نقد سریال Ironheart – آیرون هارت
1%
  • 0/10

نقد سریال Ironheart – آیرون هارت

وقتی بهتر از انتظار ظاهر می‌شوی

نقد سریال Ironheart – آیرون هارت ۳ ۱۶ تیر ۱۴۰۴ نقد سریال خارجی کپی لینک

در نقد سریال Ironheart به جدیدترین محصول استودیو مارول پرداخته و توضیح می‌دهم که چرا بهتر از چیزی است که انتظار داشتیم.

وقتی سرنوشت مرد آهنی در Avengers: Endgame به سرانجام رسید، طرفداران پروپاقرص کمیک بوک‌های مارول می‌دانستند دیر یا زود شاهد معرفی نسخه لایو اکشن ریری ویلیامز خواهند بود؛ شخصیتی که عملاً و رسماً جایگزین تونی استارک به شمار می‌رود. این اتفاق نهایتاً در فیلم Black Panther: Wakanda Forever رخ داد تا پس از یک ملاقات نسبتاً کوتاه، شرایط برای ماجراجویی اختصاصی این شخصیت مهیا شود: سریال Ironheart.

سریال Ironheart در سال ۲۰۲۲ میلادی فیلمبرداری و مدتی بعد هم آماده شد اما اخیراً (یعنی سه سال بعد از تکمیل) به سرویس استریم دیزنی پلاس آمده است. جدا از این، مارول که عادت داشته سریال‌های خود را به صورت هفتگی منتشر کند، سریال Ironheart را به دو بخش تقسیم کرد و با فاصله حدوداً یک هفته در دسترس قرار داد. فاصله زیاد تا پخش و انتشار همزمان قسمت‌ها، نگرانی‌های زیادی را پیرامون کیفیت اثر بوجود آورد؛ نگرانی‌هایی که با انتشار بازخوردهای اولیه تشدید هم شد. اما حالا که تمامی قسمت‌ها را تماشا کرده‌ام، باید بگویم نگرانی‌ها نه بطور کامل اما تا حدودی زیادی اشتباه بوده است.

نقد سریال Ironheart

سریال Ironheart مدتی پس از Black Panther: Wakanda Forever جریان دارد. ریری ویلیامز در موسسه فناوری ماساچوست مشغول ساخت زره پیشرفته است اما مبلغ بورسیه‌اش کافی نبوده و به کارهای متفرقه برای دستیابی به سرمایه بیشتر روی می‌آورد. پس از یک خرابکاری، از موسسه اخراج شده و به شیکاگو باز می‌گردد. ریری که نمی‌تواند رویای ساختن یک زره پیشرفته را از سر خود بیرون کند، تصمیم می‌گیرد به یک گروه خلافکاری پیوسته و بواسطه همکاری با آن‌ها مبلغ مورد نیاز را تامین کند. همین اتفاق باقی داستان را زمینه چینی می‌کند.

درست مانند کاری که مارول انجام داد، می‌توان سریال Ironheart را از لحاظ کیفی و جذابیت به دو بخش تقسیم کرد: بخش اول، سه قسمت ابتدایی و بخش دوم، سه قسمت نهایی است. سه قسمت ابتدایی عملاً حرفی برای گفتن نداشته و اگر برند مارول را از آن حذف کنیم، احتمالاً هیچ کس سراغش نمی‌رفت. داستان حول محور تلاش‌های ریری ویلیامز و اعضای گروه خلافکاری تحت رهبری هود برای تصاحب سهام شرکت‌های مختلف می‌گردد. مانند تمامی آثاری که درباره سرقت هستند، هر کدام از اعضای گروه ویژگی خاصی داشته و آن‌ها به واسطه همکاری با یکدیگر موفق می‌شوند به خواسته‌های خود برسند.

شاید تنها جنبه مثبت سه قسمت ابتدایی، معرفی روابطی است که میان ریری ویلیامز با مادرش، برادر دوست صمیمی‌اش و صد البته هوش مصنوعی‌اش برقرار است. غیر از این، نکته خاصی را در خود ندارد و حتی سرقت هم فاقد هیجان لازم برای پیشبرد است. بطوری که احتمال سر رفتن حوصله‌تان حین تماشای آن وجود دارد. این در حالی است که تنها سرقتِ بخش اول می‌توانست جدا از تزریق هیجان، شرایط سختی را مقابل شخصیت‌ها قرار داده و آن‌‌ها را از لحاظ اخلاقی به چالش بکشد؛ اتفاقی که باعث تعمیق رابطه میان شخصیت و مخاطب می‌شد.

نقد سریال Ironheart

ورق در بخش دوم سریال Ironheart (از انتهای قسمت سوم) بر می‌گردد. اولین اتفاق مهم داستان رخ داده و ریری ویلیامز با یک چالش اخلاقی بسیار بزرگ مواجه می‌شود. او باید بتواند با عواقب کاری که انجام داده کنار آمده و سریال به خوبی قادر است وضعیت نابسمان ریری را به تصویر بکشد. همزمان، تنش میان اعضای گروه خلافکاری افزایش یافته و هر لحظه احتمال اینکه هود به هدف واقعی شخصیت اصلی داستان پی ببرد، افزایش یافته و همین موضوع می‌تواند اضطراب را در مخاطب بوجود بیاورد.

از این نقطه به بعد، سریال Ironheart سرعت بیشتری به خود گرفته و اتفاقات مهم پشت سر هم رخ می‌دهند. نه تنها روابط ریری با مادر و برادر دوست صمیمی‌اش بیشتر از قبل مورد کندوکاش قرار می‌گیرند، بلکه اطلاعات بیشتری از گذشته پروتاگونیست قصه بدست می‌آوریم. همچنین واکنش‌هایش به مشکلات کمک زیادی کرده تا بتوانیم او را به عنوان یک فرد عادی بپذیریم. ریری مانند هر شخصی که در شرایطش بود، دست به اشتباهات زده و همین موضوع میزان باورپذیری‌اش را افزایش می‌دهد.

البته نباید از عملکرد فوق العاده دومینیک ثورن (Dominique Thorne) جلوی دوربین غافل شویم که نقش بسزایی در باور پذیری شخصیت اصلی داستان داشت. او به خوبی هر چه تمامتر نوجوانی نابغه را به تصویر کشیده که با رسیدن به خواسته‌های خود به شکلی کودکانه ذوق کرده، در مواجهه با چالشی بزرگ کنترل خود را از دست داده و عصبی، درمانده و مضطرب می‌شود. البته که دیگر بازیگران هم جلوی دوربین عالی بودند اما ثورن اصطلاحاً در لیگ دیگری است.

نقد سریال Ironheart

قصه سریال بدون مشکل نیست. جدا از سرعت پایین روایت در سه قسمت ابتدایی، اتفاقاتی در بخش‌های مختلف رخ می‌دهد که یا کلیشه‌ای و قابل پیش بینی هستند یا منطقی پشتشان نیست. در تریلرها دیده بودیم که ریری ویلیامز برای نبرد نهایی تکنولوژی را با جادو ترکیب می‌کند. می‌دانیم استفاده از جادو در دنیای داستانی مارول چندان راحت نبوده اما ریری خیلی سریع به استفاده از جادو تسلط پیدا می‌کند. همچنین شرور اصلی داستان عمق چندانی پیدا نکرده و بدون شک خیلی زود به دست فراموشی سپرده خواهد شد.

برای نجات سریال، دست اندرکاران می‌توانستند سرقت‌ها را در تعداد قسمت‌های کمتری به نمایش بگذارند. این کار، دو فایده بزرگ داشت: اول از همه ریتم روایت داستان را افزایش می‌داد و می‌توانست جذابیت را دوچندان کند؛ فایده دوم هم این بود که دست اندرکاران می‌توانستند عواقب تصمیم مهمی که ریری ویلیامز در انتها می‌گیرد را به نمایش گذاشته و تلاش‌های او برای رهایی از اسارت را نشان دهند. در انتها هم ملاقاتش با یک جادوگر را زمینه چینی می‌کردند. بدین ترتیب، ابرشروری که تنها در قسمت پایانی حضور دارد، زمان بیشتری برای خودنمایی در اختیار داشت. به خصوص که حالا هیچ اثر مناسبی برای بازگشتش وجود ندارد.

با وجود این ایرادات، سریال Ironheart به گرد پای سریال‌های موفق مارول مانند WandaVision نمی‌رسد اما به آن افتضاحی که فکر می‌کردیم و انتظار داشتیم، نیست. اگر بتوانید سه قسمت ابتدایی را تحمل کنید، در سه قسمت نهایی با درخشش دومینیک ثورن در نقش ریری ویلیامز مواجه شده، داستان سرعت بیشتری به خود گرفته و سرانجام با نسخه لایو اکشن ابرشروری ملاقات می‌کنید که سال‌ها منتظرش بودیم؛ ابرشروری که ساشا بارون کوهن (Sacha Baron Cohen) او را به شکلی کم نقص به تصویر می‌کشد. از آنجایی که یک درصد ممکن است شایعه‌ها را نشنیده باشید، ترجیح می‌دهم غافلگیری سریال را حفظ کرده و نام این ابرشرور را فاش نکنم!


6.5 قابل قبول
اگر سریال Ironheart تنها یک فایده داشته باشد، (جدا از معرفی ابرشرور مشهور) ثابت می‌کند دومینیک ثورن بهترین انتخاب برای نقش ریری ویلیامز بوده است.
  • پرداخت کافی به ریری ویلیامز و روابطش با شخصیت‌ها نزدیک به او
  • درخشش دومینیک ثورت در نقش اصلی
  • معرفی ابرشروری که سال‌ها منتظرش بودیم
  • سرعت مناسب روایت داستان در نیمه دوم
  • سه قسمت ابتدایی فاقد جذابیت کافی هستند
  • برخی از پیچش‌های داستانی قابل پیش بینی هستند
  • آنتاگونیست قصه عمق کافی پیدا نمی‌کند
  • برخی اتفاقات با دنیای داستان جور در نمی‌آیند

مطالب مرتبط

دیگران نیز خوانده‌اند

نظرات

دیدگاه خود را اشتراک گذارید
guest

3 دیدگاه
جدیدترین
قدیمی‌ترین بیشترین رای
Inline Feedbacks
View all comments