سریال Marianne اثری ترسناک از یک کارگردان فرانسوی، «ساموئل بودین» است که به طور قطع، میتوان از آن به عنوان یکی از بهترین تجربههای ژانر وحشت در سال ۲۰۱۹ نام برد.
سال ۲۰۱۹ تا به اینجای کار برای طرفداران ژانر وحشت، حداقل در عرصهی برنامههای تلویزیونی، سال چندان خوبی نبوده. اکثر سریالهای ترسناک مانند Ash vs Evil Dead یا لغو شده یا مانند مجموعهی The Walking Dead به شدت از افت کیفیت رنج میبرند. به تازگی از دل شبکهی نتفلیکس، هیولایی زاده شده که وحشتی ناب و ارزشمند را به طرفداران آثار ترسناک هدیه میدهد: ماریان، جادوگر بدون چهره! این سریال فرانسوی به کارگردانی ساموئل بودین، تنها در هشت قسمت، ترکیبی از وحشت، طنز و اندوه را به مخاطبان خود هدیه میدهد که تا مدتها در خاطرشان خواهد ماند. ساموئل بودین کارگردانی تازهکار و جوان است که پیش از این اثر، تجربهی نویسندگی و کارگردانی مجموعهی طنز کوچک و کم هزینهی فرانسوی «گروهان تنبلها» و سریال اکشن T.A.N.K را در کارنامهی خود دارد. بودین هم در عرصه کارگردانی و نویسندگی، هم در حوزهی ساخت آثار ترسناک یک تازهکار محسوب میشود. با این وجود سریال Marianne هیچ چیز از آثار بزرگ هالیوودی ژانر وحشت کم ندارد و به همین دلیل باید به بودین آفرین گفت.
داستان سریال Marianne به مبارزه یک نویسنده به نام «اما لارسیمون» (با بازی ویکتور دوبوآ) با جادوگر قصههای ترسناکی که مینویسد، آن هم در جهان واقعی میپردازد. این جادوگر که ماریان نام دارد، در تلاش است با استفاده از داستانهای لارسیمون، به جهان ما وارد شود. سریال Marianne قهرمان داستان را از بیاعتنایی و انکار تا مبارزه و مقابله با جادوگر پلید قصه دنبال کرده و در طول این مبارزه، بینندگان را با گذشتهی لارسیمون، اشتباهات، تصمیمها و دوستان دوران کودکی این نویسنده آشنا میکند. روایت قصهی لارسیمون و اطرافیان او، به دلیل شخصیتپردازی صحیح در طول هشت قسمت، به خوبی در دل بیننده مینشیند اما لارسیمون، یک نویسندهای الکلی با یک زندگی خاکستری است؛ دختری از یک شهر کوچک بندری در فرانسه که به دلایلی نامعلوم اصلا میانهی خوبی با زادگاهش ندارد. مدیر برنامههای او دختری مهربان و بانشاط به نام «کامیل» (با بازی لوسی بوژنا) است که به نوعی تنها دوست «اما» خارج از زادگاهش محسوب میشود. البته با بازگشت «اما» به زادگاهش، شخصیتهای مکمل و کلیدی دیگری هم به داستان اضافه میشوند تا بلوغ، عمق و شخصیتپردازی اثر را تقویت کنند. بهطور خلاصه اگر پای این سریال بنشینید، به راحتی میتوانید در خصوص تفکرات، گذشته و خصوصیات شخصیتی هر یک از همراهان و دوستان «اما»، حداقل چند جملهای صحبت کنید و این امر یعنی سریال Marianne وظیفه خود در حوزهی شخصیتپردازی را به خوبی انجام میدهد.
در کنار شخصیتپردازی خوب، روایت داستانی هم جذاب است. سریال Marianne نه آنقدر طولانی است که با اضافه گوییهای بیجا، حوصلهی مخاطب را سر ببرد و نه آنقدر کوتاه که فرصت هنرنمایی را از بازیگران و شخصیتپردازی را از نویسنده دریغ کند. هرچند که کلیشهی مبارزهی خیر و شر در قالب نفرینهای جادوگر پلید و دعاهای پدر روحانی در سریال Marianne هم بدون تغییر و نوآوری تکرار میشود اما پایان داستان این اثر چندان هم خالی از غافلگیری و هیجان نیست. داستانِ ماریانِ جادوگر و اعمال شیطانی او در همین هشت قسمت به پایان میرسد اما سریال Marianne محتوای کافی و اشارات جالبی برای آیندهی احتمالی این مجموعه در اختیار بینندگان قرار میدهد که این امر هم به نوبهی خود تصمیمی صحیح و در عین حال، آیندهنگرانه است.
یکی از نقاط قوت سریال Marianne، تیم بازیگری آن است. در این اثر، بار هنرنمایی بازیگران تنها برعهدهی نقش اصلی یا دشمن او نیست، بلکه تمامی بازیگران به نوبهی خود در باورپذیرتر کردن این سریال نقش مؤثری دارند. تقریبا تمام شخصیتهای داستان، شامل «اما»، پدر و مادر و دوستانش، حداقل یکبار در برابر دوربین میخندند و یکبار در پیش چشم بینندگان اشک میریزند. همین امر باعث میشود با بازیهای یکنواخت و کلیشهای روبهرو نباشیم و به خوبی با قهرمانان داستان همزادپنداری کنیم. «اما» و دوستان او بارها و بارها در طول این هشت قسمت احساسات انسانی همچون عشق، اندوه، زجر و شادی را با اعمال و رفتار خود به نمایش میگذارند و این اثر ترسناک را در عین تخیلی بودن، برای بینندگان واقعیت میبخشند. همین توزیع مناسب بار احساسی داستان بین شخصیتها و ارائهی فرصت هنرنمایی به بازیگران مختلف از مواردی است که به شخصیتپردازی داستان هم کمک بسزایی میکند.
با این وجود، هنرنمایی دو بازیگر در سریال Marianne بیش از سایرین در ذهن بینندگان ماندگار میشود: اولی اما لارسیمون با بازی دوبوآ و دومی «مادام دوژرون» با بازی «میرلی هربسمیر». شخصیت «اما» در طول سریال بسیار متغیر است. او با دوستانش شوخی میکند، مست میشود، اشک میریزد و با جادوگر پلید داستان میجنگد؛ از این رو تمامی احساسات انسانی در مراحل مختلف داستان به سراغ این شخصیت میآیند و دوبوآ هم بدون هیچ کم و کاستی از پس نمایش آنها بر میآید. این بازیگر سی ساله که در کنار حضور در فیلمهای کوتاه متعدد فرانسوی، تجربهی هنرنمایی در آثار درام و کمدی را هم دارد، با ایفای نقش اما لارسیمون، قدرت خود در بازیگری را به شکلی بیعیب و نقص به رخ میکشد. در کنار او، شخصیت مادام دوژرون به عنوان اولین قربانی ماریان جادوگر، با لبخندهای شیطانی، چشمان خیره و حالات صورت طبیعی خود، در کمال آرامش، وحشت را بر قلب بینندگان مستولی میکند. هربسمیر بازیگر این نقش، زنی میانسال است و به دلیل حالات کلی صورت خود، پتانسیل کافی برای ارائهی تصویر یک جادوگر را در اختیار دارد، اما گریم تاثیرگذار و در عین حال ظریف این بازیگر باعث شده تا خطوط و چین و چروکهای چهرهی مادام دوژرون بیشتر و بهتر بتواند شیطان درون این شخصیت را به تصویر بکشد.
موسیقی پر جزئیات این سریال، ماریان را به یک ترس گوشنواز و در عین حال هنرمندانه تبدیل میکند
البته در پس هر بازی جلوی دوربین، کارگردانی توانا قرار دارد که با دقت و تلاش، تصویر ذهنی خود را از یک اثر با استفاده از بازیگران خلق میکند. سکانسهای ترسناک سریال Marianne به لطف کارگردانی خوب بودین، از تنوع قابل قبولی برخوردار هستند. این اثر تنها به ارائهی یک جنس از ترس بسنده نمیکند و با استفادهی متناوب از سکانسهای ترسناک متنوع، به کرات بیننده را در پیشبینی وضعیت غافلگیر میکند. سریال Marianne از تعادل خوبی میان ترس آنی (Jump Scare) و ترس همراه با تعلیق (Suspense) بهره میبرد و این امر در کنار موسیقی و افکتهای صوتی مناسب، حتی سرسختترین خورههای ژانر وحشت را هم به تب و تاب میاندازد. بودین نمیگذارد تا جنس ترس و نوع بروز آن برای بینندگان در طول این هشت قسمت کلیشهای شود و به این وسیله سریال را تا آخرین قسمت خود، جذاب و هیجان انگیز نگه میدارد. به عنوان مثال، میتوان به سکانسهای ترسناک درون اتاق خواب اشاره کرد. بودین برای این سکانسها از ایدههای متعددی همچون «هیولای درون کمد»، «هیولای زیر تخت»، «هیولای درون آینه» و حتی «روحی در زیر ملحفه» استفاده میکند و در تمامی این موارد از ترس آنی و تعلیق به شکلی متناوب برای ترساندن مخاطب بهره میبرد. با این همه، بودین از ایدهی «هیولای درون آینه» بیش از اندازه در طول هشت قسمت سریال Marianne استفاده میکند و این موضوع قسمتهای پایانی آن را کمی یکنواخت و کسلکننده میکند.
نمیتوان از وحشت سریال Marianne گفت اما به موسیقی و صداگذاری آن اشاره نکرد. این اثر در کنار تم اصلی موسیقی خود که با نتهای بلند و طولانی، حس تعلیق و استرس را به بهترین صورت با فضای سریال همگام میسازد، از افکتهای صوتی مختلفی همچون آوازهای کودکانه، نجواهای پنهانی و زمزمههای گروه کُر زنانه برای ایجاد نوعی ترس روانشناختی در ذهن مخاطب استفاده میکند. استفاده توامان از موسیقی با فضای کودکانه و سازهای زهی که نتهای مشوش و پراضطراب را مینوازند، موسیقی سریال ماریان را به یک ترس گوش نواز و در عین حال هنرمندانه تبدیل و اضطراب را تا مغز استخوان بیننده هدایت میکند.
به دلیل استفاده از جلوههای ویژهی میدانی، بازیگران در ایفای نقش خود و نمایش ترس، بهتر و دقیقتر عمل میکنند
سریال Marianne تاکید ویژهای بر جلوههای ویژهی میدانی دارد. در واقع تمام هیولاها و کشتارها در این اثر با تکیه بر جلوههای ویژهی میدانی ساخته شده و استفاده از افکتهای کامپیوتری در آن حضوری حداقلی دارد. این باعث شده تا سریال Marianne از دو جهت بسیار قدرتمند ظاهر شود. اول اینکه به دلیل حضور فیزیکی هیولاها و موجودات ترسناک در صحنهی فیلمبرداری، بازیگران در ایفای نقش خود و نمایش ترس، بهتر و دقیقتر عمل میکنند و برای گرفتن حس در صحنه نیازی به تکیه بر قوهی تخیل خود ندارند. هنگامی که «اما» از درون آینه به هیولای داخل کمد مینگرد، چشمان او به دلیل نگاه کردن به نقطهای تاریک و دور، واقعا گشاد میشوند و ترس در چهرهی او به خوبی قابل دیدن است. این امر باعث شده تا بیننده هم حس ترس را به خوبی از بازیگران دریافت کند. نکتهی مثبت دیگر در استفاده از جلوههای ویژهی میدانی، طبیعیتر بودن لوازم جانبی صحنه است. خون، مو، پوست و دندان اصلیترین اشیائی هستند که ماریان جادوگر برای ساخت طلسمهای خود از آنها استفاده میکند و حضور فیزیکی آنها در جلوی دوربین، حقیقتا لحظات مشمئز کننده و آزار دهندهای را در برابر چشمان شما رقم میزند و این لحظات بسیار طبیعیتر از جلوههای ویژه رایانهای به نظر میرسد. لختههای خون زیر ناخن مادام دوژرون هنگامی که دندانهای زرد و خونین را در لایهای از پوست ملتهب و آغشته به چربی انسان میپیچد و با مویی خیس و کثیف گره میزند، از آن صحنههایی است که به دلیل استفاده از جلوههای ویژهی میدانی و باکیفیت، تا مدتها ذهنتان را شکنجه خواهد کرد.
سریال Marianne تجربهای به یاد ماندنی است که به ندرت در ژانر وحشت سینما و تلویزیون محقق میشود. تماشای نبرد هشت قسمتی «اما» و ماریان در کنار دوستانی که انگار مدتهاست آنها را میشناسیم، آن هم در فضایی که با تکیه بر موسیقی به یاد ماندنی و جلوههای ویژهی میدانی خود مو بر تن بیننده سیخ میکند، لذتی آزاردهنده است که طرفداران ژانر وحشت تشنهی آن هستند. کافیست تنها چند دقیقه پای این ساختهی ساموئل بودین بنشینید و با ماجراهای اما همراه شوید تا ناخودآگاه از ترس و اضطراب، انگشتان خود را در هم قلاب کرده یا زانوهایتان را بغل کنید. چنین وحشت نابی گویای یک حقیقت غیرقابل انکار است: ماریان ذهن بینندگان را به زانو در میآورد.
- جلوههای ویژهی میدانی قدرتمند
- موسیقی و صداگذاری عالی
- کارگردانی خوب «بودین»
- هنرنمایی فوق العاده تیم بازیگری
- شخصیت پردازی خوب و داستان جذاب
- استفاده مکرر از سکانس «هیولای درون آینه» برای ترساندن
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید