فیلم Serenity قرار است یک ماجرای معمایی را در بهترین حالت ممکن برای مخاطب تعریف کند اما قربانی ناشیگریهای کارگردان شد. با بررسی فیلم Serenity همراه باشید
فیلم Serenity محصول سال ۲۰۱۹ به همه ثابت میکند چگونه یک ایده خوب را میتوان با قدرت هر چه تمام تباه کرد. آن هم در زمانی که اکثر فیلمهای سینمایی به علت کمبود ایده تبدیل شدهاند به یک سری آثار کلیشهای رنگارنگ که در پسِ کاور و پیشنمایشهای به اصطلاح خفن خود، از یک سناریوی به شدت معمولی و قابل پیشبینی رنج میبرند. استیون نایت با کارگردانیاش در فیلم Serenity عکس این ماجرا را به تماشاگر ثابت میکند. در بررسی فیلم Serenity قرار است نگاهی داشته باشیم بر نقاط قوت و ضعف این فیلم سینمایی جدید در ژانر مهیج و معمایی.
استیون نایت که دست بر قضا نویسنده سناریونویس فیلم Serenity نیز بوده، قصه یک ماهیگیر به نام بیکر دیل را برای ما تعریف میکند که درگیر یک جریان هولناک میشود. کرن زاریاکس، همسر سابقش از ناکجاآباد پیدا میشود و از او تقاضا میکند شوهر جدیدش را درون دریا سر به نیست کند تا ۱۰ میلیون دلار وجه نقد به عنوان پاداش به وی بدهد. کرن با پیش کشیدن پسر مشترکشان سعی میکند بیکر دیل را به انجام این کار خطیر وادار کند. اما ماجرا در این فیلم به همین سادگی نیست و با ورود فرد سومی به قصه، جریان جدیدی شکل میگیرد.
سناریوی فیلم به قدری قدرت مانور داشت که کارگردان میتوانست شاخ و برگ زیادی به آن بدهد اما فیلمنامه با یک ویرایش و بازبینی بسیار عجولانه به هدر رفت. نگارش یک فیلمنامه، آن هم در ژانر مهیج و رازآلود کار آسانی است. شما کافیست به جغرافیای فیلم به صورت کامل و واضح اشاره نکنید. به عنوان مثال یک جریان خلق کنید و سرانجامش را در یک ابهام خاتمه دهید. یک جریان بسازید و جریان جدیدی را به دنبال قبلی شروع کنید و به همین منوال رو به جلو حرکت کنید. دقت کنید این موارد تنها چند مورد ابتدایی در بابِ نگارش یک سناریوی مهیج است. ایدههایی که یک ذهن خلاق میتواند در طول یک بیست و چهار ساعت، بالغ بر ۲۰ نوع مختلف سناریو طرح کند. اما چالش اصلی اینجاست یک سناریوی خوب را باید چگونه عملی کنیم؟ به زبانی سادهتر اگر بهترین دستورالعمل پخت یک پاستا را در دست داشته باشیم، آیا حتما دست پخت ما بهترین خوراک را تحویل دیگران میدهد؟
استیون نایت به شدت در ساختِ این فیلم ناشیانه رفتار میکند. به گونهای که مجبور میشویم به کارنامهاش نگاهی بیندازیم که واقعا او کیست
استیون نایت به شدت در ساختِ این فیلم ناشیانه رفتار میکند. به گونهای که مجبور میشویم به کارنامهاش نگاهی بیندازیم که واقعا او کیست. اعتبار نامِ استیون نایت در درجه اول به علت حرفه نویسندگی اوست. دو سریال موفق Taboo و Peaky Blinders در کارنامهاش دارد و از فیلمنامههای موفق او میتوان به فیلم Locke اشاره کرد که هر سه مورد، سناریوی تکامل یافته و بسیار قوی به مخاطبینشان ارائه دادند. در حقیقت فیلم آرامش (Serenity) سومین کارگردانی استیون نایت محسوب میشود. فیلم قبلی او یعنی لاک، یک ماجرای هیجانانگیز را به خورد تماشاگر میدهد. یک درام خالص که در لحظه لحظهِ ایفای نقش تام هاردی میتوان از آن لذت برد. اما استیون نایت در پیادهسازی سناریوی فیلم Serenity به درستی عمل نکرده است.
شاید نبودِ یک کمک دستیار یا سینماتوگراف باتجربه باعث شد نواقص این اثرش نادیده گرفته شود. به عنوان مثال قابهایی که استیون نایت انتخاب میکند، تقریبا همگی به شدت نسنجیده و ساده به شمار میروند. به گونهای که صحنهها چپ و راست کات میخورند و با هر ادای دیالوگ، یک قاب جدید میبینیم. البته شاید بگویید چه اهمیتی دارد؟ چرا یک پلان با مدت زمان طولانی به نفع فیلم Serenity میتوانست باشد؟ ماجرا اینجاست شما مجبور هستید در این قصه با بیکر دیل ارتباط برقرار کنید. متیو مککاناهی به سختی تلاش میکند در کنار همتای خود آنا هاتاوی، جلوی دوربین حس و حالِ یک کاراکتر خسته و درمانده از همه جا را به نمایش بکشد. اما این تلاش به تنهایی کافی نیست. چرا که نقاط ابهام زیادی در پیکره فیلمنامه وجود دارد. با تجزیه یک پلان به چند پلان کوچکتر، تنها تلاش همه جانبه متیو مککاناهی سوخت میشود که با ایفای نقشش قصد داشته حسِ کاراکتر را منتقل کند اما این انتقال عواطف و احساسات میان مخاطب و بازیگر ناموفق باقی میماند. معضلی که تا پایان به وضوح قابل لمس است.
اما از نکات منفی فیلم Serenity که بگذریم، این فیلم یک نکته مثبت خوب دارد. آن هم در پایانبندی ماجراست که تقریبا غافلگیر کننده است. حداقل برای افرادی که به این ژانر علاقهمند هستند، جریان فیلم به خوبی به اتمام میرسد و هر کدام از شخصیتها سرنوشتشان معلوم میشود. در حقیقت هنگامی که نصف قصه سپری میشود، شاید برای شما هم سوال پیش بیاید چرا از گذشته بیکر دیل و همسرش اطلاعات مختصر و مفیدی به مخاطب داده نمیشود؟ این خساست در ارائه اطلاعات آیا تعمدی است یا نشانه ناشیانه بودن کارگردان در فیلمنامهنویسی؟ خوشبختانه در زمینه نگارش استیون نایت کم نگذاشته و علت نبود فلشبک، در انتها برای مخاطب مشخص میشود و اتفاقا عدم وجود این فقره، به پایانبندی کمک قابل توجهی کرده است.
استیون نایت قصهگوی خوبی است اما در عمل در ارائه یک قصه، به شدت ناتوان و الکن ظاهر شد. لوکیشنهایی که انتخاب میکند حس و حالِ یک فضای وهمبرانگیز و مهیج را القا نمیکند. به عنوان مثال کانکس محل زندگیاش را به کرات در کنار ساحل میبینیم. در صورتیکه هیچ بار خاصی قرار نیست به مخاطب از تماشای این صحنه القا شود. کارگردان علاقه زیادی به نمادسازی داشته ولی درک نکرده این اثرش تنها سورئال نیست که با چند ترفند بخواهد مخاطبش را شگفتزده کند. چاشنی سورئال در یک اثر مهیج معمولا به ماندگاری اثر کمک میکند. کماکان که در سال ۲۰۰۳ میلادی، جیمز منگولد در فیلم هویت (Identity) توانسته با استفاده از همین ویژگی در موفقیت اثرش از دیدگاه منتقدین برجسته دنیا قدرتمند ظاهر شود.
اینکه توصیه کنیم فیلم Serenity را ببینید کار بسیار سختی است. از این جهت که این فیلم تنها به خاطر ایفای نقش متیو مککاناهی و آنا هاتاوی قابل تماشاست. معمای خوبی دارد اما به قدری همه چیز به شدت ضعیف از آب در میآید که تنها دوست دارید پایان ماجرا را ببینید. در هر صورت اگر فکر میکنید ماجرای بیکر دیل و وسوسههایش جهت انجام یک قتل قرار است در کالکشن تجارب شما برای همیشه در خاطر باقی بماند، سخت در اشتباه هستید!
- پایانبندی نسبتا قابل قبول
- معمای جالب
- ایفای نقش متیو مککاناهی
- سینماتوگرافی ضعیف
- نبود اتمسفر مناسب در فضای فیلم
- فیلمنامه سطحی
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید