میلا یوویچ در نقش آرتمیس توانسته به خوبی خوش بدرخشد اما شخصیتپردازی در سطحیترین حالت ممکن قرار دارد. البته در چنین فیلمهای اکشنی قرار نیست با شخصیتپردازیهای خارقالعادهای همراه باشیم اما بهتر بود حداقل شناختی هر چند نسبی نسبت به آرتیمس پیدا میکردیم. این معضل، یعنی عدم شناخت کاراکتر و جهان فیلم در سایر آثار سینمایی اقتباسی از بازیهای ویدیویی نیز وجود دارد. فیلمنامهنویسها در چنین پروژههایی مبنا را بر این موضوع میگیرند که مخاطب فیلم، حتما گیمر است و حتما به دنیای بازیِ مورد نظر اشراف کامل دارد. در فیلم شکارچی هیولا نیز کارگردان صرفا با حک کردن چند خط در ابتدای فیلم، خودش را از هر گونه توضیحات اضافی دربارهی دنیای فیلم خلاص میکند.
فیلم Monster Hunter به شدت تلاش میکند شما تا انتهای فیلم، مجذوب اتفاقات باقی بمانید. این تلاش تا حدی موفق است چون این فیلم، پر شده از جلوههای ویژه و کامپیوتری که اگر این افکتها را از بدنهی فیلم جدا کنیم، رسما چیز دیگری باقی نمیماند. آرتمیس در وسطِ بگیر و ببندهای اکشن با فرد دیگری آشنا میشود که در طول مدت فیلم، او را به اسم شکارچی (هانتر) میشناسیم؛ نه کمتر و نه بیشتر. به طور کل اصلا و ابدا نباید دلتان را برای تماشای یک داستان پر پیچ و خم صابون بزنید. کاراکتر آرتمیس و هانتر نیز اوضاع خوبی از جنبهی شخصیتپردازی ندارند تا به دو شخصیت ماندگار در ذهنتان تبدیل شوند.
فیلم Monster Hunter در بسیاری از زمینهها به شدت معمولی است، به جز طراحی کامپیوتری هیولاها که اگر بهتر از سایر آثار سینمایی نباشد، بدتر نیست. فیلم از خشونت به نسبت بالایی برخوردار است اما شکل و قیافهی هیولاها، یکی از معدود عناصری است که میتوان به آن در طول تماشای فیلم دل بست. به جز این مورد و ایفای نقش به نسبت قابل قبول میلا یوویچ، فیلم شکارچی هیولا مولفه خاص دیگری ندارد که بخواهیم به خاطر آنها، به تماشای فیلم بنشینیم یا این اثر سینمایی را به کسی پیشنهاد کنیم. البته هواداران بازی ویدیویی مانستر هانتر احتمالا از تماشای این فیلم، لذت بیشتری نسبت به دیگر مخاطبین عایدشان میشود.