محتوا
بزرگترین تفاوت دو فیلم Soul و Wolfwalkers در همین جاست؛ محتوا. این تفاوت آنقدر ریشهای و جدی است که پیام انتهایی دریافت شده در دو داستان را میتوان کاملا ضد هم دانست. Soul خلق شده توسط دیزنی، یکی از بزگترین و لیبرالترین* کمپانیهای فیلمسازی در دنیا، اثری است برای تبلیغ فردگرایی*. در عوض Wolfwalkers که در استودیو کوچکتری خلق شده، حاوی پیام و دعوتی است در ستایش جمعگرایی، اتحاد و مزیت کنار هم بودن. (فردگرایی ایدئولوژی اخلاقی و فلسفی است که فرد را در مرکز توجه خود قرار میدهد و اِعمال اهداف و خواستههای شخص را ترویج میکند. بنابراین فردگرایی «حق فرد برای آزادی و رسیدن به استعدادهای نفس خویش» است. لیبرالیسم نیز که در لغت به معنای آزادی خواهی است به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی مهم، اهدافی چون گسترش آزادیِ شخصی و اقتصاد بازاری دارد.)
با تمام علاقهای که به Soul دارم باید اعتراف کنم اینجا برتری عظیمی برای Wolfwalkers در انتقال مفهومش حاصل میشود. روحِ پیکسار هر چه قدر هم تلاش میکند در اتنها نمیتواند کامل از زیر بار واعظ بودن فرار کند و پیامش را در انتها با صدای بلند در دیالوگهای پایانی، فریاد میزند. در عوض ولف واکرز در طول روایتش و بدون دست و پا زدن برای ایجاد «معنا»، پیامش را که هم همان است که در نقد فیلم Wolfwalkers به آن اشاره شده و هم آن است که بالاتر گفتیم، به درستترین شیوهی ممکن به ما منتقل میکند.
از طرف دیگر فیلم روح در انتقال پیامش به ما حاوی مشکلی است که نه در ارتباط با خودِ فیلم که به تمامی استودیوهای بزرگ فیلمسازی مربوط میشود؛ به دنبال کسب ثروت حداکثری بودن. از همین جا بگویم که این نقدم بر مضمون فیلم Soul را در نقد و بررسی فیلم Soul هم نیاوردهام؛ چرا که به نظرم غیر سینمایی و خارج از تحلیل خودِ فیلم به عنوان اثری مستقل است، اما حالا که قرار است مضمون فیلم را عمیقا درک کنیم مجبوریم کمی از خودِ فیلم و داستانش خارج شویم.
کمپانی غولآسایی چون دیزنی که از بچگی صمیمانه عاشقش بودهام حالا در حال تبدیل کردن سینما صرفا به صنعت است و غمانگیز خواهد بود اگر بگویم این تغییر روش نه فقط در بازسازیهای عظیم دیزنی که در پیام اثرِ منحصر به فرد Soul نیز مشهود است؛ این جبرگرایی تحمیل شده بر انسانها در داستان به شدت تاکیدی بر سرنوشت پذیری سرشت انسانی دارد؛ مسئلهای که در روانشناسی مدرن به کرات مورد هجمه قرار گرفته و روانشناسان معاصر بزرگی چون اروین د یالوم کتابها در تکذیبش نوشتهاند.
غیر از جرقهی پایانی برای روحها، تمام خصائص شخصیتی، توسط نیروی دیگری به آنها بخشیده میشود، در حالی که بدیهی و ثابت شده است که شخصیت ما به شدت وابسته به جامعه و نحوهی تربیت و رشد ما در نظام طبقاتی است که در آن زندگی میکنیم. اما این تمرکز بر فردگرایی در فیلم Soul از کجا میآید و ارتباطش با کمپانی سازنده چیست؟ فردگرایی عنصر پیشبرندهی نظامهای سرمایهداری است – همانطور که گفتم پیام فیلم را در رابطهی با جهانی که که در آن زندگی میکنیم بررسی میکنم نه جهانِخود فیلم – و شعار انتهایی فیلم همان چیزی است که به درد پول درآوردن سرمایهداران میخورد؛ من با بخش «لذت ببریدش» مشکلی ندارم و چگونگیاش را دچار ایراد میبینم.
دیزنی با سابقهای که در سالهای اخیر از خود نشان داده به ما میگوید برای لذت بردن باید چشمهامان را روی خیلی چیزها ببندیم و البته پول خرج کنیم؛ بیتفاوت باشیم، سانتیمانتال شویم و از مصرفگرا بودن لذت ببریم، نه از خودِ زندگی. در عوض Wolfwalkers در انتهای خود با جمع کردن شکار و شکارچی دورِ هم مفهوم عمیق و درستی در پرتوی امری انسانی به تصویر میکشد.
در واقع دعوت Wolfwalkers هم به لذت بردن از زندگی است و هم بودن کنار کسانی است که دوستشان داریم و تاکید میکند که این مهم در یاری دادن به فرودستان، وحدت و گذشتن از خود، فقط احتمال ممکن شدنش هست. هر دو فیلم در واقع لذت بردن از زندگی را به شیوههای مختلفی تعریف میکنند که برای نگارنده، پیام Wolfealkers ارزش بالاتری دارد.
Soul تلاشهایی برای فرار از این نوع پیامآوری میکند – مثل انتخاب شخصیتی سیاه پوست و بیان معضلاتش در جامعه برای پیشبرد داستان (صحنهی تلاش برای تاکسی گرفتن جو گاردنر و ۲۲ را در نیویورک به خاطر آورید که جو اشارهای به سختی زندگی سیاهپوست بودن در آمریکا میکند) – اما نمیتواند در جهان واقعی و خارج از داستانش پیام عمیقی را برای ما به یادگار بگذارد. اتفاقی که وولف واکرز به خوبی از پس آن بر میآید. برای دریافت صحیحتر پیام پایانی فیلم روح، بهتر است آن را اینگونه کامل کنیم؛ از زندگی لذت ببرید، از روزمرگی نترسید و قدر اتفاقات کوچک و زندگیتان را بدانید اما برای آزادی و عدالت انسانهای دیگر هم تا حد ممکن مبارزه کنید.