هرچه فیلم در دنیای تو ساعت چند است تماشایی، قصه محور و دراماتیک است، هرچه داستانش کشش دارد و تصاویرش روح و هرچه بازیگرانش به نقشها نشستهاند و بینقص بازی میکنند، فیلم ناگهان درخت عاری از هرکدام است. یزدانیان سعی کرده تا به حس و حال فیلم اولش ارجاع دهد؛ پخش شدن آهنگ گیلکی در اتاق بازجویی، نمایی از پلههای معروف بندرانزلی و کوچه و خانهی گیله گل در فیلم در دنیای تو ساعت چند است؟ که همگی به بیهودگی تعبیه شدهاند تا ما را به فضای فیلم اول کارگردان ببرند؛ فارغ از اینکه فرم تقلیدپذیر نیست. حتی رابطهی فرهاد (پیمان معادی) و مادرش (زهره عباسی) هم وام گرفته از رابطهی فرهادِ در دنیای تو ساعت…؟ است و حوا خانم. بلای دیگر که فیلم شخصی است (فیلمی که کارگردانها با استفاده از خاطرات یا حس تجربه شدهای میسازند)، از همان ابتدا گریبان مخاطب را میگیرد؛ چرا چیزی که برای کارگردان، نویسنده یا بازیگر، جذاب بوده و خاطرهساز است برای مخاطب، بدون هیچ پیش زمینه داستانی یا منطق روایی باید جذاب باشد؟
و اما داستان. فیلم ناگهان درخت را فرهاد روایت میکند؛ همان فرهادی است که در کهن الگوی قصههای ایرانی هرگز به آنچه میخواسته، نرسیده. او در حال اعتراف، بازگویی یا مرور خاطراتی است که از کودکی تا به حال داشته، برای زنی (پانتهآ پناهیها) که معلوم نیست روانکاو است، دوست است یا معشوقی دیگر. از همین ابتدا همه چیز گنگ است. اصلا ما تا آخر نمیفهمیم فرهاد چه نیازی به گفتگو با این زن دارد و علت تعریف کردن ماجرا پوشاندن ضعف فیلمنامه است یا اضافه کردن سویههای روانکاوی لکانی.
با مرور خاطرات کودکی وارد فاز جدیدی از داستان میشویم که ابدا ربطی به روند داستان یا پیش و پس قصه ندارد. حتی حس نوستالژی ما را هم برانگیخته نمیکند، بیست دقیقه طولانی و سکرآور که ماه حصلش تفهمیم این موضوع است که فرهاد دختری را دوست دارد. انگار فیلمساز یادش رفته باید با تصویر قصه بگوید و هرچه در بخش ابتدایی فیلم میبینیم به وسیله صدای فرهاد روی خاطرات کودکیاش بروز مییابد.
برش بعدی داستان جایی که فرهاد و مهتاب (مهناز افشار) در پی یافتن جوابی برای یکی از مهمترین پرسشهای بشری هستند؛ بچه دار بشوند یا نه؟ مسئله حیات. اینجاست که فیلمساز، تاثیرپذیری خودش را از ترنس مالیک و فیلم درخت زندگی آشکار میکند. تاثیری که البته ظهورش در ناگهان درخت مطبوع نیست و فقط در ظاهر قصه است؛ در آنجا شان پن در حال یادآوری خاطرات کودکیاش و رابطهی پدر و مادرش است و در اینجا فرهاد. ترنس مالیک در درخت زندگی با تصاویر درخشان امانوئل لوبزکی ما را به منشا و سرچمشهی حیات میبرد و فیلم ناگهان درخت در بهترین بخشش ما را کمی به سمت سرنوشتپذیری ایرانی سوق میدهد، آن هم به اشتباه. دلیل اشتیاق مهتاب به رفتن از ایران چیست؟ این مطالبهای اجتماعی-سیاسی است یا بیهویتی و فرار از واقعیت؟