سریال قورباغه

نقد سریال قورباغه

خوب یا بد؟

1%
  • 0/10
نقد سریال قورباغه ۳۳ ۲۹ بهمن ۱۳۹۹ نقد سریال ایرانی کپی لینک

سریال قورباغه، جدیدترین اثر هومن سیدی پس از بگیر و ببندهای بسیار زیاد، رنگ نمایش خانگی را به خود دید. تا به این لحظه ۹ اپیزود از این سریال ایرانی پخش شده و دیدگاه‌ها بیشتر صفر و یکی است. یعنی عده‌ای از تماشاگرها اعتقاد دارند که با یک مجموعه‌ی تلویزیونی خوب طرف حساب هستند و عده‌ای دیگر دقیقا خلاف این نظر را دارند. به راستی حق با کدام است؟

هومن سیدی تلاش کرده تا در طول آثار قبلی خود، چه در عرصه‌ی بازیگری و چه در عرصه‌ی کارگردانی دغدغه داشته باشد یا حداقل ژستی از این بابت بگیرد. این مسئله را خواه، ناخواه در آثارش حس می‌کنیم؛ چه در مغزهای کوچک زنگ‌زده و چه در سریال قورباغه که جدیدترین پروژه‌ی هومن سیدی است. با این حال آیا می‌توان گفت سریال قورباغه لیاقت تمجید از سوی مخاطبین را دارد؟

سریال قورباغه
ایفای نقش صابر ابر به مراتب بهتر از همتایش یعنی نوید محمدزاده در آمده

وقتی حرف از تمجید می‌زنیم، این لفظ تنها به سرگرم کردن ما خلاصه نمی‌شود؛ بلکه از تمامی جنبه‌ها باید به این مورد نگاه کرد. آیا روایت داستان منطقی است و به شعور بیننده توهین نمی‌کند؟ آیا تکنیک‌های به کار برده شده در قصه، حساب و کتاب دارد؟ و از همه مهم‌تر آیا این مجموعه‌ی تلویزیونی یا فیلم سینمایی می‌تواند اثر چشمگیر و قابل توجهی روی مخاطب بگذارد؟ این سوالاتی است که می‌خواهیم در نقد سریال قورباغه به آن بپردازیم؛ مجموعه‌‌ای که تا این لحظه، به نیمه‌ی راه خود رسیده.

اول از همه درباره‌ی روایت حرف می‌زنیم؛ عنصری که در وهله‌ی اول خودنمایی می‌کند. در اپیزود اول با سه شخصیت روبه‌رو می‌شویم که می‌خواهند از منزل یک فرد پولدار به اسم نوری (با بازی نوید محمدزاده) سرقت کنند. این سه شخصیت که رامین، فرید و جواد نام دارند از بد ماجرا، وارد کابوس دیوانه‌واری می‌شوند که از میان آنها، تنها رامین (با بازی صابر ابر) قسر در می‌رود. می‌فهمیم که نوری ظاهرا قدرت هیپنوتیزم دارد و صرفا با گفتمان، هر سه نفر را از دم تیغ می‌گذراند. با این حساب همان‌طور که گفتیم رامین زنده می‌ماند اما چگونه؟

فرم روایی سریال، عامل مهمی به اسم «منطق» را در برخی از سکانس‌ها ندارد

زنده ماندن رامین می‌توانست با سناریوی بهتری به نمایش کشیده شود. این‌که یک انسان با شلیک یک تیر به جمجمه‌ی سر و یک تیر هم به سینه همچنان زنده بماند، از نظر علم پزشکی تقریبا غیرممکن است. حتی اگر بگوییم دو تیر به هیچ عنصر مهم و حیاتی بدن برخورد نکرده، انسان از شدت خون‌ریزی خواهد مُرد. البته در ابتدای سریال، کارگردان با حک کردن یک جمله – که من اسمش را می‌گذارم فرار رو به جلو – به خیال خودش کار خود را راحت می‌کند؛ چراکه سیدی مرز واقعیت و خیال را برای مخاطبش مشخص نمی‌کند و هر جا که به نفعش نباشد، درست مثل صحنه‌ی زنده ماندن رامین، با ارجاع به جمله‌ی پیش از تیتراژ آغازین از سر باز می‌کند. فرم روایی سریال، عامل مهمی به اسم «منطق» را در برخی از سکانس‌ها ندارد و این گزاره از شواهد و قراین بر می‌آید که تعمدی است و نه یک اشتباه سهوی. سریال قورباغه حداقل در زمینه‌ی تعریف یک قصه تکلیفش را مشخص نمی‌کند. می‌خواهد یک قصه‌ی سراسر واقع‌گرایانه را تعریف کند یا یک قصه‌ی سورئال، یا شاید هم یک داستان تخیلی؟ با این اوصاف، کارگردان در خلال دیالوگ‌ها با تماشاگر صحبت می‌کند و حرف‌های زیادی برای گفتن دارد.

سریال قورباغه
شخصیت‌هایی که تا اپیزود نهم همچنان از لحاظ خلق و خو مجهول هستند و صرفا لباس‌هایشان عوض می‌شود

در ابتدای داستان که شخصیت‌پردازی خوبی نمی‌بینیم. رامین چه خصوصیات اخلاقی دارد؟ چه انگیزه‌هایی در سر دارد؟ چرا فرار را بر قرار ترجیح نمی‌دهد؟ و سوالات بیشمار دیگری که تنها به چند درصد جزئی از این سوالات در ۹ اپیزود ابتدایی سریال قورباغه پاسخ داده می‌شود. سریال قورباغه قصه‌ای سرگرم‌کننده دارد اما سرگرمی به چه قیمتی؟ برگ برنده‌ی قورباغه در همراه کردن مخاطب با خود، تشنه نگه داشتنش است. مخاطب که من باشم، سوالات بیشماری در ذهنم نقش بسته و حتی نسبت به شخصیت‌های اصلی سریال هنوز شناختی ندارم. برای مثال نوری چگونه آدمی است؟ بیش از نیمی از سریال پخش شده و شناختی که از شخصیت‌ها داریم تقریبا همان چیزی است که در ابتدای سریال داشتیم. شاید در حد یک اپسیلون رامین را بیشتر شناختیم، اما دیگران چه؟ فعلا شخصیت‌پردازی کاراکترهای سریال قورباغه در حد «فلانی آدم خوبی است» و «دیگری آدم بدی است» خلاصه می‌شود. حال فکر کنید در این گیر و دار، دیالوگ‌هایی را می‌شنویم که می‌خواهد تکان‌دهنده باشد، اما صرفا موضع کارگردان را نشان می‌دهد. هومن سیدی دیگر ژست مردمی بودنش را کنار می‌گذارد و از قاب دوربین، بیننده‌اش را سرزنش می‌کند. از این بابت می‌توان به دیالوگی اشاره کرد که شمس آبادی به سروش (محمدامین شعرباف) در جلسه‌ای که با نوری داشته می‌گوید:

از لحاظ تکنیکی و فنی تا به این جای کار، آزاردهنده‌ترین اتفاق ممکن در سریال قورباغه، دوربین است. در این سریال دوربین بی‌دلیل تکان می‌خورد. برای حرکت دوربین و حتی زاویه‌ای که به دوربین می‌دهند باید دلیلی وجود داشته باشد اما به نظر می‌رسد هومن سیدی تلاش کرده تا این مجموعه‌ی تلویزیونی‌اش همه رقم خاص به نظر برسد؛ چراکه اگر قرار بود مبانی پایه‌ای سینما نسل به نسل بدون یک درجه‌ تغییر منتقل شود که اصلا سینمای پست مدرن شکل نمی‌گرفت و مکتب‌های مختلف مثل نئورئالیسم به وجود نمی‌آمد. با این اوصاف چرا وقتی گزینه‌ای خوب وجود دارد، باید برویم سر وقت گزینه‌ی بد؟ چرا وقتی می‌توان دوربین را ثابت نگه داشت و قدرت مانور بیشتری روی کادربندی پیدا کرد، فیلم‌بردار سراغ دوربین روی دست می‌رود و چالش‌های ریز و درشتش را به جان می‌خرد؟ چرا وقتی می‌توان صرفا با ایفای نقش خوب از سمت بازیگر، دلشوره و دل‌مشغولی رامین را نشان داد، کادر باید ۳۶۰ درجه بچرخد و به بیننده حس سرگیجه القا شود؟ البته تصمیمات عجیب و نسنجیده تنها به این موضوع ختم نمی‌شود.

نوید محمدزاده را در سایر آثار سینمایی و تلویزیونی دیده‌ایم اما نوید محمدزاده‌ی قورباغه، همان نوید همیشگی نیست و گویا اصلا برای نقش نوری ساخته نشده

نوید محمدزاده را در سایر آثار سینمایی و تلویزیونی دیده‌ایم اما نوید محمدزاده‌ی قورباغه، همان نوید همیشگی نیست و گویا اصلا برای نقش نوری ساخته نشده. از دلایلی که نوید محمدزاده را دوست داریم، یک می‌توان به میمیک چهره‌اش اشاره کرد و دو، زبان بدنش. محمدزاده زمانی می‌درخشد که کاراکترش، یک شخصیت فعال و پر جنب و جوش باشد. نه این‌که با قیافه‌ای عبوس و با کمترین میزان تحرک جلوی دوربین حاضر شود. برای این ادعا، شما را به دو فیلم خوب نوید محمدزاده یعنی ابد و یک روز و همچنین فیلم متری شیش و نیم ارجاع می‌دهم. بهتر بود تا فرد دیگری نقش نوری را بازی می‌کرد و به نظر من، انتخاب این بازیگر برای نقش نوری اصلا انتخاب درستی نبود. از سمتی دیگر اما صابر ابر به خوبی در نقشش فرو رفته و با این‌که هنوز پس از ۹ اپیزود شناخت درستی از او نداریم، می‌توان حداقل در این سریال با او ارتباط برقرار کرد.

با ورود هومن سیدی در نقش شمس‌آبادی به داستان، سریال قورباغه جان می‌گیرد. شخصیت شمس‌آبادی برخلاف کاراکترهای دیگر، هر چند که در بطن داستان تازه‌وارد است، پرداخت بهتری دارد. از انگیزه‌هایش تا حدی اطلاع داریم و با اولین برخورد می‌توانیم حس کنیم او چه ویژگی‌های شخصیتی دارد. با این وجود، همین که سریال قورباغه نشان داده که قرار نیست صرفا تقابل رامین و نوری را در طول فصل اول ببینیم، این خود نشانه‌ی خوبی است. فعلا سریال قورباغه حول محور یک مثلت می‌چرخد؛ نوری، رامین و شمس‌آبادی. این وسط چه کسی قربانی خواهد شد و چه کسی پیروز، عاملی است که فاز جدید داستان، بر این پایه استوار شده.

تا به اینجای کار، یعنی اپیزود نهم، سریال قورباغه هر چه به جلو می‌رود از لحاظ روایت داستانی بهتر شده. مشکلات فنی همچنان پابرجاست و از طرفی دیگر تاثیر خاصی روی مخاطب نمی‌گذارد. با این‌که سریال قورباغه فرم خوبی دارد و رامین در ابتدا و انتهای هر اپیزود با بیننده صحبت می‌کند، حرف و صحبت‌هایش در حد یک گپ ساده است که پس از پایان اپیزود، خیلی راحت فراموش می‌شود. آیا سریال قورباغه می‌تواند در پایان فصل اول، منتقدین سرسختش را سر کیف آورد؟ امیدوارم!

تقابل کیان و نوری جلوی دوربین هیجان‌انگیز از آب در آمده. ایفای نقش غیرقابل انتظاری را از مهران غفوریان شاهد هستیم یا بهتر است بگوییم بودیم!

در قسمت دهم سریال قورباغه به گذشته‌ها سفر می‌کنیم. بالاخره می‌فهمیم که قضیه از کجا شروع شده و اصلا چرا سریال جدید هومن سیدی، قورباغه نام گرفت. تا حدی حس کنجکاوی‌مان از بابت کشف اطلاعات جدید ارضا می‌شود اما باز هم سوالات جدیدتری در ذهنمان شکل می‌گیرد که منطق حاکم بر فیلم‌نامه و داستان را زیر سوال می‌برد. اگر ماده‌ی مخدر مهم و خطرناکی به اسم قورباغه وارد کشور شد چطور هیچکس از وجودش مطلع نشده و بعد از ۱۲ سال، همچنان مثل یک راز سربسته، آن هم در پایتخت وجود دارد؟ یا شاید هم خیلی‌ها می‌دانند و صرفا ما مخاطبین سریال از این نکته بی‌اطلاع هستیم؟

تقابل مهران غفوریان و نوید محمدزاده جلوی دوربین بد از آب در نیامده. این مدل مهران غفوریان را کمتر کسی از قاب تلویزیون تماشا کرده و جالب است که غفوریان زیر آن همه گریم و لباس می‌تواند نقشش را به خوبی ایفا کند. با این‌که کم کم درباره‌ی نوری اطلاعات بیشتری کسب می‌کنیم، همچنان نه ایفای نقش محمدزاده به دلمان می‌نشیند و نه می‌توان حسی نسبت به نوری پیدا کرد. در اواخر اپیزود یازدهم، زمانی‌که نوری انتقام به شدت بی‌رحمانه و تلخی را از رفیق قدیمی‌اش یعنی سروش می‌گیرد نیز ما همچنان حس مشخصی نسبت به نوری نداریم. صرفا می‌فهمیم که نوری، شخصیت پیچیده‌ای دارد و از طرفی نسبت به چیزی حسی ندارد و برای مجازات خائنینش بر نمی‌تابد. نوری حتی پس از فرود آوردن چندین و چند ضربه چاقو به سینه و شکم سروش، دلش از این اتفاق خنک نمی‌شود و برای خنک کردنِ عطش انتقام تلاش می‌کند تا سروش را زنده زنده به آتش بکشد.

با حذف شدنِ سروش از خط داستانی باید منتظر ماند تا ببینیم آباد (نیما مظاهری) پس از فهمیدن حقیقت درباره‌ی سروش چه اقدامی انجام می‌دهد. در قابل پیش‌بینی‌ترین سناریوی ممکن آباد به نحوی از نوری انتقام می‌گیرد. در یکی دیگر از قابل پیش‌بینی‌ترین سناریوهای ممکن رامین به همراه آباد و همچنین لیلا (فرشته حسینی) با یکدیگر تبانی کرده و سر نوری را زیر آب می‌کنند و در فصل دوم سریال قورباغه، جنگ بین این چند شخصیت ایجاد می‌شود که چه کسی در راس قدرت قرار گیرد. در هر صورت امیدواریم چه فصل دومی در کار باشد و چه نباشد، همه چیز مطابق حدس و گمان‌های ما به جلو پیش نرود. کمااین‌که از چند قسمت قبلی حدس زده می‌شد کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه‌ی لیلا وجود دارد و در واپسین لحظات اپیزود یازدهم این شک به یقین تبدیل شد.

سریال قورباغه
سریال قورباغه

لیلا در بند و بساط‌های دزدی حضور دارد. سوال اینجاست چرا؟

اپیزود دوازدهم سریال قورباغه که تحت عنوان «خصوصی» از شبکه نمایش خانگی پخش شد، خرده داستانی را تعریف می‌کند که رسما حلقه‌ی گمشده‌ی چند اپیزود قبلی بود؛ این‌که چطور امیرعلی شمس‌آبادی به جنون کشیده می‌شود و دست به قتل کسی می‌زند. این‌که چطور او خانواده‌اش را از دست می‌دهد و از همه مهم‌تر این‌که لیلا کجای معامله‌ی مثلث «سیدی-محمدزاده-ابر» قرار می‌گیرد.

بالاخره پس از ۱۲ اپیزود، بخت با ما یار شد تا نسبت به شخصیتِ لیلا کمی آگاهی پیدا کنیم. از انگیزه‌های پنهانی لیلا تا رفتارهای این کاراکتر، همگی توضیح داده می‌شود اما آیا این شخصیت، باورپذیر است؟ ۱۲ اپیزود از سریال قورباغه پخش شد اما سکانسی مشاهده نکردیم تا بتوانیم بار احساسی و عاشقانه‌‌ای را در خلال اتفاقات حس کنیم. بنا به همین دلیل و بازی به نسبت خشک و بی‌روح فرشته حسینی، اندکی سخت است تا باور کنیم لیلا واقعا عاشق و دلباخته‌ی امیرعلی شمس آبادی است. از سمتی دیگر هومن سیدی، شخصیت‌پردازی بهتری نسبت به قبل پیدا می‌کند. گویا سیدی زاده شده برای ایفای نقش‌های این چنینی؛ شخصی که قدرت دارد اما در اوج قدرت، تنهاست و نسبت به بسیاری از آدم‌های اطرافش بی‌اعتماد. شاید هم او اندکی حس خودخواهی و غرور داشته باشد و به همین خاطر هر فردی را به خلوتش راه نمی‌دهد. کاراکتر شمس‌ آبادی در حال حاضر بهترین شخصیتی است که در سریال قورباغه می‌بینیم و لیلا با اختلاف ضعیف‌ترین شخصیت. با این‌که یک اپیزود کامل به داستان لیلا اختصاص داده شد، آنچه که در پایان خودنمایی می‌کند، کاراکتر شمس آبادی است. حال باید منتظر بمانیم تا در اپیزود ۱۳ بفهمیم رامین برای لیلا و دیگر اطرافیانِ نوری چه خوابی دیده.

کارگردان، دو بازیگر را در اکثر سکانس‌های اپیزود ۱۲ کنار هم قرار می‌دهد تا احساس نزدیکی حاکم بین این دو شخصیت را درک کنیم اما چه فایده وقتی دیالوگی احساسی و عاشقانه که باورپذیر باشد رد و بدل نمی‌شود؟ سیدی در نمایش عشق ناتوان ظاهر شده؛ مقوله‌ای که البته صرفا در قالب یک اپیزود قابل نمایش نیست

اپیزود سیزدهم سریال قورباغه با اندکی اختلاف، هیجان‌انگیزترین اپیزود این سریال ایرانی است. رامین تلاش می‌کند تا قدرت را در دست بگیرد اما هر چه بیشتر تلاش می‌کند، چیزی که می‌آفریند جز خرابکاری نیست. نوری یک قدم جلوتر حرکت می‌کند و خوشبختانه ما که مخاطبِ سریال هستیم در پیش‌بینی کردن رویدادهای این اپیزود اندکی عقب می‌افتیم. این موضوع نشان می‌دهد که سریال غورباقه حداقل در این قسمت توانسته پیشرفت به‌سزایی در خلقِ هیجان از خود بروز دهد. اپیزود سیزدهم که تحت عنوان «تئوری توطئه» نام گرفته بخش عمده‌ی زمانش به تقابل و بگو مگوهای رامین، نوری و لیلا اختصاص پیدا می‌کند. شمس‌آبادی در این اپیزود حضور زیادی ندارد و این اتفاق را می‌توان به فال نیک گرفت؛ چراکه نوید محمدزاده فرصت کافی دارد تا جلوی دوربین خودنمایی کند، اما به جز ژستِ آدم‌های باهوش چیز در وجود محمدزاده نمی‌بینیم که به وجد بیاییم. کارهایی هم که انجام می‌دهد در واقع تبعیت از همان خطوطی است که توسط هومن سیدی در سناریو نوشته شده.

اپیزود چهاردهم که تحت عنوان «اشک‌های قرمز» نام داشت، تلاش زیادی کرد تا مثل اپیزود قبلی پرهیجان به نظر برسد اما آنچه که می‌بینیم نه تنها نصفِ هیجان اپیزود قبلی را در بر نداشت، بلکه ما مخاطبین سریال را مایوس می‌کند

برخلاف انتظاراتمان، لیلا در این اپیزود کار خاصی انجام نمی‌دهد. به لیلا در این اپیزود، چند سکانس اختصاص داده شده که فعلا دستاورد و نتیجه‌ی خاصی در بر نداشته است. باید همچنان منتظر بمانیم تا شخصیت لیلا در اپیزودهای باقی‌ مانده از فصل اول رخی نشان دهد. در این اپیزود بیشتر از این‌که بازیگرها جلوی دوربین حرف بزنند، نگاه‌های معنادارشان با بیننده صحبت می‌کند. به همین خاطر است که موسیقیِ بامداد افشار در اپیزود سیزدهم بیشتر به گوش می‌رسد و باید به واقع، هنرِ دستان این هنرمند را ستایش کرد. اپیزود سیزدهم، رسما هیجانی را به ما تزریق می‌کند که مدت‌ها بود در یک سریال تلویزیونی ایرانی شاهد نبودیم.

اپیزود چهاردهم که تحت عنوان «اشک‌های قرمز» نام داشت، تلاش زیادی کرد تا مثل اپیزود قبلی پرهیجان به نظر برسد اما آنچه که می‌بینیم نه تنها نصفِ هیجان اپیزود قبلی را در بر نداشت، بلکه ما مخاطبین سریال را مایوس می‌کند. نوری که عقلِ کل ماجرای سریال قورباغه به حساب می‌آمد به احمقانه‌ترین شکل ممکن از بازی خارج می‌شود. نوری که نسبت به همه چیز و همه آدم شک داشته، به راحتی هر چه تمام‌تر بطری محتوی زهر را سر می‌کشد.

در سکانسی در همان ابتدای اپیزود می‌بینیم که نوری شک می‌کند به محتوای بطری آب اما پس از یک آزمایش بی‌نهایت ساده، کلک کار خود را می‌کند. در انتهای اپیزود، نوری درست قبل از مرگ اعتراف می‌کند که اشتباه کرده و برای زنده ماندنش التماس می‌کند به خواهری که از او متنفر شده. سکانسی که طرح جالبی دارد اما نه دکوپاژ خوبی داشته و نه نوید محمدزاده توانست نقش خوبی به یادگار بگذارد. ما مخاطبین سریال تا آخرین لحظات منتظر بودیم تا بلکه محمدزاده خودی نشان دهد اما ناامید می‌شویم. کما این‌که نسبت به لیلا و شخصیتِ بسیار بدی که داشته ناامید شدیم. لیلا نه پرداخت درستی پیدا کرد و نه ایفای نقشش توسط بازیگر قابل قبول بود. جوابِ های، هوی است و متاسفانه لیلا، شخصیتی که می‌توانست کاتالیزر بسیار قدرتمندی در مثلث نوری-رامین-شمس‌آبادی باشد هم از این سریال یک بار برای همیشه حذف شد. حال ما مانده‌ایم و رامین و شمس‌آبادی که باید تکلیفشان در یکی دو اپیزود باقی مانده مشخص شود. اپیزود چهاردهم، کلکسیونی بوده از حماقت‌هایی که حتی احمق‌های باهوش نیز تن به این اشتباهات نمی‌دهند.

سریال قورباغه
اپیزود چهاردهم، کلکسیونی بوده از اشتباهات احمقانه که حتی احمق‌های باهوش هم مرتکب چنین اشتباهاتی نمی‌شوند

به واقع قسمت آخر سریال قورباغه، بی‌منطق‌ترین اپیزودی بود که هومن سیدی سناریویش را کارگردانی کرد. در اپیزودهای قبلی می‌فهمیم که رامین هم مثل نوری در تیزهوشان درس خوانده، اما کارهایی را انجام می‌دهد که قطعا هیچ فرد تیزهوشی تن به این اشتباهات نمی‌دهد. در اپیزود قبلی نیز این اشتباهات را به وضوح دیده بودیم اما در اپیزود آخر، کارهایی که رامین و فرانک انجام می‌دهند بسیار احمقانه و عجیب است. از این بابت که هیچ فرد عاقل و بزرگسالی برای مثال ۲۰۰ هزار دلار را به همین راحتی در یک کیف قرار نمی‌دهد تا به سر قرار با یک گانگستر حرفه‌ای در یک کشور غریب به اسم تایلند برود.

به واقع قسمت آخر سریال قورباغه، بی‌منطق‌ترین اپیزودی بود که هومن سیدی سناریویش را کارگردانی کرد

«کو شمس‌آبادی؟»؛ سوالی پرتکرار که از ابتدای قسمت پانزدهم در ذهنمان تکرار می‌شود اما قصه‌ی رامین و مشخص شدن سرنوشتش مجالی نمی‌دهد که شمس آبادی (هومن سیدی) به صحنه ورود کند. اپیزود پانزدهم که رسما حکم اختتامیه‌ی فصل اول را دارد، پرونده‌ی رامین را نیز می‌بندد، اما بسیار بد و در دمِ دستی‌ترین حالتِ ممکن. و این‌گونه می‌شود که با یکی از شخصیت‌های خوش نقشِ این سریال، یک بار برای همیشه خداحافظی می‌کنیم. احتمالِ این‌که فصل دومی برای سریال قورباغه ساخته شود بسیار زیاد است؛ چراکه در حال حاضر تنها کاراکتری که توانسته زنده از مهلکه در برود، امیر علی شمس آبادی و فرانک است. احتمالا مبنا و شالوده‌ی طرح داستانی فصل دوم بر این اساس چیده می‌شود که این دو شخصیت با یکدیگر و به یک نحوی آشنا شده و برای یک هدف با یکدیگر همکاری یا شاید هم رو در روی هم قرار گیرند. در هر صورت، دستِ هومن سیدی برای ادامه دادن سریال کاملا باز است.

سریال قورباغه، به عنوان یک سریال تلویزیونی ایرانی در ژانر جنایی و معمایی تلاش خوبی از جانب هومن سیدی به شمار می‌رود. فیلم‌نامه‌ی این اثر پر از ایراد است و مهمتر از همه این‌که فقدانِ منطق در جریان داستانی به شدت مخاطب را آزار می‌دهد. با تمام این تفاسیر می‌توان قورباغه را یک سریال سرگرم‌کننده دانست.


6.5 قابل قبول
سریال قورباغه، به عنوان یک سریال تلویزیونی ایرانی در ژانر جنایی و معمایی تلاش خوبی از جانب هومن سیدی به شمار می‌رود. فیلم‌نامه‌ی این اثر پر از ایراد است و مهمتر از همه این‌که فقدانِ منطق در جریان داستانی به شدت مخاطب را آزار می‌دهد. با تمام این تفاسیر می‌توان قورباغه را یک سریال سرگرم‌کننده دانست.
  • وجود داستانی سرگرم‌کننده و هیجانی
  • فیلم‌برداری‌های هوایی (هلی‌شات) جذاب
  • ایفای نقش تحسین برانگیز صابر ابر
  • ورود هومن سیدی به داستان و ایجاد مثلث سیدی-محمدزاده-ابر
  • تقابل مهران غفوریان و نوید محمدزاده
  • شخصیت‌پردازی بسیار خوب امیرعلی شمس آبادی
  • کارگردانی ستودنی اپیزود سیزدهم
  • فقدان منطق در برخی از اتفاقات داستانی
  • شخصیت‌پردازی‌های بد به خصوص لیلا
  • دوربینی که ثابت نیست و بی‌دلیل تکان می‌خورد
  • انتخاب نادرست کارگردان برای نقش نوری
  • حذف نوری از سریال به شیوه‌ای بسیار بد و غیر قابل انتظار
  • پایان‌بندی بسیار بد اپیزود پایانی

نظرات

دیدگاه خود را اشتراک گذارید
guest

33 دیدگاه
جدیدترین
قدیمی‌ترین بیشترین رای
Inline Feedbacks
View all comments