فیلم Cold Pursuit نتوانسته انتظاراتمان را برآورده کند و با این حال اعتقاد داریم در حقیقت لیام نیسون شاید تنها امید برای تماشای این فیلم باشد.
معمولا یک اثر هر چقدر هم که میخواهد در حوزه سینما بد به نظر برسد، حداقل یک یا دو المان مثبت هم دارد که از چشم بسیاری از سینمادوستان به دور مانده یا دست کم میتوان به ایفای نقش یک نفر دلخوش باشیم. آیا فکر میکنید این جملات را از عمد در ابتدای این یادداشت کنار هم گذاشتم تا به صراحت و قاطعیت ادعا کنم فیلم Cold Pursuit هم چند فاکتور خوب و قابل قبول دارد که میتوانیم با تماشای این اثر سرگرم شویم؟ متاسفانه پاسخ «خیر» کاملا برازنده این فیلم است که در ادامه به این موضوع میپردازیم چرا فیلم Cold Pursuit به شدت ضعیف ظاهر شده.
هانس پیتر مولند، کارگردان نروژی این اثر لیام نیسون را به یک دنیای تیره و تار که مواد مخدر حرف اول را میزند برده و مثل اکثر ایفای نقشهای لیام نیسون، این بار نیز وی را در نقش یک پدر دلسوز و فداکار میبینیم که به علت مرگ فرزندش قرار است هفت جد و آبا قاتلها را به هزار و یک روش ممکن تار و مار کند! آیا فکر میکنید داستان فیلم Cold Pursuit پیچیدهتر از این حرفهاست؟ واقعا خیر. هیچ شاخ و برگ خاصی در داستان وجود ندارد. قصه به سادگی شروع و پایان مییابد. ماجرا نه اوج میگیرد و نه تنش خاصی بین کاراکترها به وجود میآید. سیر تکاملی کاراکترها هم علنا در این اثر بیمعنی است و نِل کاکسمن (لیام نیسون) مثل یک قاتل حرفهای میتواند و هر که را دلش میخواهد، از پا میاندازد.
اصلا گویا فیلمنامه این اثر را به یک بچه ۱۰ ساله دادهاند تا جریان قصه را به رشته تحریر در بیاورد. آخر چطور ممکن است یک سناریو انقدر حفرات مختلف و ضد و نقیضهایی به اصطلاح باگ داشته باشد؟ به عنوان مثال در اولین اکشنی که قهرمان قصه جلوی دوربین از خود نشان میدهد، او در آسانسور به یک مواد فروش حملهور میشود که پیش از این رویداد، کاکسمن درباره پسرش با وی صحبت میکند و مواد فروش ابراز بیاطلاعی میکند. سوال پیش میآید چرا مواد فروش برای کشتن «نِل» تلاش نمیکند؟ چرا باید وی را در یک محیط بسته که هیچ شاهد دیگری نیست، دست کم بگیرد؟ از این دست سوالات به قدری در این فیلم میبینیم که پشیمان میشویم از وقت و زمانی که پای قصه این فیلم هدر دادیم.
همه چیز به فیلمنامه به شدت ضعیف این فیلم ختم نمیشود. تدوینهای پوچ و بیهوده این اثر به قدری بیاهمیت است که فیلم را از ژانر جنایی به کمدی شیفت میدهد
همه چیز به فیلمنامه به شدت ضعیف این فیلم ختم نمیشود. تدوینهای پوچ و بیهوده این اثر به قدری بیاهمیت است که فیلم را از ژانر جنایی به کمدی شیفت میدهد. این نوع تغییرات معمولا هنگامی شکل میگیرند که سبک تدوین یک اثر با فضاسازیهای حاکم بر فیلمنامه در یک راستا نیست و این عملکرد، نشانه ناشی بودن و کم تجربگی کارگردان است. گویا مولند با تدوینهای به اصطلاح ساختارشکنانه خود قصد داشته جا پای آثار دیدنی تارانتینو بگذارد. اما تارانتینو دقیقا میداند فضاسازیهای آثارش را به چه ترتیبی پیش ببرد تا به خوبی از تدوینهای خاص خودش در پسِ هر پلان استفاده کند. مولند حتی این قدرت را نداشته از نماهای استاندارد برای ساخت این اثر استفاده کند. گویا هر طور که سلیقهاش میکشیده دوربین را در لوکیشن مورد نظر قرار میداده و سپس به هر طریقی که بازیگر راحت بود، جلوی دوربین مستقر میشد و به بازی میپرداخت. میزانسن و به تبع میزانشات نشان میدهد این فیلم از لحاظ فنی نیز حرفی برای گفتن ندارد و چه بسا در برخی از سکانسها مثل یک سوهان روح میماند و بس. اما شاید شما هم ته دلتان میگویید لیام نیسون بازیگر خوبی است. به خاطر او که دیگر میتوانیم از این فیلم سرگرم شویم. این طور نیست؟
در جواب به این سوال هم باید قاطعانه یک «خیر» بگویم. لیام نیسون بازیگر خوبی است اما او نمیتواند یک تنه جلوی ده، دوازده نفر دیگر فیلم را در چند درجه از لحاظ کیفی و بصری بالاتر بکشد. در حقیقت اگر لیام نیسون در قراردادهایی که میپذیرد تجدیدنظر نکند، قطعا سرانجامش مثل نیکلاس کیج خواهد بود که پس از چند هنرنمایی موفق در کارنامهاش، مدام به یک تیپ شخصیتی روی میآورد تا اینکه در حال حاضر نام نیکلاس کیج به عنوان یک بازیگر درجه چندم در هالیوود شناخته میشود. نه آن بازیگر مطرح «تغییر چهره» که تماشاگر از استرس دلش نمیخواسته یک لحظه هم از رویدادها و اکشن ماجرا غافل بماند.
البته اینکه از هنرنمایی یک بازیگر به وجد بیاییم، درصدی هم به شخصیتپردازی فیلمنامه برمیگردد. نل کاکسمن میتوانست یک کاراکتر بهتر باشد، تنها اگر تعاملهای بیشتری با پسر و حتی همسرش داشت و انتقال احساسات بین آنها را به وضوح لمس میکردیم. نل کاکسمن شخصیتی تک وجهی دارد که به جز انتقام گرفتن به چیز دیگری فکر نمیکند. او حتی به همسرش نیز بها نمیدهد و به همین سبب علنا بود و نبود همسر و حتی دیگر شخصیتهای فرعی داستان، در فراز و نشیبهای این کاراکتر دخالتی ندارند. تمام این موارد باعث شده شما هر چقدر هم عاشق بازی لیام نیسون باشید، با شخصیت نل کاکسمن در فیلم Cold Pursuit نتوانید ارتباط برقرار کنید.
متاسفانه فیلم Cold Pursuit برخلاف نام وسوسهانگیز و جذابی که دارد، یک اثر بسیار مضحک و خستهکننده است. چرا که شخصیتها به خوبی از آب و گِل در نیامدهاند. سناریو حفرات داستانی متعددی دارد که منطق روایی را زیر سوال میبرد. این فیلم رسما خلاصه شده به یک سری اکشن سلسلهوار که حتی بازینامههای موفق مثل بازی مکس پین به مراتب قویتر از فیلم موجود، کارگردانی شده است. فروش ناامیدکننده فیلم نیز مزید بر این علت است که تماشای فیلم Cold Pursuit تصمیم درستی نیست. حداقل دیگران نیز به این نتیجه رسیدهاند دیگر دوران ابرقهرمانی لیام نیسون به سر رسیده که با کشت و کشتار یک، دو جین تروریست و مواد فروش قصهای را تعریف کرده و به یک سرانجام برساند.
- ایفای نقش لیام نیسون
- فیلمنامه بیش از اندازه ساده است
- روایت داستانی اوج نمیگیرد
- عدم استفاده از المان سیر تکاملی کاراکترها
- وجود حفرات متعدد داستانی
- شیوه تدوین کورکورانه این اثر در مقایسه با آثار تارانتینو
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید