نقد فیلم After Yang

نقد فیلم After Yang – پس از یانگ

تمام دنیا در یک فنجان چای

1%
  • 0/10
نقد فیلم After Yang – پس از یانگ ۲ ۲۳ اسفند ۱۴۰۰ بررسی فیلم‌های خارجی کپی لینک

فیلم After Yang یک درام ‌علمی-تخیلی آمریکایی‌ست که توسط کوگونادا نوشته، تدوین و کارگردانی شده است. این فیلم اقتباسی‌ست از یک داستان کوتاه به نام «خداحافظی با یانگ» اثری از الکساندر واینستاین. اولین اکران جهانی فیلم پس از یانگ در تاریخ ۸ جولای ۲۰۲۱ میلادی و در جشنواره فیلم کن صورت گرفت، پس از آن در تاریخ ۱۴ مارس ۲۰۲۲ میلادی توسط کمپانی A24 و شبکه Showtime به صورت گسترده به نمایش درآمد.

فیلم پس از یانگ، داستانی‌ست از پدری به نام جیک (کالین فارل). همدم و همراهِ عزیزتر از جانِ دخترِ کوچکش، میکا، اندرویدی‌ست (رباتی که از نظر ظاهری شبیه به انسان است) به نام یانگ (جاستین اچ. مین) که گویا ناگهان در عملکرد خود دچار نقص فنی می‌شود؛ حالا پدر درمانده قرار است برای تعمیر کردن این ربات هرچه در توان دارد انجام دهد. در این مسیر، جیک مفهوم زندگیِ در جریان و شیوه‌ی ارتباط با خانواده را از نو کشف می‌کند.

فیلم پس از یانگ، تازه‌ترین ساخته‌ی کوگونادا است که احتمالا از نظر فکری، غنی‌ترین فیلم او هم محسوب می‌شود. این فیلم از جهت برخی سیاست‌های زیبایی‌شناسی، همزاد فیلم قبلی او یعنی Columbus است، از طرفی هم تقابل‌هایی با آن دارد و در نهایت با حالتی نه چندان پیدا، به سبب تدابیر بصری و یک نوع ایده‌ی واحد، با فیلم کلمبوس متحد می‌شود؛ سخن از ایده‌ای‌ست بر اساس پیچیدگی‌های خیره‌کننده‌ی ذهن و نمایش طبیعت. فیلم قبلی او از طریق کاربرد دقیق عناصر زمان و مکان جلوه‌ای واقع‌گرایانه داشت. جهانی که در فیلم After Yang ترسیم شده، نه کاملا فضای یک پادآرمان‌شهر را دارد و نه یک آرمان‌شهر را تداعی می‌کند، طوری که تمام عناصر آرامش‌بخش داستان، از برگ‌های معلق چای گرفته تا علاقه‌ی همیشگیِ خالق اثر به نمایش سبزیِ‌ درختان، نور خورشید و سکوت حاکم در خانه‌ و طبیعت، همگی در عین شباهت به یک مراقبه‌ی روحانی، جلوه‌ای پوچ و سراب‌گونه دارند؛ این در واقع دروازه‌ای‌ست که فیلمساز به منظور ورود خالصانه‌ی تماشاگر به قلمرو کتاب فلسفی خود، با دل و جان بنا کرده است. انگار او از ما می‌خواهد تا آرام بگیریم و از همان ابتدا کاری به تضادهای فریبنده‌ای از این دست نداشته باشیم و تنها انسان را در مرکز آزمایش خود قرار دهیم.

نقد فیلم After Yang
یک لحظه خودآگاهیِ یانگ، به نوعی به قیمت اختلال مسخ شخصیت یا واقعیت برای او تمام می‌شود؛ درک و دریافت چنین چیزی به سبب ظرافت‌های موجود در بازی جاستین مین امکان‌پذیر شده است

این فیلمی‌ است که با ذات خودِ انسان سر و کار دارد، در همین راستا از زیاده‌روی در به کار گیریِ مولفه‌های ژانر علمی-تخیلی و پیچش‌های داستانیِ بیش از حد صرف نظر شده و نتیجه یک روایت خلاصه اما قوی، معقول و منطقی است. برای نمونه تماس‌های تصویریِ شخصیت‌ها صرفا با تغییر شدت نور و ابعاد قابِ تصویر نمایش داده می‌شود و حداقل از نظر بصری و برای تماشاگر، خبری از عناصر دیوانه‌‌واری مثل واقعیت افزوده یا از این دست موارد نیست؛ ظاهرا همه چیز طبیعی‌ست اما در لایه‌های عمیقِ داستان، ساختار زمان و آینده هم وجود دارد. در رابطه با چنین فیلمی این سوال مهم است که آیا فیلم‌برداریِ قوی و حجم انبوهی از احساس، فقط در مواجهه‌ با یک تماشاگر معمولی اثرگذار قلمداد می‌شود (یعنی در واقع آیا از احساس مخاطب سو استفاده شده) یا این‌که تماشاگر جدی هم قرار است از دیدن این فیلم سرمست و کیفور شود؟ هرچند اثر ناخودآگاه و گیرای واکاوی انسان، همیشه ملموس است و کار خود را می‌کند، اما مسئله‌ی خودآگاهیِ یک ربات و کنکاش مغز فلزیِ او، طبیعتا باید دور از احساس صورت گیرد؛ هنر کوگونادا دقیقا همین‌جاست، او فرهنگ و احساس را در هم آمیخته و عواطف شخصیت‌های درون داستان، یا حتی مخاطبان بیرون آن را پیرامون یانگ توسعه می‌دهد، طوری که دلتنگ او شویم؛ پس طبیعتا قصد فیلمساز، تقلب یا فریفتن حواس مخاطب نیست.

ارزشمندترین لحظات این فیلم سخنانی از خودآگاهی و وادی وجود یا عدم را در بر می‌گیرد و مهم‌ترینِ آن‌ها شاید همان اشاره‌ی یانگ به زندگی بعد از مرگ باشد

در جایی از فیلم پس از یانگ، بحث تضادهای متعدد زندگی، مثل سرما و گرما، روشنی و تاریکی، به مرز هستی‌شناسی می‌رسد و به مقوله‌ی هستی و نیستی تعمیم داده می‌شود؛ جدا از شکل‌گیری حالتی مالیخولیایی، رفتاری وسواسی در تدوین و حرکات دوربین و تکرار برخی دیالوگ‌ها، بازی جاستین مین به اوج اثرگذاری خود می‌رسد، واکنش‌هایش به اندازه‌ی زیادی طبیعی و قابل باور هستند. او در نمایش نقص و ناکارآمد شدن این ربات، دقیق و با ظرافت عمل می‌کند. گاه ممکن است چنین تصور شود که در حال تماشای یک مستند از رباتی به نام یانگ هستیم، انگار او هر لحظه ممکن است که متوجه دوربین و جریان فیلم‌برداری شود و دریابد که ناخودآگاه، محکوم به ایفای نقش در یک فیلم شده است‌! گاهی چنین افکار ترسناکی سراغ ما انسان‌ها هم می‌آیند و هوش را از سر می‌برند. یانگ خلق شده تا یادآور ارزش درک انسانی شود، در واقع او می‌تواند استعاره‌ای از انسان سردرگم باشد؛ در چنین حالتی سوگواری برای او، سوگواری برای خودمان است. از طرفی هم شخصیت ایدا (هیلی ریچاردسون) را داریم که پرسیده «کجای انسان بودن خوب است؟» ارزشمندترین لحظات این فیلم سخنانی از خودآگاهی و وادی وجود یا عدم را در بر می‌گیرد و مهم‌ترینِ آن‌ها شاید همان اشاره‌ی یانگ به زندگی بعد از مرگ باشد. (بدون نیستی، هستی معنادار نیست)

شاید پی‌رنگ و زمینه اصلی داستان چندان قوی به‌نظر نرسد، این قضیه در اصل به همان مرکزیت انسان در داستان بر می‌گردد و هر انسانی که نگاهی اجمالی به درون خود داسته باشد، این فیلم را آشنا و در عین حال غریب می‌یابد. زمزمه‌ی یک نوع منطق رئالیستی به گوش می‌خورد، این فیلم حاوی مکالماتی‌ست که اگرچه گاهی تکراری و بیهوده جلوه می‌کنند، اما به حدی از ارزشمندی دست یافته‌اند تا حداقل فکر تماشاگر را برای لحظاتی درگیر خود کنند. موسیقی و جلوه‌های صوتی به کار گرفته شده، همگی با متن اصلی داستان هم‌آوا هستند. سردیِ نور و در کل بی روح بودن، همیشه عاملی‌ست برای نمایش درنگ‌های متفکرانه، اگر سریال Tales from the Loop را تماشا کرده باشید، آنجا اثرِ چنین حالتی خیلی بهتر است؛ کوگونادا اما سعی کرده خلاقیت به خرج دهد و چنین اثری را به وسیله رنگ‌ها هم ممکن کند؛ در کل این کار به شکل قابل قبولی انجام گرفته است.

نقد فیلم After Yang
مکالمات این فیلم شاید در نظر اول لوس جلوه کنند، اما خیلی زود حالت‌های ملانکولیک (مالیخولیایی) خودنمایی می‌کنند و این نه تنها لوس نیست، بلکه آن قوری چای و تمام بحث‌های پیرامون هستی‌شناسی ترسناک هم هستند!

این فیلم حتی انفجارِ نتایجِ نهاییِ خود را هم طمأنینه و باوقار نمایش می‌دهد

بخش زیادی از فیلم پس از یانگ، مربوط شده است به همین افکار فلسفی یا تاملات انسانی و ارج نهادن به نعمت حافظه‌. نمونه‌ای از رویارویی‌های معنادار این فیلم، در سکانسی که جیک و یانگ در خصوص چای گفت و گو می‌کنند مشهود است. یانگ خواستار بینش عمیق انسانی‌ست و نسبت به چشیدن طعم زمان و مکان کنجکاو است، از طرفی جیک، نماینده‌ی انسان حیران، در اعماق وجود خود خواهان نگرش یانگ است؛ کاش انسان بر عادت‌ به زیبایی و تکراری دانستن آن غلبه می‌کرد و جهان شگرف را -مانند یک ربات- تازه و قابل اعتماد می‌دید. در دیدگاه و نظریه‌ی این فیلم، زندگی به برگ چای شبیه شده است، چراکه طعم آن را نمی‌توان با کلمات بیان کرد و زندگی‌ هم درست به همین شکل، حقیقتی‌ست اسرارآمیز. گاهی لحن داستان ساده‌تر می‌شود، همان زبان ساده‌ای که یانگ به وسیله‌ی آن، با میکا از فرهنگ چین سخن می‌گوید.

بازی کالین فارل در مقام پدری پریشان و مضطرب به یاد ماندنی‌ست، این آشفتگی در بستر طبیعتِ لطیف، بر شدت آزاردهنده بودن این موقعیت‌ها می‌افزاید. این فیلم حتی انفجارِ نتایجِ نهاییِ خود را هم طمأنینه و باوقار نمایش می‌دهد؛ این به معنای ضعف و سستی نیست بلکه روایت، روایتی‌ست فکری. به تناسب با فیلمنامه و متن داستان، همه‌ چیز برای ورود به عمق وجود افراد و نمایش پیچیدگی‌های شخصیتی فراهم بود، اما حیف شد که چنین چیزی صورت نگرفت. کایرا شخصیت نچسبی‌ست و بازی جودی ترنر اسمیت هم در برجسته کردن حساسیت‌های این شخصیت، چندان موثر نیست. هدف این فیلم شاید یک بازنگری در خصوص روح لطیف انسان باشد که از نگاه خاطرات یک ربات به تماشاگر منتقل می‌شود. شاید هم مقصود، نشان دادن ارزش زمان و مکان باشد، چیزی که انسان را محدود کرده است؛ اما این فیلم نشان داده که شیرینیِ یادآوری و مرور خاطرات در گرو همین زمان و مکان است. (زمان است که مفهوم خاطره را می‌سازد)

فیلم After Yang برداشتی‌ست تامل برانگیز، معنادار و اثرگذار از معمای انسان و پازل زندگی. دومین فیلم بلند کوگونادا در مواجهه با هستی‌شناسی، خودشناسی و ارزش خاطرات، مسائل مهمی را ارائه کرده است. این فیلم به کمک بازی زیبای کالین فارل و جاستین مین، تسلط خود را در روایت داستان ثابت کرده، از عشق، احساس، هستی و نیستی سخن گفته و در نهایت با یک تجربه‌ی بصری خیره‌کننده، تماشاگر را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد.


8 عالی
فیلم After Yang برداشتی‌ست تامل برانگیز، معنادار و اثرگذار از معمای انسان و پازل زندگی. دومین فیلم بلند کوگونادا در مواجهه با هستی‌شناسی، خودشناسی و ارزش خاطرات، مسائل مهمی را ارائه کرده است. این فیلم به کمک بازی زیبای کالین فارل و جاستین مین، تسلط خود را در روایت داستان ثابت کرده، از عشق، احساس، هستی و نیستی سخن گفته و در نهایت با یک تجربه‌ی بصری خیره‌کننده، تماشاگر را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد.
  • بازی زیبای کالین فارل و جاستین مین
  • فیلم‌برداری و تکنیک‌های تدوین
  • موسیقی متناسب با روحیه‌ی داستان
  • فضاسازی
  • ایده، پیام و زمینه‌ی اصلی داستان
  • نسبت به نوع داستان و امکانات آن، این فیلم می‌توانست در عرصه‌ی شخصیت‌پردازی بهتر عمل کند

مطالب مرتبط

دیگران نیز خوانده‌اند

نظرات

دیدگاه خود را اشتراک گذارید
guest

2 دیدگاه
جدیدترین
قدیمی‌ترین بیشترین رای
Inline Feedbacks
View all comments