اگر طرفدار بازیهایی باشید که اهمیت زیادی به گرافیک میدهند، از ساختهی استودیوی پیکولو شگفتزده خواهید شد. به جرات باید بگویم که این اثر از بعد هنری در ردیف بهترینهای سال ۲۰۱۹ قرار میگیرد که در هر لحظهاش میخکوبتان میکند. مراحل متنوع هستند و طیف رنگی گستردهای را شامل میشوند که نمونهاش را کمتر دیدهاید. به عنوان مثال در همان نخست که باید روی گلهای آفتابگردان حرکت کنید، هر چند دقیقه یک بار از فرط شگفتی، اطراف خود را میبینید و سعی دارید تا آنچه را که جلوی چشمانتان قرار گرفته، پردازش کنید. همین تنوع رنگ باعث میشود تا نه تنها بازی را کنار نگذارید بلکه با ولع بیشتری آن را ادامه دهید که مورد مثبتی به شمار میآید.
مشکل اصلی Arise به دوربین سینمایی آن برمیگردد که به خاطر ثابت بودن، بارها بازیکنان را با دشواریهایی روبرو میکند که به تجربهی بازی آسیب میزند
عشق مفهومی کاملا جهانشمول است که ابراز آن نیازی به دانستن زبان ندارد و از اینرو تیم با استعداد پیکولو، کوچکترین دیالوگی ننوشتهاند تا تصاویر همهی حرفهای لازم را بزنند. در واقع این حرکت سبب شده تا بازیکنان بیشتری به سمت بازی Arise: A Simple Story جذب شوند و آن را تجربه کنند؛ موردی که مثبت میبینم و یک امتیاز ویژه برای بازی است.
نخستین دقایقی که موسیقی بازی را شنیدم، احساس کردم که با آهنگسازی مواجه هستم که قبلا نمونهی کارهایش را شنیدهام و با آن خاطره دارم. دیوید گارسیا اولین و آخرین حدسی بود که زدم و خوشبختانه درست بود؛ به این دلیل که قطعاتی که در طول بازی پخش میشوند، شباهت غیر قابل انکاری به بازی Rime دارند. گارسیا که در کارنامهی پر افتخار خود، آهنگسازی برای عناوینن تحسین شدهی Hellblade: Senua’s Sacrifice و Rime را دارد، این دفعه هم سعی کرده تا با خلق فضایی آرام و کم تنش، داستان عشق پیرمرد را به زیبایی تعریف کند؛ موضوعی که در نقاط طلایی به آن دست مییابد و مخاطب را به خوبی در اتمسفر بازی غرق میکند. تنها مورد بدون نقصی که در Arise وجود دارد، همین بخش صدا و موسیقی است که لیاقت نمرهی کامل را دارد.
یک بازی هرچقدر هم که طراحی خوبی داشته باشد، بدون گیمپلی خوب تا حدود زیادی لنگ میزند و بازی Arise: A Simple Story هم از این قاعده مستثنی نیست. سازندگان با دست گذاشتن روی المان زمان و ایجاد تغییر در آن، هستهی مرکزی بازی خود را طراحی کردهاند که در ابتدا جذاب به نظر میرسد اما این مورد بعد از گذشت دو ساعت جذابیت خود را از دست میدهد و همینجا بازی ضربهی سختی میخورد زیرا المان جدیدی تا پایان معرفی نمیشود. مکانیزم زمان در حل کردن معماها کمک میکند و با تغییر آن، برخی از مسیرهای غیر قابل دسترس، هموار میشوند.