فیلم Relic

بررسی فیلم Relic – یادگار

یک اثر هنری یا غیر هنری؟

1%
  • 0/10
بررسی فیلم Relic – یادگار ۲ ۰۶ مرداد ۱۳۹۹ بررسی فیلم‌های خارجی کپی لینک

فیلم Relic از آن دسته از آثار ژانر وحشت است که صرفا قصد ندارد مخاطب را بترساند. اهداف و خط فکری کارگردان ستودنی است اما آیا فیلم یادگار توانسته در نمایش خط فکری کارگردان موفق ظاهر شود؟

فیلم «یادگار»، قصه‌‌‌ی پیرزنی به اسم «ادنا» را تعریف می‌کند که دچار زوال عقلی شده و طی یک اتفاق عجیب، برای مدتی ناپدید می‌شود. ما این موضوع را در دقیقه‌های ابتدایی فیلم می‌فهمیم و پس از یک کات، قصه را از زاویه‌ای دیگر دنبال می‌کنیم. دختر و نوه‌ی پیرزن مفقود شده که به ترتیب «کِی» و «سم» نام دارند با سفر به منزل ادنا تلاش می‌کنند تا اثری از او بیابند و جریان اصلی داستان زمانی آغاز می‌شود که ادنا به منزلش برمی‌گردد اما به خاطر ندارد که کجا رفته و چه کاری را انجام داده است.

 ماجرای فیلم در ابتدا با ریتم بسیار کند آغاز می‌شود، با همین ریتم به جلو حرکت می‌کند و در انتها نیز کندتر از دو سوم ابتدایی فیلم به پایان می‌رسد. «یادگار» می‌توانست از جنبه‌ی سرعت بخشیدن به حوادث داستان – که حوادث از حیث تعداد چندان زیاد هم نیست – به مراتب بهتر عمل کند، اما این اثر سینمایی غرق در اشتباهاتی می‌شود که بیشتر شدن ریتم روایت، چندان کمکی نمی‌توانست به فیلم کند. Relic از برخی تکنیک‌های رایج در ژانر وحشت برای القای حس هیجان به مخاطب بهره می‌برد ولی کارگردان در استفاده از تکنیک‌هایی مثل بازی با فضا و همچنین نورپردازی ضعیف عمل می‌کند و نمی‌توان چندان به او خرده گرفت؛ چراکه «ناتالی اریکا جیمز» اولین تجربه‌ی ساخت یک فیلم سینمایی بلند را با فیلم یادگار کسب کرده و قطعا در آثار احتمالی آینده‌ش از تجاربی که به‌واسطه‌ی فیلم اول خود به‌دست آورده استفاده خواهد کرد. دغدغه‌ی این کارگردان یعنی اختلال زوال عقلی (نام علمی: دمانس) در فیلم در درجه‌ی اول به‌درستی تعریف نمی‌شود؛ به عبارتی دیگر فیلم‌ساز فرض را بر این موضوع گرفته که مخاطب می‌داند اختلال زوال عقلی چیست و چه بر سر فرد بیمار خواهد آمد. در سناریوی دیگر، یعنی فردی که ایده‌ای ندارد دمانس چیست، از همان ابتدا ذهنش مدام در تقلاست که ادنا چه مشکلی دارد و در درجه‌ی اول چرا و به چه طریق ناپدید شده و در فاصله‌ای که ناپدید شده بود چه اتفاقاتی بر سرش نازل شد. در صورتی‌که مخاطبی که تا حدودی می‌داند زوال عقلی به چه معناست، در همان ابتدای ماجرا کم کم متوجه می‌شود که معمای اصلی این نیست که چرا ادنا مفقود شده و چه بر سرش آمده، بلکه نکته‌ی مهم و جوهره‌ی اصلی معمای فیلم در این ماجرا نهفته که ادنا در حال حاضر چه موقعیتی را سپری می‌کند. در حقیقت کارگردان با سناریویی سطحی و بسیار بد، به تجربه‌ی بیننده لطمه می‌زند.

فیلم Relic
صحنه‌ای که کادربندی خوبی دارد و حرف‌های زیادی پشت این کادر نهفته، اما آیا اکثر بینند‌ه‌ها متوجه منظور کارگردان می‌شوند؟ بعید می‌دانم.

فیلم Relic سنگِ مکتب خاصی از دنیای سینما را به سینه نمی‌کوبد، بلکه قصه‌‌ای دارد که این قصه، وحدت کلامش از بین می‌رود

عنصری به اسم «وحشت» از یک نقطه‌ی داستان به بعد دیگر نه حس می‌شود و نه وجود دارد. فیلم یادگار از برخی فیلم‌های هم‌سبک مثل موروثی (Hereditary) الهام می‌گیرد ولی این الهام صرفا باعث می‌شود که وحدت معنایی فیلم در پسِ نماهای به‌ظاهر هنری رنگ ببازد. رودلف آرنهایم، نظریه‌پرداز و فیلسوف آلمانی باور داشته که کار هنری، بیانگر احساسات نظام‌بخش هنرمند است. ما تقریبا در نیمه‌ی دوم فیلم یادگار، احساسات کارگردان را نسبت به فردی که از اختلال زوال عقلی رنج می‌برد به وضوح حس می‌کنیم. کارگردان رسما تلاش می‌کند تا احساساتش را بازیگرهای نقش «کِی» و «سم» خیلی شفاف و بی‌پرده به مخاطب نشان دهند؛ احساساتی مثل درماندگی، استیصال، ناامیدی، افسردگی و در نهایت پذیرش این‌ موضوع که باید به فردی که با این مشکل دست و پنجه نرم می‌کند کمک کرد. شما تمام احساسات و مفاهیم گفته شده را در فیلم می‌بینید. فیلم Relic سنگِ مکتب خاصی از دنیای سینما را به سینه نمی‌کوبد، بلکه قصه‌‌ای دارد که این قصه، همان‌طور که گفته شد وحدت کلامش از بین می‌رود. شاید اگر کارگردان اجازه می‌داد که بخش اعظم فیلم، به گفت‌وگوی ادنا با دو شخصیت دیگر اختصاص یابد، کمی این فیلم عملکرد بهتری داشت و در جذب مخاطب نیر موفق‌تر عمل می‌کرد؛ چراکه شخصیت‌ها در بیشتر اوقات فیلم، کم‌صحبت هستند و تنها زمانی وارد دیالوگ می‌شوند که مجبور باشند. این رویه، یعنی ساکت نگه داشتن سه کاراکتر داستان تا حد امکان، به این منظور مورد استفاده قرار گرفته تا مخاطبِ فیلم، بیشتر درگیر درک احساسات شخصیت‌ها شود و با آن‌ها بهتر و بیشتر خو بگیرد. با این حال فیلم در به‌کارگیریِ حواس و عواطف بیننده موفق نیست. وقتی داستان در همان ابتدا، هم مشکل ریتم دارد و هم محتوایش به‌درستی به مخاطب عرضه نمی‌شود، مشخص است که بیننده در درک شخصیت‌ها و روابط انسانی ناتوان خواهد بود.

فیلم Relic
موقعیت بازیگرها جلوی دوربین، کادربندی و مدیریت بد نورپردازی، خبر از آماتور بودن کارگردان می‌دهد

ژست هنریِ فیلم Relic تاحدودی یادآور آخرین فیلم اری استر یعنی Midsommar نیز است؛ با این تفاوت که اری استر دغدغه و خط فکری‌اش را به مراتب محافظه‌کارانه‌تر به‌واسطه‌ی اثرش به مخاطب عرضه می‌کند. فیلم یادگار نه معما می‌سازد و نه شخصیت؛ آن‌چه ظاهرا برای کارگردان اهمیت داشته خلق نماهای به‌ظاهر هنری صرفا برای انتقال حس و حالش به مخاطب بوده. این رویه در انتهای فیلم به اوج خود می‌رسد و فرم روایی فیلم رسما از منطق خارج می‌شود. بازیگرها دست به کاری می‌زنند که با منطق حاکم بر دنیای فیلم سازگاری ندارد و کارگردان با یک برداشت به نسبت احساسی سعی می‌کند تا در انتها بیننده خودش تصمیم بگیرد که چطور باید داستان فیلم را تفسیر کند؛ بدون این‌که فیلم‌ساز تحمیلی به نگرش بیننده وارد کند یا به‌شکلی گرا دهد که مخاطب باید در پایان چه استنتاج و نتیجه‌ای بگیرد. بیننده هم احتمالا پس از تیتراژ پایانی و کمی تقلا با ذهنش، احتمالا او نیز مانند شخصیت‌های فیلم بلاتکلیف است و احتمالا از این‌که تجربه‌ی چندان خوبی به‌واسطه‌ی تماشای فیلم یادگار کسب نکرده، حس ندامت و پشیمانی را خواهد چشید.

فیلم Relic با ژست هنری‌اش نمی‌تواند هر نوع مخاطبی را راضی نگه دارد و از آنجایی هم که این اثر ایرادات ریز و درشت بسیار زیادی دارد، در میان سایر فیلم‌های ژانر وحشت برای همیشه دفن خواهد شد. دغدغه‌های کارگردان ستودنی است، اما به تصویر کشیده شدن این دغدغه‌ها به صورت ناقص و سطحی باعث شده تا فیلم یادگار از یک اثر سینمایی درجه یک، به یک فیلم سینمایی معمولی تبدیل شود.


3 ناامیدکننده
فیلم Relic با ژست هنری‌اش نمی‌تواند هر نوع مخاطبی را راضی نگه دارد و از آنجایی هم که این اثر ایرادات ریز و درشت بسیار زیادی دارد، در میان سایر فیلم‌های ژانر وحشت برای همیشه دفن خواهد شد. دغدغه‌های کارگردان ستودنی است، اما به تصویر کشیده شدن این دغدغه‌ها به صورت ناقص و سطحی باعث شده تا فیلم یادگار از یک اثر سینمایی درجه یک، به یک فیلم سینمایی معمولی تبدیل شود.
  • دغدغه‌ی قابل قبول ستودنی کارگردان
  • ژست هنری فیلم به‌واسطه‌ی برخی از کادربندی‌ها
  • ریتم کند روایت داستان و پافشاری کارگردان بر حفظ کندی ریتم تا انتها
  • فیلم‌نامه‌ی سطحی به انضمام معمایی که به‌درستی مطرح نمی‌شود
  • استفاده نه‌چندان کارآمد از عنصر وحشت
  • از بین رفتن وحدت معنایی فیلم
  • کمبود دیالوگ بین شخصیت‌ها حس می‌شود
  • خارج شدن فرم روایی فیلم از منطق در انتهای داستان

نظرات

دیدگاه خود را اشتراک گذارید
guest

2 دیدگاه
جدیدترین
قدیمی‌ترین بیشترین رای
Inline Feedbacks
View all comments