۹ افسانه راجعبه آثار استودیو جیبلی که همه باورشان دارند
اما در واقع هیچکدام صحت ندارند!!
در میان دوستداران انیمیشن در سراسر جهان، استودیو جیبلی جایگاه ویژهای دارد؛ استودیویی که با تصویرسازیهای خیرهکننده، روایتهایی تأملبرانگیز و بار عاطفی عمیق، مخاطب را به دنیایی فراتر از تخیل میبرد. از مناظر رنگارنگ فیلم شهر اشباح گرفته تا حس اندوه آرام در انیمیشن فقط دیروز، مجموعه آثار این استودیو طیفی گسترده از ژانرها، فضاها و سبکهای گوناگون را دربرمیگیرد.
با این حال، همزمان با شهرت روزافزون جیبلی، مجموعهای از برداشتهای نادرست و افسانه راجعبه آثار استودیو جیبلی در میان مخاطبان شکل گرفتهاند. برخی از این باورهای نادرست در حد سادهسازیهای بیضرر باقی ماندهاند، اما برخی دیگر، ماهیت متنوع و خلاقانه آثار این استودیو را به حاشیه میبرند.
در حقیقت، نقطه قوت استودیو جیبلی در همین غیرقابلپیشبینی بودن و شکستن چارچوبهای ذهنی رایج است. با این وجود، پافشاری بر برخی سوءتفاهمها باعث شده تصویر ناقص و بعضاً اشتباهی از این مجموعه هنری در ذهنها شکل بگیرد. اکنون زمان آن رسیده تا این فضای غبارآلود را کنار بزنیم. در ادامه به ۹ مورد از رایجترین افسانه راجعبه آثار استودیو جیبلی میپردازیم که نه تنها نادرستاند، بلکه درک ما از عمق هنری و سابقه غنی این استودیو را خدشهدار میکنند.
۹. نائوشیکا از دره باد نخستین فیلم این استودیو است
گرچه بسیاری از مخاطبان تصور میکنند نائوشیکا از دره باد (محصول ۱۹۸۴) نخستین اثر رسمی استودیو جیبلی بوده، اما واقعیت آن است که این انیمیشن پیش از تأسیس رسمی این استودیو منتشر شده است. هایائو میازاکی کارگردانی این اثر را برعهده داشت و موفقیت گسترده آن مستقیماً زمینهساز بنیانگذاری استودیو جیبلی در سال ۱۹۸۵ شد. با این حال، از لحاظ فنی و حقوقی، نائوشیکا جزو تولیدات رسمی جیبلی به حساب نمیآید. با این وجود، جایگاه نائوشیکا در شکلگیری هویت هنری این استودیو آنقدر مهم است که عملاً به بخشی ناگسستنی از شناسنامه آن تبدیل شده است. بسیاری از ویژگیهایی که در آثار بعدی میازاکی دیده میشود؛ از شخصیت اصلی زن مستقل گرفته تا دغدغههای زیستمحیطی و جهانسازی منحصربهفرد، در این انیمیشن نیز بهروشنی حضور دارد.
هرچند نائوشیکا بهطور رسمی جزو آثار استودیو جیبلی محسوب نمیشود، تأثیر آن بر مسیر هنری و فکری این مجموعه انکارناپذیر است. به همین دلیل، بسیاری از منتقدان و طرفداران، آن را نخستین فیلم روحی این استودیو میدانند؛ آغازی که نهفقط الهامبخش تأسیس جیبلی بود، بلکه مسیر آن را نیز از همان ابتدا ترسیم کرد. در ادامه بررسی سایر افسانهها راجعبه آثار استودیو جیبلی، اهمیت این نگاه تاریخی و دقیق بهشدت احساس میشود. چرا که فهم درست ریشهها، درک بهتری از جایگاه امروز این استودیو ارائه میدهد.
۸. استودیو جیبلی تنها یک سبک انیمیشنسازی را دربر میگیرد
یکی از باورهای نادرستی که اغلب درباره این استودیو مطرح میشود، این است که گمان میرود همه آثار جیبلی از نظر بصری شبیه به یکدیگر هستند. این افسانه راجعبه آثار استودیو جیبلی اگرچه ممکن است در نگاه نخست بهدلیل سبک خاص انیمیشنهای ژاپنی پذیرفتنی بهنظر برسد، اما با بررسی دقیقتر تولیدات این استودیو، نادرستی آن بهوضوح مشخص میشود. استودیو جیبلی در بسیاری از آثار خود استانداردهایی همچون پسزمینههای دقیق و پرجزئیات، شخصیتهای پرتحرک و طراحی دستی انیمیشن را حفظ کرده است، اما هر کارگردان، امضای بصری ویژه خود را نیز به اثر میافزاید. برای نمونه، اگر فیلم همسایه من توتورو را در کنار قصه شاهزاده کاگویا قرار دهیم، به تفاوت چشمگیر سبک هنری آنها پی خواهیم برد؛ اولی با رنگآمیزی لطیف و فرم سادهگرای کودکانه، و دومی با حال و هوای مینیمالیستی و قلمموی الهامگرفته از نقاشیهای سنتی ژاپنی.
از سوی دیگر، تنها تجربه گرافیک رایانهای این استودیو یعنی فیلم ایرویگ و جادوگر، کاملاً از قواعد بصری معمول جیبلی فاصله گرفته و ساختاری کاملاً متفاوت را ارائه میدهد؛ نمونهای که نشان میدهد جیبلی هیچگاه خود را محدود به یک سبک واحد نکرده است. ایسائو تاکاهاتا، یکی از چهرههای اصلی جیبلی، بارها ساختارهای مرسوم انیمه را کنار گذاشت. انیمیشن همسایههام یاماداها شبیه دفتر طراحی آبرنگی است که جان گرفته و شاهزاده کاگویا حال و هوایی مشابه نقاشیهای جوهری سنتی ژاپن دارد. حتی هایائو میازاکی، با وجود سبک شخصیاش، در طول سالها تغییرات زیادی در رویکرد بصری خود داشته است. فیلم پونیو با رنگهای گرم، بافتهای نرم و فضای خیالانگیز، از نظر سبک هنری با دیگر آثار او تفاوت محسوسی دارد. در مجموع، این افسانه راجعبه آثار استودیو جیبلی که همه آثار این استودیو از یک سبک بصری پیروی میکنند، نهتنها دقیق نیست بلکه به تنوع چشمگیر هنری و جسارت خلاقانه کارگردانهای جیبلی در طراحی روایتهای تصویری کملطفی میکند.
۷. استودیو جیبلی تنها ساخت آثار آرامشبخش و خوشحال کننده را برعهده میگیرد
یکی از برداشتهای سطحی و درعینحال رایج درباره آثار این استودیو، این است که آنها را صرفاً آثاری گرم، امیدبخش و خیالانگیز میدانند. این افسانه راجعبه آثار استودیو جیبلی باعث شده بسیاری از مخاطبان عمق عاطفی و بار تلخ برخی از فیلمهای این مجموعه را نادیده بگیرند. گرچه شخصیتهای جادویی، رنگهای ملایم و فضای فانتزی در بسیاری از آثار جیبلی دیده میشود، اما واقعیت آن است که بخش قابلتوجهی از فیلمهای این استودیو، بهطور مستقیم با مفاهیمی چون رنج، اندوه و واقعیتهای سخت زندگی روبهرو میشوند. برای نمونه، فیلم ماندگار مدفن کرمهای شبتاب تصویری صریح و بیپرده از ویرانی جنگ ارائه میدهد و بیننده را با تلخترین ابعاد فقدان، گرسنگی و ناامیدی روبهرو میسازد. یا در فیلم باد برمیخیزد، رویاهای فردی و پیشرفت فنی، در تلاقی با ویرانی و مرگ معنا مییابند؛ ترکیبی پیچیده از آرزو و اندوه.
حتی آثاری که به ظاهر ملایم و آرام بهنظر میرسند، مانند زمزمه قلب یا فقط دیروز، از دغدغههایی چون اضطراب، ناامیدی و عبور دشوار از دوران نوجوانی به بزرگسالی سخن میگویند. این فیلمها بهجای آنکه واقعیت را کمرنگ کنند، آن را در بستری شاعرانه و عمیق بازمینمایانند. حقیقت آن است که فیلمهای جیبلی هرگز از نمایش رنج، پیچیدگیهای اخلاقی یا دشواریهای زیستن پرهیز نمیکنند. آنچه گاه بهعنوان لحن لطیف جیبلی شناخته میشود، در واقع لایهای ظاهری از جهانی چندبُعدی است؛ جهانی که همزمان زیبا و بیرحم، خیالانگیز و واقعگرایانه، کودکانه و بسیار بزرگسالانه است. نادیدهگرفتن این وجوه متضاد، تنها به تقویت این افسانه راجعبه آثار استودیو جیبلی میانجامد و درک ما از ژرفای معنایی فیلمهای این استودیو را محدود میکند.
۶. همه فیلمهای جیبلی داستانهایی کاملاً اصیل و بدیع هستند
یکی از برداشتهای نادرستی که درباره استودیو جیبلی بهطور گستردهای رایج شده، این است که تصور میشود تمامی آثار این مجموعه صرفاً محصول خلاقیت و نوآوری بیواسطه اعضای استودیو است و داستانهای آنها کاملاً تازه و اصیل به شمار میآیند. اما این افسانه راجعبه آثار استودیو جیبلی با نگاهی دقیقتر و بررسی پیشینه هر اثر، رنگ میبازد و حقیقت متفاوتی را نشان میدهد. بسیاری از فیلمهای محبوب و شناختهشده جیبلی بر اساس کتابها و رمانهایی ساخته شدهاند که پیش از آن در دنیای ادبیات مطرح بودهاند و این اقتباسها نقشی اساسی در شکلدهی به شهرت و محبوبیت استودیو ایفا کردهاند. برای مثال، فیلم قلعه متحرک هاول که یکی از آثار برجسته جیبلی به شمار میآید، بر اساس رمانی نوشته دیانا وین جونز، نویسنده بریتانیایی، ساخته شده است. همچنین فیلم وقتی مارنی اینجا بود، اقتباسی است از کتابی با همین عنوان اثر نویسنده انگلیسی جون جی رابینسون. این روند اقتباس در آثار دیگر استودیو نیز مشهود است؛ برای نمونه، انیمیشن آریتی نیز برگرفته از داستان مشهور دزدیدهشدگان است که در آن شخصیتهای کوچک و فراموششده، دنیای بزرگتری را به تصویر میکشند.
هایائو میازاکی، یکی از بنیانگذاران و مهمترین کارگردانان استودیو، شخصاً فیلم سرویس تحویل کیکی را از رمان سال ۱۹۸۵ اثر ایکو کادونو اقتباس کرد. این نمونهها نشان میدهند که جیبلی در زمینه خلق داستانهای کاملاً بدیع چندان محدود نیست، اما در تبدیل و بازآفرینی این داستانها به آثار سینمایی، به شکلی منحصربهفرد و بینظیر عمل میکند. در واقع، نقطه قوت جیبلی نه صرفاً در تولید محتواهای جدید، بلکه در هنر بالای تفسیر و تطبیق منابع ادبی و فرهنگی مختلف با زبان سینما و افزودن لایههایی عمیق از احساس و مفهوم به آنها نهفته است. به این ترتیب، استودیو جیبلی با توانایی ویژه در تلفیق عناصر داستانی شناختهشده و خلق تجربهای تصویری و احساسی نو، ارزشهایی فراتر از اقتباس صرف را به مخاطب ارائه میدهد. این بینش دقیقتر به ما کمک میکند تا از نگاه سطحی به استودیو فاصله گرفته و درک عمیقتری نسبت به روند خلاقانه و هنری آن داشته باشیم. همچنین این موضوع ما را به سوی احترام بیشتر به فرآیند دشوار و پیچیده خلق آثار سینمایی هدایت میکند که گاه بر پایه آثار دیگر شکل گرفتهاند، اما در نهایت هویتی مستقل و منحصربهفرد پیدا کردهاند. چنین رویکردی ضمن رد این افسانه راجعبه آثار استودیو جیبلی، توجه ما را به گستردگی و تنوع روشهای خلاقانه این استودیو جلب میکند و تأکید میورزد که موفقیت جیبلی بیش از هر چیز در هنر بازآفرینی و نوآوری در قالب داستانهای موجود نهفته است.
۵. استودیو جیبلی تنها به ساخت فیلمها میپردازد
یکی از برداشتهای محدودکننده درباره استودیو جیبلی این است که فعالیتهای این مجموعه را صرفاً به تولید فیلمهای بلند سینمایی محدود میدانند و گمان میکنند حوزه کاری جیبلی فراتر از این نیست. این افسانه راجعبه آثار استودیو جیبلی باعث شده تا بسیاری از ابعاد گستردهتر و متنوع خلاقیتهای این استودیو نادیده گرفته شود. واقعیت آن است که جیبلی علاوه بر فیلمهای پرآوازهاش، در عرصههای مختلف دیگری نیز فعالیتهای چشمگیر و متعددی داشته است؛ از تولید فیلمهای کوتاه و تبلیغات تلویزیونی گرفته تا ساخت ویدیو کلیپهای موسیقی و حتی انیمیشنهای بازیهای ویدیویی.
موزه جیبلی واقع در میتاکا نمونهای بارز از این تنوع است که فیلمهای کوتاه اختصاصی و منحصر به فردی را در خود جای داده است؛ آثاری که در هیچ جای دیگری قابل تماشا نیستند و فقط از طریق این موزه در دسترس مخاطبین قرار دارند. علاوه بر این، استودیو جیبلی در ساخت بازی نقشآفرینی فانتزی Ni no Kuni: Wrath of the White Witch همکاری داشته که طراحی بصری آن به شکلی دقیق و نزدیک به سبک هنری خاص این استودیو شکل گرفته است. این نمونهها نشان میدهد که نفوذ جیبلی در فرهنگ پاپ ژاپن تنها به دنیای سینما محدود نمیشود و داستانسرایی بینظیر این استودیو به اشکال مختلف رسانهای راه یافته است. بدین ترتیب، فعالیتهای گسترده و متنوع جیبلی گواه بر انعطافپذیری خلاقانه و توانایی آن در ایجاد آثار چندوجهی و چندرسانهای است که فراتر از قالبهای سنتی سینمایی قرار دارد.
۴. تمامی آثار این استودیو جادویی و فانتزی هستند
یکی از برداشتهای رایج و اشتباه درباره آثار استودیو جیبلی این است که تصور میشود همه فیلمهای این مجموعه بهطور کامل در ژانر جادو و فانتزی قرار دارند و همیشه از واقعیت فاصله میگیرند. اما این افسانه راجعبه آثار استودیو جیبلی با بررسی دقیقتر هر یک از آثار، نادرستی خود را نشان میدهد. برای مثال، فیلم ماندگار مدفن کرمهای شبتاب کاملاً بر واقعیت تاریخی جنگ جهانی دوم تکیه دارد و هیچ نشانی از عناصر جادویی یا فرار به دنیای خیال در آن دیده نمیشود؛ فیلمی که تصویری تلخ و بیرحم از درد و رنج دوران جنگ ارائه میکند. به همین ترتیب، آثاری چون امواج اقیانوس و فقط دیروز به تجربههای ساده و روزمره نوجوانی و بزرگسالی میپردازند و تمرکزی بر مسائل واقعی زندگی دارند.
استودیو جیبلی همواره از فانتزی به عنوان ابزاری برای بیان مفاهیم و احساسات عمیق انسانی بهره میگیرد، نه به عنوان راهحلی برای فرار از واقعیت. در نهایت، هسته عاطفی قصههای جیبلی غالباً بر پایه مبارزات واقعی انسانها بنا شده است، چه پرواز یک اتوبوس گربهای در داستان حضور داشته باشد، چه نداشته باشد. این رویکرد چندلایه و واقعگرایانه به ساختار روایت، باعث میشود که باور غلط موجود درباره تمرکز صرف جادو و فانتزی در آثار جیبلی بهطور کامل رد شود.
۳. میازاکی تنها سازنده استودیو جیبلی است
شاید هایائو میازاکی چهره شاخص و نمادین استودیو جیبلی باشد، اما واقعیت این است که او این استودیو را بهتنهایی بنیان نگذارد. استودیو جیبلی با همکاری چند شخصیت کلیدی از جمله میازاکی، ایسائو تاکاهاتا، تهیهکننده توشیو سوزوکی و یاسویوشی توکوما تأسیس شد. تاکاهاتا خود کارگردان چندین اثر تأثیرگذار بود که برخی از آنها مانند مدفن کرمهای شبتاب و حکایت پرنسس کاگویا، نقش میازاکی در آنها بسیار کم یا حتی صفر بود.
در حقیقت، بسیاری از فیلمهای جیبلی بدون مشارکت مستقیم میازاکی ساخته شدهاند. آثاری مانند امواج اقیانوس، بازگشت گربه، و وقتی مارنی اینجا بود توسط کارگردانان دیگری هدایت شدند. استودیو جیبلی هرگز یک پروژه تکنفره نبوده و قوت و موفقیت آن ناشی از همکاری جمعی مجموعهای از خالقان صاحبنظر و نوآور است که هر یک سهمی ویژه در شکلگیری میراث این استودیو داشتهاند. این واقعیت به خوبی نشان میدهد که قدرت جیبلی در تنوع دیدگاهها و تعامل هنرمندان مختلف نهفته است، نه صرفاً در کار یک فرد.
۲. همه فیلمهای جیبلی پیامهای اخلاقی مشابه دارند
هرچند در آثار استودیو جیبلی تمهایی مانند طبیعت، همدلی و رشد فردی بارها تکرار میشوند، اما هر فیلم پیام و دیدگاهی منحصربهفرد را به مخاطب ارائه میدهد. برای نمونه، پرنسس مونونوکه به بررسی تنش میان پیشرفت صنعتی و حفظ محیط زیست میپردازد. سفر چرخان هشدار میدهد درباره طمع و گم شدن هویت، و نجواهای قلبی بر اهمیت شجاعت برای دنبال کردن علایق شخصی تأکید میکند.
تقلیل دادن تمامی آثار جیبلی به یک پیام اخلاقی واحد، از پیچیدگی و ظرافت آنها کاسته و بیانصافی است. برخی داستانها پایانبندی باز دارند و برخی دیگر بر حافظه تاریخی، نقش زنان یا دغدغههای وجودی تمرکز میکنند. گرچه آثار استودیو جیبلی دارای یک DNA فلسفی مشترک هستند، اما هرگز نمیتوان آنها را تکراری یا موعظهگرانه دانست.
۱. فیلمهای جیبلی صرفاً برای کودکان ساخته شدهاند
دسترسی و محبوبیت فیلمهای استودیو جیبلی میان کودکان به معنای این نیست که این آثار تنها مخاطب کودکان را هدف قرار دادهاند. در فرهنگ ژاپن، انیمیشنها به عنوان محتوایی صرفاً کودکانه تلقی نمیشوند و آثار جیبلی نیز بازتابدهنده این تفاوت فرهنگی است. بسیاری از فیلمهای این استودیو، مانند باد برمیخیزد، مدفن کرمهای شبتاب یا فقط دیروز، مخاطب بزرگسال را مد نظر دارند و به موضوعات بالغ و جدی میپردازند.
حتی آثاری که معمولاً تحت عنوان مناسب کودکان شناخته میشوند، مانند همسایه من توتورو یا پونیو، دارای عمق احساسی و لایههای معنایی هستند که برای مخاطبان بزرگسال نیز قابل درک و تأملاند. هوشمندی استودیو جیبلی در خلق داستانهایی نهفته است که قادرند میان نسلها ارتباط برقرار کنند و به همین دلیل برچسب “فیلم کودکانه” نمیتواند پیچیدگی و عمق روایتهای این مجموعه را بهدرستی بیان کند.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید