ادوارد نورتون، بازیگری که همچنان او را بهواسطهی فیلم ماندگار دیوید فینچر یعنی Fight Club میشناسند، در سال ۲۰۱۹ میلادی دومین فیلم سینمایی بلند خودش را ساخته است. فیلم Motherless Brooklyn مورد بیمهری زیادی قرار گرفته که واقعا سزاوار این همه ظلم و ستم نیست.
نورتون فیلم بروکلین بیمادر را بر اساس یک رمان به قلم جاناتان لِتِم ساخته؛ قصهای در سبک جنایی و معمایی که اکثر خوانندهها از مطالعهی این کتاب به علت فضاسازیهایش لذت میبرند. فیلمساز مخاطبش را به شهر نیویورک در دههی ۱۹۵۰ میلادی میبرد؛ دورهای که مردم همچنان درگیر دغدغههای پس از جنگ جهانی دوم هستند و کشور ایالات متحده آمریکا هنوز سر و سامان خوبی پیدا نکرده است.
ادوارد نورتون در نقش لیونل، یکی از کمک دستیارهای کارآگاه فرانک مینا (بروس ویلیس) جلوی دوربین ظاهر میشود که از سلسله اختلالات عصبی تحت عنوان سندرم تورِت رنج میبرد. قصه از نقطهای آغاز میشود که فرانک مینا در طی یک ماموریت کشته میشود و لیونل، یکی از شاهدهای این صحنه است. اینکه رئیسش درگیر چه ماجرایی بوده، چه افرادی به او شلیک کردهاند و اصلا چرا فرانک مینا کسی را در جریان مشکلات پیش روی خود نذاشته، معماهایی است که باید لیونل و به تبع، مخاطبِ این فیلم متوجه شود.
با اینکه لیونل فردِ بیماری از لحاظ عصبی محسوب میشود، راوی بهشدت قابل اعتمادی است. فیلمساز این بذر اعتماد را به درستی از همان ابتدا در فیلمنامه میکارد و مخاطب خیالش راحت است که میتواند روی تلاشهای لیونل برای حل مسئله حساب باز کند. مخاطب از همان سکانسهای آغازین فیلم بروکلین بیمادر، از زبان لیونل کم کم با این سندرم آشنا خواهد شد. هر چند که لیونل و سایر افراد پیرامونش اطلاعی ندارند این چه مرضی است که لیونل به آن گرفتار شده و سایرین در فیلم، او را به اشتباه روانی خطاب میکنند! با این تفاسیر، لیونل سوای از تمام مشکلاتش، قابلیتهای ذهنی بسیار قدرتمند و جالبی دارد. او هر چه را که ببیند، بشنود یا حتی بخواند، برای همیشه در ذهنش ثبت و ضبط میکند. همین عامل به تنهایی میتواند هر نوع مخاطب کم حوصلهای را پای این فیلم نگه دارد.
بروکلین بیمادر با یک جملهی جالب آغاز میشود که پیش از سکانس اول، روی صفحهی نمایش حک میشود. با وجود اینکه اکثر مخاطبها به راحتی از این جملهی به ظاهر ساده رد میشوند، مضمون فیلم و حتی غافلگیریهای داستانی در دل همین جمله نهفته است؛ جملهای که از «قدرت» و «چگونگی استفاده از قدرت» حرف میزند. فیلم، به ظاهر معمای سادهای دارد که البته مقصر این سادگی حقیقتا ادوارد نورتون نیست. وقتی لیونل به عنوان کارآگاه خصوصی در تلاش است تا معمای قتل رئیسش را حل کند، در اواسط ماجرا بالاخره متوجه میشویم که چه کسی فرانک مینا را به قتل رسانده، اما کشف حلقههای مفقوده و ربط دادن پروندهی قتل به فرد مورد نظر، معمای بزرگ بروکلین بیمادر است که باید شخصیت اصلی ماجرا آن را حل کند. سر در آوردن لیونل از پروندهی قتل فرانک مینا، مستلزم ارتباط او با غریبههایی است و این موضوع، برای یک بیمار با اختلالات عصبی چالش سختی به حساب میآید.
البته لیونل در این مسیر تنها نیست. فرانک مینا چند نفر را به دفتر خود راه داده بود و حتی آنها را آموزش داد تا روی پروندههای مختلف کار کنند. با این اوصاف حل معمای قتل، بیشتر روی دوش فردی سنگینی میکند که از دید جامعه، یک فرد روانی است. فیلمساز بهخوبی میتواند بیننده را مجاب کند که لیونل، فرد باهوشی است و دیگران نباید او را دست کم بگیرند. ایفای نقش ادوارد نورتون نیز بهشدت زیبا از آب درآمده و واقعا هر کسی نمیتواند اینگونه طبیعی بازی کند. گفته میشود که ادوارد نورتون برای آمادهسازی خود جهت بازی جلوی دوربین، با اعضای «انجمن سندرم تورت آمریکا» ملاقاتهای زیادی داشته و از آنها مشورتهای زیادی گرفته است. نکته جالب اینجاست که نورتون اعتراف میکند علیرغم تمام چالشهای پیش روی تیم کارگردانی، کل فیلم بروکلین بیمادر را تنها در ۴۵ روز فیلمبرداری کرده است.
فیلم بروکلین بیمادر شاید در ابتدای معرفیاش نام ابهامبرانگیزی داشته اما وقتی به پای این اثر مینشینید، این «ابهام» جای خودش را به «ایهام» زیبایی میدهد
فیلم بروکلین بیمادر، در همان نگاه اول چندان جذاب نیست و باید به فیلمساز فرصت دهید تا شخصیتها را معرفی کند. تنها آن زمان است که این فیلمِ نوآر، جذابیت پیدا میکند. ویلم دفو با ظهورش جلوی دوربین، به طرز عجیبی به روند روایت فیلم هیجان و جذابیت تزریق میکند. تعامل ادوارد نورتون و ویلم دفو، لحظات نابی را جلوی دوربین رقم میزند؛ لحظاتی توام با هیجان، راز و چه بسا حس بیاعتمادی به کاراکتر دفو در این فیلم. از طرفی دیگر پای الک بالدوین نیز در این ماجرا در نقش موزس رندالف باز میشود. بالدوین پس از چند پروژهی معمولی، یکی از بهترین ایفای نقشهای خودش را در چند سال اخیر به نمایش میکشد. ادوارد نورتون با آنکه خودش جلوی دوربین قرار دارد، اما مشخص است که به پرداخت نقشها اهمیت میدهد. تعامل درست و تاثیرگذار شخصیتها با یکدیگر برای نورتون به شدت مهم بوده، اما بسیار عجیب است که از گذشتهی فرانک مینا، چیزی جلوی دوربین نمیبینیم. اینکه چرا همسر فرانک از شنیدن خبر مرگ شوهرش چندان ناراحت نیست را کارگردان صرفا با رد و بدل کردن چند دیالوگ از زبان شخصیتها، سر و تهش را به هم میآورد. با این اوصاف تعامل فرانک مینا و لیونل، باید جلوی دوربین نشان داده میشد تا بروکلین بیمادر از لحاظ عاطفی، به یک اثر بهتر و ماندگارتری تبدیل میشد. این نکته، ایراد بسیار بزرگ فیلم است که حتی از زبان همکار (و احتمالا تنها دوستهای) لیونل نیز بیان میشود که چرا او خودش را به آب و آتش میزند تا قاتل فرانک مینا را دستگیر کند. هر چقدر هم لیونل به عنوان راوی، به مخاطبش شفاهی توضیح میدهد که فرانک مینا مثل پدر برای او بوده، تا زمانی که ما چیزی را جلوی دوربین نمیبینیم، این مونولوگ و دیالوگها بهراحتی فراموش میشوند و این حس همذاتپنداری و همچنین همدردی در ما بهدرستی شکل نمیگیرد.
فیلم بروکلین بیمادر شاید در ابتدای معرفیاش نام ابهامبرانگیزی داشته اما وقتی به پای این اثر مینشینید، این «ابهام» جای خودش را به «ایهام» زیبایی میدهد. فرانک مینا، لیونل را بروکلین هم صدا میکند؛ چرا که عقیده دارد او مثل بروکلین، یتیم و بیمادر است و کسی نیست که از او حمایت کند. مضمون قصه و ژستِ فیلم برای نمایش یک اپوزیسیون در شهر بروکلین نیز بر این موضوع دلالت دارد؛ به همین علت ادوارد نورتون حتی از این حیث نیز توانسته بهخوبی ایهام نام رمان را بهخوبی به نمایش بکشد.
فیلم Motherless Brooklyn به عنوان دومین تجربهی ادوارد نورتون در مقام کارگردان، فیلم بهشدت قابل احترامی است؛ چرا که یک اثر منسجم، با هنرنماییهای بسیار خوبی از بازیگران مشهور را جلوی دوربینِ کارگردان شاهد هستیم. با اینکه بروکلین بیمادر نتوانسته در صنعت سینمای غرب سر و صدا کند، اما هر فردی باید این فیلم جنایی و معمایی را حداقل یک مرتبه تماشا کند.
- روایت منسجم و وفاداری کارگردان به رمان
- ایفای نقش بسیار طبیعی و باورپذیر ادوارد نورتون در نقش یک بیمار با اختلالات عصبی پیچیده
- ژست نمایش اپوزیسیون حاکم بر دهه ۱۹۵۰ میلادی در شهر بروکلین
- عدم ارائهی اطلاعات دربارهی گذشتهی فرانک مینا
- عدم پرداخت به تعامل و رابطهی لیونل با فرانک مینا
- ریتم تقریبا کند روایت داستانی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید