فصل سوم سریال Love, Death and Robots دقیقا یک سال پس از انتشار فصل دوم از شبکه نتفلیکس پخش شد و در قالب ۹ قسمت تلاش میکند در چارچوب اغلب یک کمدی تلخ، ذهن بیننده را درگیر مسائل متنوعی کند. با این اوصاف آیا بالاخره طلسم این سریال شکسته شده و مثل فصل اول با نوآوریهای جذابی طرف حساب میشویم؟
به طور کلی فصل سوم سریال Love, Death and Robots از لحاظ کیفی یک قدم جلوتر از فصل دوم و یک قدم عقبتر از فصل نخست قرار میگیرد. سریال عشق، مرگ و رباتها در فصل سوم حرفهای متنوعی برای گفتن دارد. از آنجایی که پروسه ساخت انیمیشن در چنین پروژهای، انرژی و نیروی زیادی را میطلبد، همچنان مدت زمان قسمتهای فصل سوم از پانزده دقیقه فراتر نمیرود. به همین دلیل، سازندگان فصل سوم فرصت چندانی نمییابند تا حق مطلب را ادا کنند. برای مثال قسمت اول از فصل سوم، به بررسی استراتژیهای بقای بشری در آینده دور میپردازد و از زبان رباتها با انواع تدابیر انسانهای آینده مواجه میشویم. با اینکه طنز جذاب و قابل قبولی در این قسمت محسوس است، در این اپیزود خبری از عمق پیدا کردنِ معنا و مفهوم نیست. کلی علامت سوال در ذهن بیننده شکل میگیرد که سریال به دلیل ضیق وقت از پاسخ به اغلب آنها سر باز میزند. در این رابطه باید به قسمت سوم یعنی «نبض ماشین» هم اشاره کرد که چه پتانسیل قدرتمندی پشت داستان آن نهفته بود. پیرامون فلسفهی مواجههی شخصیت اصلیِ قسمت سوم با «هوش کیهانی» میتوان چندین کتاب به رشته تحریر درآورد اما سازندگان در سریال عشق، مرگ و رباتها تنها به ارائه چند خط گفتوگوی رد و بدل شده بین کاراکترها بسنده میکنند. البته یک فرض هم وجود دارد مبنی بر اینکه عوامل دستاندرکارِ سریال از پرداختن به فلسفهی وجودی، آن هم به صورت مستقیم واهمه داشتند. به هر ترتیب، برخی از قسمتهای فصل سوم پتانسیل تبدیل به یک قسمت ماندگار را داشتهاند.
برخلاف فصل دوم، خبری از ارجاعات به محصولات سینمایی و تلویزیونی دیگر در فصل سوم سریال عشق، مرگ و رباتها رویت نمیشود. این موضوع را میتوان به فال نیک گرفت؛ چراکه تلاش شده تا قصهها منحصربهفرد باشند. با این حال، قسمت چهارم با نام «شب مردگان کوچک»، تنها اپیزود فصل سوم محسوب میشود که هم از لحاظ اسمی و هم از لحاظ فرمی، ادای دینی به فیلم ماندگار جورج رومرو یعنی شب مردگان زنده (Night of the Living Dead) است.
تمِ «خیانت»، امضای پای کار سازندگان در هر فصل از سریال عشق، مرگ و رباتها به حساب میآید. با این حال در فصل سوم سعی شده تا بیشتر به خصلتِ طمعورزی بشر پرداخته شود؛ رویهای که هر چند به یک قصهی کلیشهای میانجامد اما مثل همیشه، این مدل داستانها برای عموم بینندگان جذاب و سرگرمکننده خواهد بود. برای مثال قسمت آخر فصل سوم تحت عنوان «جیبارو» را به یاد آورید که اگر شوالیه داستان طمع نمیکرد، میتوانست با در دست داشتن تنها یک جواهر، از مهلکه قسر در برود. یا قسمت ششم فصل سوم یعنی «سوارم» (Swarm) که داستان اساسا بر پایه «طمع» چیده میشود؛ طمعی که از زبان انسانِ داخل داستان، «علم اندوزی» تعبیر میشود. دستاندرکاران سریال علنا با زبانِ بیزبانی به واسطهی خلق قسمت «سوارم» فریاد میزنند که طمع، حتی در کسب علم هم باید حد و اندازهای داشته باشد و جایز نیست در هر موقعیتی برای کسب تجربه و علم اقدام کرد. با این تفاسیر، مولفه تقریبا جدیدی در فصل سوم سریال دیده شده که در فصول پیشین به آن به درستی پرداخته نشده بود.
از لحاظ سیاسی و اجتماعی میتوان اپیزود «موشهای میسون» یا قسمت هفتم از فصل سوم را یک اثر قابل تامل قلمداد کنیم
در دو فصل ابتدایی سریال عشق، مرگ و رباتها بارها به مضمون «جنگ» پرداخته میشود؛ جنگهای سایبری، رباتیک و همچنین جنگ میان انسانها و هیولاهای ماورا الطبیعه. با این اوصاف در فصل سوم سریال عشق، مرگ و رباتها، اپیزودی تحت عنوان «موشهای میسون» وجود دارد که در کنارِ جنگ، راه سازش و صلح را نیز مطرح میسازد. از لحاظ سیاسی و اجتماعی میتوان اپیزود «موشهای میسون» یا قسمت هفتم از فصل سوم را یک اثر قابل تامل قلمداد کنیم؛ چراکه اگر لایه ابتدایی و سطحی قصه را کنار بگذاریم، سازندگان در لایهی عمیقتر دلایل جنگافروزی، تداوم جنگ و همچنین راه حلی برای حل این بحران مطرح میسازند. حتی اسمِ این قسمت نیز در خدمتِ لایهی معنایی عمیقتر است. Mason در لغت به معنای «برده» و «خدمتکار» است. به نوعی سازندگان با طرح این داستان بیان میکنند که جنگ، سه راس دارد؛ مدافع، متجاوز و عنصر سومی که کاتالیزر جنگ است. یعنی هر جا به نفع کاتالیزر باشد، او همانجا مانور میدهد. در انتهای قسمت نیز به خوبی میبینیم که با حذف عنصر سوم، پرونده یک جنگ آخرالزمانی از نوع موشی به پایان میرسد!
بیهویتترین، بیهدفترین و بیمعناترین اپیزود فصل سوم سریال عشق، مرگ و رباتها، قسمت پنجم تحت عنوان Kill Team Kill است. داستان از بین بردنِ یک سلاح سری توسط نیروی ویژه ایالات متحده به ذات، قصهای جذاب است. دستاندرکاران این قسمت انصافا از لحاظ فنی گل کاشتهاند اما تماشای قسمت پنجم در واقع چه آوردهای برای بیننده به دنبال دارد؟ گویا این قسمت را ساختهاند صرفا برای سرگرم کردن بینندهای که عاشق تماشای سکانسهای اکشن است. نمایش خشونت، مقداری هم طنز و چند خط دیالوگ کمدی تنها ابزار سازندگان برای جلب توجه تماشاگر به این قسمت محسوب میشود. اگر از این قسمت فاکتور بگیریم، مابقی قسمتهای فصل سوم در حد قابل قبولی از لحاظ انتقال یک مفهوم و معنا قرار دارند. هر چند همانطور که پیشتر اشاره شد، برخی از داستانها پتانسیل به مراتب بهتری داشتهاند که متاسفانه به هدر میرود.
فصل سوم سریال Love, Death and Robots قویتر از فصل دوم ظاهر میشود. این سریال در فصل سوم علاوه بر پرداختن به مقوله تکنولوژی آیندگان، آخرالزمانهای رباتی و هیولایی، رذالتهای انسانی را نیز به خوبی به بینندگان نشان میدهد. هر چند به دلیل عمق پیدا نکردن داستانها، فصل سوم شاید نتواند همانند فصل اول، مخاطب را با قدرت تحت تاثیر قصههایش قرار دهد.
- پویاسازیهای درجه یک و عالی
- صداگذاری خوب
- کارگردانی قسمت دوم، هفتم و نهم
- از لحاظ معنایی همچنان اثر قابل تاملی است
- قسمت پنجم، اپیزودی بیهدف و بیسر و ته است
- پتانسیلهای از دست رفته قسمت یک، سه و شش
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید