فیلم Capone پس از وعده وعیدهای بسیار زیاد بالاخره با حمایت پنج شرکت تولید شده و در نهایت به اکران رسید، اما آیا جاش ترنک، کارگردان این اثر توانسته واپسین سالهای زندگی این تبهکار را به خوبی نشان دهد؟
فیلم کاپون که در ابتدا Fonzo نام داشت، قرار بود یک اثر بیوگرافی به نسبت وفاداری از معروفترین تبهکار آمریکایی باشد. حضور تام هاردی به عنوان نقش اصلی این فیلم نوید یک فیلم جذاب را میداد، اما متاسفانه به اندازهای این فیلم بد کارگردانی شده که ایفای نقش این بازیگر توانمند، به حاشیه کشیده میشود.
آلفونسه گابریل کاپون، تنها یک جنایتکار و خلافکار سادهای مثل لاکی لوچیانو و جان گاتی نبود. آل کاپون در طی زندگی تبهکارانهاش به اندازهای شهرت پیدا کرد که از یک برههی زمانی به بعد، دیگر نام کاپون تنها یک نام ساده نیست و در تاریخ کشور آمریکا جاودانه باقی ماند. جاش ترنک، کارگردان فیلم Capone از چنین شخصیت و پتانسیل داستانی که در واقعیت برای کاپون رخ داده میتوانست به بهترین شکل ممکن بهره ببرد، اما این کارگردان ترجیح داد که تنها به برههای از زندگی این کاراکتر واقعی بپردازد که دیگر زندگی مجرمانهاش رو به پایان بود.
در ابتدای فیلم چند خط تصویر روی صفحهی نمایش حک میشود و فیلم از ماجرای به زندان افتادن آل کاپون با مخاطب صحبت میکند؛ از اینکه کاپون به آلکاتراز میافتد و به علت مشکلاتی مثل ابتلا به بیماری سفیلیس، وضعیت جسمی و حتی روحیاش رو به وخامت میرود. پس از ارائهی این اطلاعات، فیلم از همان ابتدا تدابیر مفتضحانهی کارگردان را با قدرت تمام به مخاطب نشان میدهد؛ از کادرهای سینمایی به شدت بد و همچنین زاویهی اشتباه دوربین گرفته تا گریم سنگینی که روی صورت تام هاردی تعبیه شده همگی نشان میدهند که جاش ترنک این فیلم را برخلاف تصور عوام، تنها به سلیقهی خودش ساخته است. با اینکه تام هاردی تمام تلاشش را به کار میگیرد تا حداقل ادای آلفونسه کاپون را در بیاورد، شخصیت کاپون حتی از لحاظ ظاهری و بصری با اصلِ خودش زمین تا آسمان متفاوت است! چهره و گریمی که بیننده از کاپون جلوی دوربین تماشا میکند، بسته به نورپردازی، محیط و حالات روانی شخصیت، رنگ و لعاب بدی به خود میگیرد و مخاطب بیشتر در حال تماشای هیولای بیشاخودمی است که هدف خاصی را دنبال نمیکند. ما از این هیولای بیشاخودم تنها مطلع میشویم که نامش، فونزو کاپون است. فیلمساز نه از گذشتهی کاپون حرفی میزند و نه اصلا از تکنیک فلشبک در راستای آشنایی مخاطب با کاراکتر اصلی استفاده میکند. نام فیلم، کاپون است اما این اثر تنها از نام این تبهکار مشهور وام میگیرد.
آیا این دو شخصیت با یکدیگر از لحاظ ظاهری شبیه هستند؟ قضاوت با شما!
جاش ترنک پس از کارگردانی سه فیلم سینمایی بلند گویا هنوز یاد نگرفته چطور یک قصهی ساده را تعریف کند. روایت فیلم به یک اثر مستند شباهت دارد، اما فیلم کاپون حتی از یک فیلم مستند نیز ضعیفتر ظاهر میشود؛ چراکه مخاطب از تماشای مستند لذت میبرد، به این دلیل که او تکلیفش مشخص است. تماشاگر از دغدغهی مستندساز یا آگاه است یا در طول تماشای مستند به درجهای از آگاهی میرسد، اما همین بیننده با تماشای فیلم کاپون، هیچ چیزی دستگیرش نمیشود. کاپون در طول قصهی فیلم از لحاظ عقلی رو به زوال است و توهمهای متعددی گریبانگیرش میشود. کاپون با همین وضعیت بغرنجش فکر میکند که ۱۰ میلیون دلار در مکانی برای روز مبادا پنهان کرده اما هر چه فکر میکند یادش نمیآید. بر اساس مستندات و شواهد، در دنیای واقعی هیچ رقم پولی از این بابت تا به امروز یافت نشده و اصلا مشخص نیست این حرف از کاپون ریشه در واقعیت داشته یا خیر. با این اوصاف جالب است که در مدت زمان فیلم، تقریبا هنگامی که فیلم به پایان راه خود نزدیک میشود، فیلمساز گریزی به این موضوع میزند و نظرش را در قالب یک مونولوگ از زبان خودِ کاپون میگوید؛ نظری بسیار غیرمحتمل و خندهدار که بعید است به کار کسی بیاید. در واقع کارگردان، مسئله و بهتر است بگوییم رازی که در قبال روایت فیلم مطرح میکند، دیگر برای کسی اهمیت ندارد و اصلا مهم نیست که ۱۰ میلیون دلار وجه نقد در کجا چال شده است. فیلم کاپون را نه میتوان اثری قابل ستایش در ژانر بیوگرافی دانست و نه میتوان یک اثر استاندارد در حوزهی سینما معرفی کرد.
به راستی هدف جاش ترنک از کارگردانی این فیلم چه بود؟ روایت قصهای از مشهورترین تبهکار آمریکا و احتمالا کل جهان؟ کارگردان برای معرفی شخصیت اصلی داستان به مخاطبِ بیاطلاع – که شاید حتی ایدهای از زندگی کاپون ندارد – هیچ تلاشی نمیکند و به همین دلیل و برهان، هدف کارگردان را نمیتوان آگاهی تماشاگر دانست. آیا جاش ترنک میخواسته پایان زندگی ملالآور و اسفناک کاپون را به تصویر بکشد؟ این احتمال وجود دارد، اما پیرنگ ماجرا بیشتر حول محور حل معمای کشف ۱۰ میلیون دلار پول میچرخد. بنابراین این فرضیه را نیز باید کنار گذاشت. هدف جاش ترنک را تنها میتوان عطشش برای دیده شدن و شهرت بیشتر دانست. شاید جاش ترنک از لحاظ تجربه در حد و قوارهی سایر فیلمسازهای رو به رشد این روزهای هالیوود مثل اری استر نباشد، اما بیتوجهی و سهلانگاری این فیلمساز در زمینهی کارگردانی باعث میشود که دیگر کمتر کسی رغبت کند وقتش را پای آثار او صرف کند؛ به خصوص پس از تماشای فیلم کاپون، که قصه به بدترین شکل ممکن به پایان میرسد. در حقیقت اگر از ایفای نقشِ مثل همیشه استثناییِ تام هاردی فاکتور بگیریم، فیلم به جز یک لاشهی متعفن چیز دیگری نیست.
پرتاب کردن یک فیلم سینمایی دربارهی تبهکاری به اسم آل کاپون به سطل زبالهی تاریخ سینما کار بسیار سختی است؛ چراکه زندگی این مجرم و جنایتکار به اندازهی کافی جزئیات دارد که فیلمنامهای قدرتمند و چفتوبستدار از قِبَلِ آن متولد شود. حال شما تصور کنید یک کارگردان، علاوه بر مقولهی فیلمنامه نتوانسته از پتانسیل یک بازیگر درجهی یک به اسم تام هاردی هم به درستی استفاده کند. این اثر «برای» کاپون ساخته شده، اما «دربارهی» این شخصیت به هیچ عنوان نیست.
- ایفای نقش تام هاردی
- فیلم در نمایش حالات روحی و روانی کاپون تا حدودی موفق است
- گریم بسیار بد شخصیت کاپون
- ناآشنا باقی ماندن شخصیت اصلی برای بیننده تا انتهای فیلم
- زاویهی اشتباه دوربین و کادربندیهای ناشیانه در بیشتر سکانسها
- تدوین بسیار مبتدیانهی فیلم و نبود هیچ فلشبک برای کمک به مخاطب برای ارتباط با شخصیت کاپون
- فیلم بیشتر به مستند شبیه است تا یک اثر درام و بیوگرافی
- خط فکری خاصی پشت این فیلم از سمت کارگردان حس نمیشود.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید