فیلم Greenland به کارگردانی ریک رومن وو (Ric Roman Waugh) اخیرا در کشور ایالات متحده آمریکا اکران شده؛ اثری بسیار پرخرج که تلاش میکند شما را به مدت دو ساعت سرگرم کند اما سرگرمی به چه قیمتی؟
فیلم گرینلند اثر بسیار پرخرجی است اما بودجهی تولید این فیلم در راستای خلق یک اثر پر زرق و برق به کار گرفته شده. اگر کارگردان و تیم تولید تدابیر بهتر و سنجیدهتری را در پیش میگرفتند، ممکن بود حتی با یک شاهکار روبهرو شویم.
قصه در همین زمان حال روایت میشود. آخرالزمانی را که در فیلم گرینلند شاهد هستیم، نه از نوع انتشار ویرویسی مثل کووید ۱۹ است و نه از نوع هجوم موجودات فرازمینی. در سناریوی فیلم اینگونه نوشته شده که شهاب سنگهایی در حال برخورد با کرهی زمین هستند. همانگونه که قبلا شاهدِ بارش شهاب سنگ در میلیونها سال پیش بودهایم وبه نوعی مسبب انقراض دایناسورها بودند، حال مجدد این اتفاق در حال رخ دادن است؛ البته اینبار در بحثِ انقراض، علاوه بر موجودات دیگر، انسانها نیز در خطر نابودی هستند.
فیلم گرینلند، یک اثر بسیار پرخرج به نظر میرسد؛ چراکه برای نمایش وسعت و شدت این فاجعه، کارگردان نیاز دارد از جلوههای کامپیوتری زیادی استفاده کند. ریک رومن وو به عنوان کارگردان توانسته در بحث فضاسازیها تا حد بهسزایی تاثیرگذار ظاهر شود و هنگامی که ما از قاب صفحهی نمایش به محیطِ تخریب شده و بیروحِ این سیارهی خاکی نگاه میکنیم، تمامِ احساس و عواطفی را که باید دریافت کنیم را به صورت تمام و کمال گرفته و حتی برای مدتی به فکر فرو میرویم. با این حال اجازه دهید در نقد و بررسی فیلم گرینلند، ابتدا این سوال را بپرسیم که اصلا هدف کارگردان و تیم تهیهکنندهی این اثر از تولید فیلم گرینلند چه بوده؟ سرگرمی، ماندگاری، تاثیرگذاری یا القای مفاهیمی که در زیرمتن این فیلم نهفته؟
گرینلند حداقل از نظر طرح داستانی اثری به شدت سرگرمکننده و جذاب است. در این آخرالزمان، قصه دربارهی فردی به اسم جان گریتی (با بازی جرارد باتلر) است که به همراه همسر و پسر کوچکش به اسم نیتِن برای بقای خود میجنگند. از همان ابتدا یک معما نیز مطرح میشود که به اندازهی کافی میتواند به تنهایی هر فرد کمصبر و تحملی را پای فیلم بنشاند. دولت آمریکا برای برخی از شهروندان پیامی را ارسال میکند که آنها بنابهدلایلی نامعلوم انتخاب شدهاند تا با کمک دولت، از این شرایط زنده بیرون بیایند. جان گریتی و خانوادهاش از سر خوششانسی به عنوان برگزیدهها انتخاب میشوند اما همه چیز به این راحتی پیش نمیرود و قصهی فیلم گرینلند با خلق موانعی سعی دارد تا از یک قصهی سرراست، روایت جذابی را به مخاطب فیلم عرضه کند.
فیلم گرینلند ضمن اینکه روایت جذابی دارد، در برخی از مولفهها به شدت میلنگد
فیلم گرینلند ضمن اینکه روایت جذابی دارد، در برخی از مولفهها به شدت میلنگد. برای مثال منطقِ حاکم بر داستان با منطقِ مخاطب زمین تا آسمان متفاوت است. قصه حالتی رئالیستی و واقعگرایانهای دارد اما برخی اوقات اتفاقاتی را شاهد هستیم و رفتارهایی را از قاب دوربین میبینیم که با منطق جور در نمیآیند. برای مثال میتوان به حوادث تلخی که بر سرِ خانوادهی گریتی میآید اشاره کرد که در این مقاله نمیتوان کامل و مفصل آنها را تشریح کرد؛ چراکه بخش زیادی از داستان برای شما لو میرود. در هر صورت باید چشمتان را روی بسیاری از اتفاقات غیرمنطقیِ داستان ببندید تا فیلم بتواند شما را سرگرم کند. برای نمونه نیتِن، پسربچهی کوچک و خردسال خانواده از بیماری دیابت نوع یک رنج میبرد و اتفاقات این چنینی در مقیاس نابودی کل کرهی زمین میتواند باعث افزایش قند خونِ این پسربچه شده و نیتن در همان دقایق اولیه با شوکه شدن به کما رفته یا حتی جانش را از دست بدهد. در صورتیکه برای نیتن اینگونه تعریف شده که از ابتدا تا انتهای داستان خیلی راحت در برابر همه چیز خونسردانه رفتار کند. بازیگرِ خردسال نیز در زمینهی انتقال حس به شدت ضعیف عمل میکند که نمیتوان او را مقصر دانست. تقصیر بر گردنِ کارگردان فیلم است که نتوانسته از او و صد البته دیگر بازیگرهای این فیلم به درستی بازی بگیرد.
آیا فیلم گرینلند ماندگار است؟ اگر قرار بر این باشد گرینلند را یک اثر ماندگار در تاریخ سینما یا حتی یک دههی گذشته بدانیم، باید این اثر در درجهی اول ویژگیهایی داشته باشد تا نسبت به سایر آثار مشابه بتوان آن را متمایز دانست. گرینلند بهطور کلی هیچ حرف جدیدی برای گفتن ندارد. صرفا نوعِ آخرالزمانی که در این اثر میبینیم متفاوت است و این تفاوت را در زمینهی جلوههای کامپیوتری و فضاسازیهای بسیار خوب میتوانیم حس کنیم. گرینلند نه در بخش بازیگری عملکرد شاهکاری داشته و نه روایتش آنچنان چفت و بست دارد که بتوان فیلمنامهی این اثر را ستایش کرد. از طرفی دیگر نوآوری خاصی را نیز در بطنِ این فیلم شاهد نیستیم که بتوان با استناد به آن، روی این مسئله صحه بگذاریم که کارگردان قصد داشته این اثرش، فارغ از هدفِ سرگرمی، بتواند در تاریخ سینما ماندگار شود.
آیا فیلم گرینلند تاثیرگذار است؟ میتوان ادعا کرد که اثرگذاری گرینلند روی هر مخاطبی، به طرز قابل توجهی انجام میشود اما باید بیشتر به این موضوع دقت کرد که این اثرگذاری دقیقا به چه معناست و آیا از قِبَلِ تماشای فیلم، تاثیر مثبتی را دریافت میکنیم یا منفی؟ آخرالزمانی را که در فیلم میبینیم گویا روی دورِ تند به جلو حرکت میکند و به همین ترتیب میتوان ادعا کرد که فیلمساز هدفش شرحِ قصهی کاراکترهای فرعی نبوده و حتی حالات و روحیات شخصیتهای اصلی نیز چندان برای کارگردان و فیلمنامهنویس اهمیت نداشته است؛ چراکه وقتی از عقبه و گذشتهی جان و همسرش مطلع میشویم، کاملا در مییابیم که همه چیز بین این زوج، ایدهآل پیش نمیرود. فیلم گریلند برای انتقال حالات شخصیتهای اصلی به چند نمای کلوزآپ بسنده میکند و حتی دیالوگهای فیلم نیز به شدت سطحی و سرسری نگاشته شده و بازیگرها نیز با لحنی تصعنی آن را ادا میکنند. با این حساب تا به این لحظه متوجه شدهایم که فیلم گرینلند در راستای تاثیرگذاری روی عواطف ما کار خاصی نکرده چون اصلا هدف و نیت سازندهها به این سمت و سو نبوده است. شاید بپرسید پس این اثرگذاری نشات گرفته از کجاست؟
با توجه به زیر متنِ فیلم گرینلند، با یک اثر کاملا تبلیغاتی طرف حساب هستیم
با توجه به زیر متنِ فیلم گرینلند، با یک اثر کاملا تبلیغاتی طرف حساب هستیم. این اثر ساخته شده تا قدرت مدیریت بحران کشور ایالات متحده آمریکا را به رخ دیگران بکشد. بخش اعظم کرهی زمین طی بارش شهاب سنگ با خاک یکسان شد چون کشورهای دیگر نه آمادگی لازم را برای مقابله با این بلای ناگوار داشتهاند و نه تجهیزات درستی برای مقابله با چنین آخرالزمانِ احتمالی. در قصهی فیلم نیز اتفاقات دلخراش و غمانگیزی برای خانوادهی گریتی رخ میدهد که اگر ما برای چند لحظه خودمان را جای کاراکترهای اصلی داستان قرار میدادیم، همان لحظه که اتفاق ناگوار رخ میداد شاید حتی به پایان دادن زندگیمان فکر میکردیم. با این حال در طول داستان میبینیم که جان گریتی و خانوادهاش هر کدام به صورت مستقل نیز تلاش کردهاند تا از ارکان اجرایی دولت کمک بگیرند تا مشکلشان را حل کنند و جالب است که شخصیتهای اصلی داستان بدون دنگ و فنگِ خاصی به هدف و مقصودشان میرسند؛ البته به جز هدفِ ابتدای داستان که در واقع رد کردنِ خواستهی الیسون توسط مقام مسئول پایگاه نظامی، سررشتهی کل حوادث فیلم است. البته همانطور که در ابتدای نقد به آن پرداختهایم، سرمنشا تمامِ اتفاقاتِ شبهِ دومینوی فیلم، از لحاظ منطقی جور در نمیآید و گویا فیلمنامهنویس نیز یادش رفته که جواب یا توجیهی برای این اتفاق در نظر بگیرد.
فیلم Greenland پتانسیلش را داشته تا به یک شاهکار تبدیل شود، اما اثری است به شدت تبلیغاتی. در این روزها که مردم در سرتاسر دنیا درگیر مسائلی شبه آخرالزمانی هستند، تماشای فیلم گرینلند بیشتر آزاردهنده است تا سرگرمکننده. گرینلند نه نوآوری خاصی در چنته دارد و نه حرف خاص و جدیدی برای گفتن. اگر چشمتان را روی مشکلات ریز و درشت فیلم ببندید شاید از تماشای فیلم تا حدی هیجانزده شوید اما پس از نمایش تیتراژ پایانی، این اثر و قصهاش را برای همیشه فراموش خواهید کرد.
- فضاسازیهای بسیار خوب
- جلوههای ویژهی تحسینبرانگیز
- طرح داستانی سرگرمکننده
- انتقال زیرمتنِ تبلیغاتی و سیاسی فیلم به شکلی غیر ملموس
- فیلم قدرت تاثیرگذاشتن روی مخاطب را دارد
- برخی از رفتارها و اتفاقات منطقی نیست
- درست به بازی نگرفتن کارگردان از بازیگرها
- فقدان نوآوری و خلاقیت به شدت حس میشود
- ناتوانی فیلم در انتقال عواطفِ شخصیتهای اصلی به مخاطب
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید