فیلم Stillwater یکی از آثار جنایی سال ۲۰۲۱ میلادی است که زیر خرواری از اشکالات سناریو و فنی دفن میشود. به بهانهی نقد قصد داریم نگاهی بیندازیم به این داستان که چرا جدیدترین هنرنمایی مت دیمون، به یک فرجام بد ختم شده است.
سردرگمیِ فیلم استیلواتر یا همان مرداب تنها به دقایق ابتدایی خلاصه نمیشود. از تمامِ مدت زمانِ فیلم، مهمترین صفتی که به ذهن میرسد، بلاتکلیفی و سردرگرمی فیلم است. یعنی اگر قرار باشد دغدغههای فیلمساز را نیز به میان کشید، چیزی نمیماند که بتوانیم تحسینش کنیم. آفرین گفتن به فیلمساز چنین اثری که داستانش پتانسیل خوبی داشته برای خلق یک قصهی هیجانانگیز و چه بسا مرموز، کار سخت و حتی غیرممکنی است.
قصه دربارهی پدری زحمتکش و شکستخورده به اسم بیل (با بازی مت دیمون) است که از شهری کوچک به اسم اوکلاهاما به فرانسه میآید تا دخترش را از جرمِ قتلی که خودش ادعا میکند مرتکب نشده نجات دهد. این طرح داستانی تا به یک پرداخت درست و حسابی برسد، خیلی زمان میبرد. چند سکانس ابتدای فیلم که صرفا جنبهی دکوری و تزئینی دارند. بارها و بارها فقط اسم شهر استیل واتر را میشنویم و میبینیم. گویا فیلمساز تلاش کرده تا در همان ابتدای کار، درست زمانی که هیچ چیز، نه از شخصیتها میدانیم و نه از ماجراهای پیرامون داستان، به کلمهی استیل واتر با شاتهای بیهدفش وزن دهد. مخاطب که ما باشیم به جای رسیدن به لایههای عمیقتری از کاراکتر بیل، صرفا نماهایی را در ابتدای فیلم میبینیم که توفیری به حالمان ندارد. صرفا به این درجه از درک میرسیم که بیل، غمگین است و کوله باری از غم را بغل کرده. همین!
تدوین، نه اینکه فاجعه باشد، اما پرواضح است که تدوینگر کارش را بلد نیست. برای مثال بیل در حال صحبت با یک شخص دیگر است که به یکباره صحنه کات میخورد به بیل در یک لوکیشن دیگر با یک شخصیت دیگر. این کات زدنهای بیهوا به موقعیتهای جدید موجب میشود تا مخاطب همینکه تازه گرم صحبتِ میانِ بازیگرها میشود، از فضای گفتمان به خارج پرتاب شود. برخی از صحنهها نیز تزئینی است و کارکردی ندارند. تدوینگر میتوانست چنین صحنههایی را حذف کرده تا ریتم روایت قوت پیدا کند. فیلمنامه از جنبهی سرعت تعریف داستان، به شدت کند است و این ریتمِ کند، آن هم در اثری که در ژانر تریلر جنایی طبقهبندی شده، یک نقطه ضعف اساسی است. از آن ضعفهایی که نه میتوان توجیهی منطقی برایش پیدا کرد و نه دلیلی دارد که یک فیلم جنایی که میخواهد مخاطبش را با یک رمز و رازی آشنا کند، چنین ریتم کسلکننده و خوابآوری داشته باشد.
مت دیمون به درد چنین نقشی از ابتدا نمیخورد. نه اینکه تواناییاش را نداشته باشد. دیمون برای چنین نقشهایی بازیگر به درد بخور و سرآمدی نیست. این هنرمند نمیتواند مدلِ یک پدرِ دلسوز با خشمی فرو خورده را به درستی جلوی دوربین نشان دهد. خشمش را میبینیم، اما بیاهمیت است و خنثی. از طرفی دخترِ بیل نیز در این فیلم چیزی نیست که دلمان میخواسته ببینیم. کاراکتری که همیشه در حاشیه قرار داشته و بازیگرش نیز طبیعی است که فرصت عرض اندام پیدا نمیکند.
فیلم مرداب در انتها برایندی که ارائه میدهد، چیزی است مساوی با صفر
تنها برگ برندهی فیلم مرداب، مدیریت خوب صحنههای شلوغ است. با یک مدل کارگردانی شاهکار روبهرو نیستیم اما درامِ فیلم در چنین صحنههایی به هدفی که میخواهد میرسد؛ توجه و معطوف کردنِ ذهن بیننده با آنچه بیل در سر دارد. فیلمساز برای کارگردانی چنین فیلمی، قالب و چارچوب اشتباهی را در نظر گرفته. این اثر نه یک فیلم سینمایی رازآلود درجه یک است و نه میتواند ذهنِ مخاطب را درگیر یک معمای واحد کند. کارگردانی صحنهها به جای اینکه تنشزا باشد، بیشتر دیالوگمحور است. بالاخره از یک نقطه به بعد از شنیدنِ حرف و صحبتهای بیل بیکر خسته میشویم. حتی موسیقیهای مرموزانهی اواخر فیلم نیز کمکی به تغییر حس و حالمان نمیکند.
سبک و قالب اشتباهِ کارگردانی موجب میشود تا از پایان فیلم نیز راضی نباشیم. آن نکتهای که قرار بوده موجب شگفتزده شدن ما باشد، زودتر از موعد لو میرود؛ آن هم خیلی زودتر از موعد! در پایان نیز موقعی که میخواهیم مواجههی واقعی بین پدر و دختر را ببینیم، همه چیز خیلی سطحی حل و فصل میشود. با نیم خط دیالوگِ کلیشهای، چند قطره اشک و چند اکتِ مثلا احساسیِ مت دیمون به عنوان پدری که برای نجات دخترش هر کاری در توانش بوده انجام داده.
فیلم مرداب در انتها برایندی که ارائه میدهد، چیزی است مساوی با صفر. حتی دیالوگی نیز مصداق این حرف است که از زبان دختر میشنویم چیزی عوض نشده. کات به سیاهیِ انتهای فیلم به انضمام فقدان مفاهیمِ زیرمتنی باعث شده تا این فیلم فارغ از موضوع ژانریِ خود، چیز خاصی برای ارائه نداشته باشد.
فیلم Stillwater اثری است مناسب برای هیچکس! نه ریتمِ قابل قبول و سرگرمکنندهای دارد و نه بازیِ مت دیمون میتواند این فیلم را از مشکلاتش متعددش نجات دهد. این اثر درون مردابی غرق میشود که با پای خودش وارد آن شده. قالبِ و ژانر اشتباهی که فیلمساز انتخاب کرده به انضمام فیلمنامهی متوسطِ رو به ضعیف از فیلم استیل واتر، یک اثر فراموششدنی میسازد.
- مدیریت صحنههای شلوغ
- تلاش مت دیمون برای فرو رفتن در نقشش
- تدوین
- فیلمنامهی سطحی با پرداختهای ضعیف
- چارچوب و ژانر اشتباه
- لو رفتن غافلگیریهای داستان زودتر از موعد
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید