روبه‌رو می‌شوند که تورگستر با ترس آن را به درائوگارها (Draugar)، گروهی از بربرهای وحشی و آدم‌خوار نسبت می‌دهد. سنوا این ویرانی‌ها را تا اردوگاه درائوگارها دنبال می کند و فارگریمر (Fargrímr) اسیر را آزاد می کند، چرا که احساس می کند او برای سفری که در پیش است، اهمیت دارد. درائوگارها متوجه این موضوع می‌شوند و غول ایلتاوگا (Illtauga) را فرا می‌خوانند که با ریزش سنگ اردوگاه را زیر خاک می‌برد. در همین حین، سنوا و فارگریمر فرار می‌کنند و به سراغ تورگستر اسیر شده باز می‌گردند. در اینجا سنوا تصمیم می‌گیرد که او را آزاد کند، زیرا احساس می‌کند او درون خود یک لایه‌ی خوب دارد. بنابراین این سه نفر به سوی سکونتگاه فارگریمر که به دلیل حملات ایلتاوگا در آستانه ویرانی است، حرکت می‌کنند.

در ادامه خلاصه داستان سری بازی Hellblade، فارگریمر توضیح می‌دهد که فوران آتشفشان آسکیا (Askja) باعث شکستن دیوارهای میان سرزمین‌های میدگارد و یوتونهایم شده و اجازه ورود غول‌ها به دنیای آنها را داده است، به همین علت مردم بورگاروویکی برده‌ها را قربانی می‌کنند تا غول‌ها را آرام کنند و آسیبی بیشتر از این نبینند. فارگریمر که معتقد است سنوا به دلیل شنیدن صداهای مختلف، یک غیب‌گو است، او به دنبال موجوداتی مخفی مانند خدایانی که زیرزمین زندگی می‌کنند، می‌فرستد تا از نقاط ضعف غول‌ها باخبر شود. بنابراین با سنوا هم با پشت‌سر گذاشتن چالش‌هایی ثابت می‌کند که فردی ارزشمند و لایق انجام این ماموریت است. در ادامه، هیدنفولک‌ها (Hiddenfolk) به او می‌گویند که آسکیا آسمان را سیاه و زمین را نفرین کرده که باعث قحطی، درگیری و ظهور خدایان جدید و بی‌رحم تر شده است. او متوجه می‌شود که یک زن ناامید و تاسف خورده به نام اینگان (Ingunn)، نوزاد خود را در غارهای هیدنفولک‌ها رها کرده تا امیدوار به اینکه آنها از او محافظت کنند، شود. اما در خشم خود به دنبال قدرت از آسکیا برای بقا رفت و به ایلتاوگا تبدیل شد. سنوا با ذکر نام واقعی او، با ایلتاوگا مواجه می‌شود و با بازگرداندن استخوان‌های نوزادش، او را به سنگ تبدیل می‌کند. تورگستر هم با دیدن این پیروزی سنوا تصمیم می‌گیرد که او را همراهی کند. ‏سنوا، فارگریمر و تورگستر برای تهیه منابع به باروآروویک (Baroarvik)، جایی که رهبرشان آستریدر (Ástríðr) از آن‌ها می‌خواهد سیاواریسی (Sjávarrisi)، غولی که سواحلشان را ویران می‌کند، بکشند، می‌روند. هیدنفولک‌ها به سنوا می‌گویند که سیاوارریسی مردی خوب بود اما پس از فوران آسکیا، ترس بر او چیره شد و برای تأمین امنیت خود، پدر آستریدر را تسلیم کرد. مردم سکونتگاه، سیاوارریسی را تبعید کردند و او از دریا بلعیده شد و به یک غول تبدیل شد. درائوگارها به باروآروویک حمله می‌کنند و هرچند که شکست می‌خورند، اما سنوا خود را برای ورود آنها و کشته شدن مردم، سرزنش می‌کند. سنوا و متحدانش، سیاوارریسی را از غارش بیرون می‌کشند، و سنوا او را می‌بخشد و تبدیل به سنگ می‌کند.

در ادامه خلاصه داستان سری بازی Hellblade، در حالی که از جنگل تسخیر شده یارنویدر (Járnviðr) در مسیر بورگاروویکی عبور می‌کردند، فارگریمر، تورگستر و آستریدر دچار ترس و تردید شدند، اما سنوا توانست به خوبی وضعیت را کنترل و رهبری کند. در بورگاروویکی، آستریدر و فارگیمر برده‌های اسیر گرفته شده را که رها شده بودند، آزاد کرد و در همین بین سنوا و تورگستر هم با پدر او و رهبر بورگاروویکی یعنی گودی (goði)، روبه‌رو شدند. او حاضر به گوش کردن حرفی نبود و سنوا هم متوجه شد گودی به غول‌ها نیاز دارد. زیرا تهدید آن‌ها به او اجازه می‌دهد تا کنترل بر قوم و مردم خود را حفظ کند. گودی وقتی متوجه می‌شود که برده‌ها آزاد شده‌اند و با نزدیک شدن غول تایرانت (Tyrant)، سنوا را گروگان می‌گیرد و قصد دارد او را قربانی کند، اما تورگستر می‌رسد. سنوا توسط هیدنفولک‌ها دور می‌شود و آن‌ها هم می‌گویند که، تایرانت یک رهبر نجیب بوده که پس از فوران آسکیا متعهد به محافظت از پیروانش شد. با این حال، او توسط قدرتی که آن‌ها به او دادند فاسد شد و هنگامی که اوضاع بهبود یافت، چیزی جدید برای ترساندن مردم خلق کرد. او غول‌ها را به وجود آورد و آن‌ها را مقصر بلایای طبیعی معرفی کرد. سنوا حالا دوباره هوشیار شده و شاهد آسیب دیدن تورگستر توسط گودی می‌شود. تورگستر قبل از مرگ خود به سنوا هشدار می‌دهد که اگر گودی را بکشد، شخص دیگری جای او را خواهد گرفت. سپس در مبارزه‌ای گودی را شکست می‌دهد و او هم درباره دروغ‌هایی که درباره غول‌ها گفته بود افشاگری می‌کند و افکار را آشکار می‌سازد. سنوا اما وسوسه می‌شود که او را بکشد برای این که بتواند جایگزینش شود تا مانند پدر خود، برای نگه داشتن مردمش در امنیت با هر هزینه ای بر آنها کنترل داشته باشد، و در ازای آن قدرت، عشق و ترس به دست بیاورد. اما از این کار دست می‌کشد و به این درک می‌رسد که حال با افرادی که او نجات داده است، قرار این نیست سرنوشتش محدود شود.

به پایان بخش دوم از خلاصه داستان سری بازی Hellblade، بازی Senua’s Saga: Hellblade II رسیدیم.

امیدواریم که توانسته باشیم خلاصه داستان سری بازی Hellblade را به خوبی برای شما بازگو کرده باشیم تا در صورت تجربه داشتن یا نداشتن از آن متوجه روایت آن شوید. حالا اگر داستان بازی دیگری را از ما درخواست دارید، آن را با ما به اشتراک بگذارید.



مطالب مرتبط

دیگران نیز خوانده‌اند

نظرات

دیدگاه خود را اشتراک گذارید
guest

0 دیدگاه
جدیدترین
قدیمی‌ترین بیشترین رای
Inline Feedbacks
View all comments