ناشناختهترین داستانهای مارول که دست کم گرفته شدهند!
مارول و داستانهایی که کمتر دیده شدند
داستانهای مارول همیشه پر از ابرقهرمانهای بهیادماندنی و ماجراهای بزرگ بودهاند، اما بعضی از آنها کمتر از حقشان دیده شدند. از نبرد انتقامجویان و مردان ایکس گرفته تا قصههای احساسی مردان ایکس یا کمیکهای جسورانه دیگری که ثابت میکنند حتی آثار ناشناخته مارول هم ارزش دوباره کشف شدن دارند.
بدون شک مارول، یکی از پرچمداران اصلی جهان کمیک است و برای همیشه مسیر داستانهای ابرقهرمانی را تغییر داد و تا جایی که توانست این انرژی منحصربهفرد خود را حفظ کرد. در طول دههها، مارول چندی از بهترین شخصیتهای تاریخ کمیکهای ابرقهرمانی را خلق کرده و با همین شخصیتها، شاهکارهایی ساخت که تا امروز جزو بهترین داستانهای تمام دوران به شمار میآیند. از «چهار شگفتانگیز» گرفته تا «مردان ایکس» و «انتقامجویان»، این شخصیتها نگاه مردم به ابرقهرمانها را دگرگون کردند و باعث شدند مارول به یکی از محبوبترین خالق داستانهای ابرقهرمانی در جهان تبدیل شود.
هرچند کیفیت همیشه امری نسبی است، اما کمیکهای زیادی از مارول وجود دارند که بیشتر طرفداران بر سر شاهکار بودنشان اتفاق نظر دارند. با این حال، داستانهایی هم هستند که آنطور که باید و شاید دیده نشدند. بعضی از آنها شناختهشدهاند اما شایستهی تحسین بیشتریاند. بعضی دیگر چندان معروف نیستند اما کیفیت بالایشان باعث میشود سزاوار توجه باشند. حتی برخی به اشتباه بد تلقی شدهاند، در حالی که ارزشهای زیادی دارند. در مقاله پیش رو به معرفی ناشناختهترین داستانهای مارول میپردازیم که از نگاه بسیاری حتی دست کم گرفته شده و ارزش شهرت بیشتری دارند.
New X-Men #127
مجموعهی مردان ایکس جدید (New X-Men)، بدون شک از یک بهترین دورههای این گروه دوستداشتنی در قرن ۲۱ است. با این وجود بعضی از قسمتهای این مجموعه کمتر از حق واقعیشان مورد توجه قرار گرفتند. شمارهی نمونهی بارز این موضوع است؛ داستانی نوشتهی گرنت موریسون با طراحی جان پل لئون و بیل سینکیویچ.
بخش ۱۲۷ حول محور شخصیت تازه واردی به نام زورن (Xorn) میچرخد، او به محلهی جهشیافتهها در نیویورک سر میزند. در این بخش شاهد داستانی احساسی هستیم که در آن زورن به جهشیافتهی کمک میکند که همه از او میترسند. بعضیها به خاطر افشاگری بعدی (که زورن همان مگنیتو است) این شماره را دوست ندارند، اما اگر به نیت اولیهی نویسنده نگاه کنیم، میتوان دید چهقدر هوشمندانه طراحی شده بود. از طرفی دفترچهی خاطراتی که زورن به دستور پروفسور ایکس (Professor X) مینویسد، روایت داستان را پیش میبرد و همین موضوع به عمق کار میافزاید. در کنار همهی اینها، طراحی هنری جان پل لئون (John Paul Leon) فقید، با قلم بیل سینکیویچ (Bill Sienkiewicz)، به این شماره جلوهای داده که کمتر در آن دوره دیده میشد.
Avengers Vs. X-Men
بسیاری از مارولفنها، کیمک اونجرز بر علیه ایکس من (Avengers Vs. X-Men) را دوست ندارند، اما این داستان حقیقتا یکی از سرگرمکنندهترین داستانهای مارول را دارد. با نویسندگانی چون برایان مایکل بندیس (Brian Michael Bendis)، جاناتان هیکمن (Jonathan Hickman)، اد بروبیکر (Ed Brubaker)، مت فرکشن (Matt Fraction) و جیسون آرون (Jason Aaron) و طراحی جان رومیتا جونیور (John Romita Jr)، اولیور کویپل (Olivier Coiple) و آدام کیوبرت (Adam Kubert)، این اثر تبدیل به کمیک بوکی درخشان شد.
این مجموعه حول محور نیروی فونیکس (Phoenix) شکل گرفت که به زمین آمد و بهانهای شد برای رویارویی انتقامجویان و مردان ایکس. این داستان بیش از هرچیز یک «اکشن فان» است. اگر توقع شخصیتپردازی عمیق نداشته باشید و آن را مثل بازی با فیگورهای اکشن ببینید، حسابی لذت خواهید برد.
Marvel Boy
گرنت موریسون (Grant Morrison) بعد از ترک دی سی و پیوستنش به کمپانی مارول، نوشتن داستان کمیکبوک مارول بوی (Marvel Boy) با طراحی جی.جی. جونز (J.G. Jones) بود، کمیکی که یکی از بهترین آثار مارول تا به امروز بوده است. داستان دربارهی نو-وار (Noh-Varr)، سربازی از نژار کری که از دنیای موازی آمده است.او پس از سقوط سفینهاش توسط دکتر میداس (Dr. Midas)، به دنبال انتقام از بشریت و این کلکسیونر عجیب برمیآید.
مارول بوی یک کمیک پر از ایدههای جسورانه، هیجانانگیز و سرکش است که در هر صفحهاش انرژی خاصی موج میزند. طراحی جی.جی. جونز از همان ابتدا چشمگیر است و تا آخرین شماره همین کیفیت را حفظ میکند. شاهکار اصلی این مجموعه، شماره سوم آن است، با این وجود دیگر بخشها نیز هر کدام جذابیت خاص خود را دارند و همین باعث شده است که مارول بوی به یکی از بهترین داستانهای مارول تبدیل شود.
Squadron Supreme
کمیک اسکادران برتر (Squadron Supreme) اثر مارک گروئنوالد (Mark Gruenwald) با طراحی باب هال (Bob Hall)، پل رایان (Paul Ryan) و جان بوسما (John Buscema) یکی از بهترین داستانهای تاریخ مارول است که کمتر کسی به آن میپردازد. این مجموعهی ۱۲ قسمتی، داستان اسکادران برتر که یک تیم ابرقهرمانی در جهان مارول است را روایت میکند؛ آنها به این نتیجه میرسند که تنها راه نجات زمین، کنترل کامل و صد در صدی آن است.
اسکادران برتر نوعی نگاه واقعگرایانه به دنیای ابرقهرمانها آورد و نشان داد اگر آنها واقعا وجود داشتند، دنیا چه شکلی میشد. داستان پر از شخصیتپردازیهای خوب، طرح اصلی جذاب و طراحی کلاسیک عصر برنز مارول است. نبرد نهایی شاید به خشونت داستان «میرکلمن» نرسد، اما در زمان خودش بیسابقه بود و هنوز هم خواندنش لذتبخش است.
Wolverine (Vol. 2) #102
به اعتقاد بسیاری، دورهای که ولورین (Wolverine) در وحشیترین و تهاجمیترین حالت خود بود، بهترین دوره این شخصیت دوستداشتنی به حساب میآمد. دورهای که یکی از بزرگترین فرصتهای از دست رفته در تاریخ این شخصیت بود. بعد از اینکه ولورین در شمارهی ۲۵ مجموعه ایکس من (X-Men) چنگالهای آدامانتیومش را از دست داد و چنگالهای استخوانیاش برای اولین بار ظاهر شدند، مدتی از تیم جدا شد. . در شمارههای ۷۶ تا ۱۰۰ Wolverine (Vol. 2) او مجبور شد با نبود آدامانتیوم، فشار بیش از حد روی عامل شفادهندهاش و یاد گرفتن سبک جدیدی از مبارزه کنار بیاید. در شماره ۱۰۰ این کمیک، جهش ولورین به تکامل رسید و او وارد عصری شد که وحشیترین ورژنش، به همگان خودی نشان داد.
شمارهی ۱۰۲، نوشتهی لری هاما (Larry Hama) با طراحی آدام کیوبرت (Adam Kubert)، ادامهی این مسیر است. ولورین وحشی مخفیانه به نیویورک میرود، در حالی که الکترا، که برای کمک به او در کنترل خود و آموزش دوباره هنرهای رزمی به جمع اضافه شده، داستان زندگیاش را روایت میکند؛ داستانی که بازتابی از زندگی خود ولورین است. این شماره یک قصهی تکقسمتی فوقالعاده با طراحی درخشان کیوبرت است که واقعاً ارزش دیده شدن دارد.
Uncanny X-Men (Vol. 1) #329-330
بعد از رویداد “عصرآپوکالیپس”، کمیک Uncanny X-Men به نویسندگی اسکات لابدل (Scott Lobdel) که در دوران اوج کار خودش بود رسید و این دو شماره بهترین بخش کار او به حساب میآیند. در پی اتفاقات شمارهی ۳۲۸، سیبرتوث (Sabretooth) از عمارت ایکس فرار میکند و سایلاک (Psylocke) را تا مرز مرگ میبرد. ولورین و آرچانجل (Archangel) برای نجات او به محلهی چینیها میروند و از گومور کهن (Gomurr the Ancient) کمک میخواهند. تنها راه نجات سایلاک که بدنش به وسیله یک جادوی نینجایی دستخوش تغییراتی شده بود، استفاده از جادوی شرقی بود؛ بنابراین ولورین و آرچانجل به بُعدی دیگر در زیر شهر سفر میکنند.
این داستان ترکیبی از هنرهای رزمی و فضای مردان ایکس است، آن هم به بهترین شکل ممکن. طراحی جو مادوریرا (Joe Madureira) در این دو شماره بینظیر است و هر صفحه ارزش تحسین دارد. بدون شک مردان ایکس غیرطبیعی، یکی از بهترین داستانهای مارول است که به دلیل ناشناخته بودن آنگونه که باید مورد توجه قرار نگرفته است.
Fantastic Four (Vol. 1) #375
دهه نود میلادی برای چهارشگفتانگیز (Fantastic Four)، عموما دوران خوبی محسوب نمیشود و آن هم به این دلیل است که گروه انتقامجویان و مردان ایکس بیش از پیش، مورد توجه طرفداران جهان ابرقهرمانان قرار گرفتند. با این حال، مجموعهیای که در دههی ۹۰ به قلم تام دفالکو (Tom DeFalco) و پل رایان (Paul Ryan) نوشته و طراحی شد، بهتر از چیزی است که معمولاً تصور میشود.
جلد شمارهی ۳۷۵ ظاهر کاملاً کلیشهای دههی ۹۰ دارد، اما داستانش جذاب است. دکتر دووم (Doctor Doom) قدرت Aron the Rogue Watcher را دزدیده و گروه چهار شگفتانگیز به ماه میروند تا او را شکست دهند. این شماره یک کمیک اکشن و مبارزهای فوقالعاده است؛ جایی که چهار شگفتانگیز، لایجا لیزرفیست (Lyja Lazerfist) و میس مارول دوم (Ms. Marvel II) در برابر دومِ فوقالعاده قدرتمند قرار میگیرند. این داستان شاید شاهکار تاریخ نباشد، اما یک مبارزهی نفسگیر و سرگرمکننده است که سزاوار تحسین بیشتری است.
Original Sin
اوریجینال سین (Original Sin) اثر جیسون آرون (Jason Aaron) و طراحی مایک دئوداتو (Mike Deodato) در دورهای منتشر شد که مارول هرسال چند رویداد بزرگ ارائه میکرد و همین باعث شد این داستان آنطور که باید دیده نشود. ماجرا ساده است: شخصیت واچر کشته میشود و قهرمانها دنبال قاتل او میگردند، در حالی که چشمانش دزدیده شده و رازهای تاریک سالها زندگی ابرقهرمانها را فاش میکند.
بخش اصلی ماجرا یک داستان معمایی با محوریت دکتر استرنج (Doctor Strange)، سرباز زمستان (Winter Soldier)، پانیشر (The Punisher)، موننایت (Moon Knight)، گامورا (Gamora) و نیک فیوری (Nick Fury) است. این کمیک پر از ایدههای تازه است: معرفی مفهوم مرد بر دیوار (he Man on the Wall)، حضور شرورهای فراموششدهای مثل اورب (Orb) و نبرد پایانی غیرمنتظره. همینجا بود که ثور (Thor) شایستگی چکش میولنیر (Mjolnir) را از دست داد و مسیر جدیدش آغاز شد. هرچند بعداً جنگهای مخفی آن را زیر سایه برد، اما این داستان خیلی بهتر از چیزی است که شهرتش میگوید.
Avengers & X-Men: AXIS
Avengers & X-Men: AXIS به نویسندگی ریک ریمندر (Rick Remender) و طراحی آدام کیوبرت، لینیل یو (Leinil Yu)، تری دادسون (Terry Dodson) و جیم چونگ (Jim Cheung) از همان ابتدا نقدهای زیادی گرفت. داستان در ادامهی جایی که رد اسکال (Red Skull) مغز پروفسور ایکس را دزدید و به یک تلهپات عظیم تبدیل شد. او در جنوشا (Genosha) اردوگاه جهشیافتهها را ساخت و به رد آنسلات (Red Onslaught) بدل شد. قهرمانان ابتدا شکست خوردند، اما سپس با جادوی وارونهسازی اخلاق او را متوقف کردند؛ هرچند این وارونگی دامن خود قهرمانان و دشمنان را هم گرفت.
نتیجه، دنیایی بود که در آن انتقامجویان و مردان ایکس شرور شده بودند و هرکدام قصد تسلط بر جهان را داشتند. داستان پر از اغراق و غیرمنطقی بود، اما همین دیوانگی آن را سرگرمکننده میکند. هرچند تغییرات شخصیتها عجیب بود و کیفیت طراحی در بعضی بخشها افت داشت، اما این کمیک نمونهای است از روایتی بهقدری دیوانهوار که خواندنش لذتبخش است.
1) Generation Next
رویداد عصر آپوکالیپس (Age of Apocalypse) شاید از نظر بسیاری، بیش از حد مورد تحسین قرار گرفته است، اما یکی از کتابهای فرعی آن یعنی Generation Next واقعاً شایستهی ستایش است و میتوان گفت که یکی از بهترین داستانهای مارول است که تا به امروز به رشته تحریر درآمده است اما متاسفانه آنگونه که باید مورد توجه قرار نگرفته و ناشناخته باقی مانده است. این اثر به نویسندگی اسکات لابدل با طراحی کریس باچالو (Chris Bachalo)، داستانش دربارهی نسل جوانتر مردان ایکس است که برای نجات ایلیانا راسپوتین (Illyana Rasputin) به قلب سیاتل نفوذ میکنند؛ کسی که نجاتش برای بازگرداندن خط زمانی، ضروری است.
این کتاب از همان ابتدا خواننده را درگیر میکند، شخصیتهایی عالی میسازد و در پایان ضربهای سخت به مخاطب میزند. طراحی خاص باچالو فضای تیره و منحصربهفردی به داستان میدهد و آن را به ترکیبی شگفتانگیز از هیجان و تراژدی بدل میکند. نهتنها یکی از بهترین کمیکهای مردان ایکس است، بلکه یک جواهر کمتر دیدهشده در کل تاریخ مارول محسوب میشود.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید