-
0/10
نقد و بررسی فیلم ترون آرس | Tron: Ares
دنبالهای که راهش را گم کرد
در حالی که فیلم اصلی ترون زمانی نماد جسارت و نوآوری بود، ترون آرس به خاطر تقلید و نبود نوآوری، اعتبار فرنچایز را زیر سوال برده است. در این مقاله به نقد و بررسی فیلم سینمایی جدید Tron: Ares میپردازیم.
ای کاش داستان فیلم سینمایی ترون آرس دقیقا از جایی آغاز میشد که اتفاقات فیلم ترون لگسی به پایان رسید؛ روایتی که هم داستان خانواده فلین را پیش میبرد و هم به پرسش جذابی میپرداخت که نمای پایانی فیلم مطرح کرده بود. در واقع، وقتی برنامههای دنیای گرید وارد جهان واقعی میشوند، چه اتفاقی میافتد؟ با این حال، ترون آرس نه تنها تصمیم گرفته به کلی اتفاقات فیلم لگسی را نادیده بگیرد، بلکه به نظر میرسد حتی هیچ درک درستی از این که چه چیزی نسخه اصلی ترون را به اثری نمادین تبدیل کرد، ندارد.
مجموعه Tron از ابتدا فرنچایزی عجیب بوده است. بدون تردید، فیلم نخست این سری یک اثر کالت کلاسیک محسوب میشود. این فیلم نه شکست خورد و نه توانست موفقیت بزرگی را رقم بزند، اما به مرور و با گذشت زمان توانست جایگاه خود را پیدا کند. شاید امروز تماشای آن کمی ساده و حتی احمقانه نظر برسد، اما باید گفت که این فیلم در سال ۱۹۸۲ میلادی، اثری کاملا پیشرو بود. ترون از نظر جلوههای بصری کامپیوتری یک گام از رقبا جلوتر بود و از همه مهمتر، سوالهایی درباره آینده کامپیوترها و نقش آنها در زندگی انسان مطرح کرد که در آن دوران هیچ یک از جوامع درک روشنی از مسیر این فناوری نداشتند. دنبالهای که نزدیک به ۳۰ سال بعد ساخته شد، توانست این مسیر را بهشکل قابل قبولی ادامه دهد، اما اکنون، ۱۵ سال بعد از لگسی، این سوال مطرح شده که اصلا چرا دنباله ترون ساخته شده است؟!
در این بررسی قرار نیست به تحسین و تمجید نسخه اصلی ترون بپردازیم، اما برای اینکه مشکلات ترون آرس را به درستی بیان کنیم، ناچار هستیم که هر از گاهی به فیلم نخست مجموعه سر بزنیم. در گام نخست، باید اشاره کرد که بزرگترین مشکل آرس این است که سازندگان به خوبی ماهیت ترون را درک نکردهاند و آن چیزی که این فیلم را خاص و منحصر به فرد کرده بود، به کلی فراموش کردهاند. آرس تلاش میکند به نسخه اول ادای احترام کند، اما در عمل صرفا از آن تقلید کورکورانه کرده و همین تقلید باعث شده تا فیلم جذابیت خاصی نداشته باشد.
داستان Tron: Ares بار دیگر حول نبردی برای کنترل شرکت فناوری اینکام میچرخد؛ جایی که اولین برخورد انسان با هوش مصنوعی رقم خورده و اکنون برای انجام یک ماموریت خطرناک و پیچیده، باید از دنیای دیجیتالی به دنیای واقعی رفت! در این فیلم، یک دیلینجر در نقش ضدقهرمان ظاهر شده و در سوی مقابل، ایو کیم، مدیرعامل جدید اینکام قرار دارد که برای نخستین بار پا به این فرنچایز گذاشته است. گرتا لی در نقش ایو عملکرد قابل قبولی دارد و ایوان پیترز هم ظاهرا حسابی از بازی اغراقآمیز و پرهیجان خود در نقش جولیان دیلینجر لذت میبرد. در این فیلم، یک تیم پرانرژی همراه ایو بوده و حضور مادر بانفوذ جولیان هم عمق بیشتری به آرس بخشیده و برای هر دو یک هدف داستانی مشخص در نظر گرفته که ریتم داستان به واسطه ضربالاجل شرکتی حفظ شده است. اگر فیلم اول ترون را تماشا کرده باشید، حتما موافق هستید که با وجود بازیگران خوب، از نظر روایی، همهچیز در این فیلم کاملا آشنا و تکراری به نظر میرسد.
اگر این کشمکشها تنها محور اصلی داستان بود، شاید آرس میتوانست از آن استفاده بیشتری بکند، اما حتی در این صورت هم روح اصلی ترون را از دست میداد. فیلم اول دارای بعد ضدفرهنگی بود که در این قسمت خبری از آن نیست. کوین فلین شخصیتی بود که استعدادش توسط مدیران شرکت نادیده گرفته شد و همه چیز را از دست داد؛ داستانی که در عین سادگی، قابل لمس و بسیار انسانی بود. این موضوع باعث شد تا ایده عجیب مثل زندگی در دنیای کامپیوتری برای مخاطبها باورپذیر به نظر برسد. با این حال، در فیلم آرس، با مدیران میلیاردر و جنگ قدرت آنها، هیچ پیوند احساسی شکل نمیگیرد. در واقع، قهرمان و ضدقهرمان داستان کاملا مشخص هستند و مخاطب واقعا برای سرنوشت آنها اهمیت چندان زیادی قائل نیست.
بخش دیگر داستان مربوط به شخصیت آرس با بازی جرد لتو است. اغراق نیست اگر بگوییم کل فیلم روی خط داستانی او خلق شده است؛ خطی که اگر میتوانست توجه مخاطبها را به این شخصیت معطوف کند، بخش زیادی از مسیر موفقیت را طی میکرد، اما متاسفانه باید بگوییم فیلم هرگز دلیل قانعکنندهای برای این همدلی ارائه نمیدهد. تنها چند لحظه گذرا از تقلاهای آرس برای درک مفهوم احساسات را شاهد هستیم که متاسفانه قبل از اینکه این لحظات تاثیرگذار به نظر برسند، فیلم از آنها به سرعت عبور میکند. آرس محصول جاهطلبیهای دیلینجر بوده و قرار است که یک فناوری شکستناپذیر و فوق پیشرفته باشد. با این حال، دیلینجر عملا فقط در حال توصیف نوعی چاپگر سهبعدی رویایی برای جمعی از مقامات عالی رتبه است، آنهم با چنان اغراقی که انگار مرزهای تخیل را درهم میشکند.
با اینکه لتو به خوبی نقش سرد و رباتیک آرس را ایفا کرده و نقش آفرینی او هم با ماهیت آرس همخوانی دارد، اما در نهایت، رابط کاربری شبیه HUD فیلمهای ترمیناتور، تقریبا تنها چیزی است که از دنیای درونی این شخصیت نصیبمان میشود و متاسفانه به خاطر کارگردانی و نویسندگی ضعیف، هرگز نمیتوانیم با این شخصیت ارتباط برقرار کنیم و آرس هم مشابه بسیاری از کاراکترها در دنیای سینما، شخصیتی فراموش شدنی است.
در نگاه کلی، فیلم سینمایی Tron Ares اثری ساده با داستان قابل پیشبینیای است. این فیلم چه از نظر داستان و چه از نظر جلوههای بصری، هیچ نوآوری چشمگیری ندارند و در حین تماشای آن هم نباید منتظر غافلگیری باشید. آنچه بیش از همه برای طرفدارهای سری ترون ناراحتکننده است، وابستگی شدید فیلم به حسوحال نوستالژی است. در واقع، برخلاف شماری دنباله فیلمهای دهه ۸۰ میلادی، ترون آرس بیش از حد روی حس نوستالژی فیلم نخست خود تکیه کرده و گویا برای اینکه مخاطب را به خود جذب کند، بهجای استفاده از ایدههای نو و جذاب، دست به دامن فیلم اصلی ترون شده است. در این میان، حضور جف بریجز در قالب یک نقش افتخاری پرزرقوبرق، درست مانند دفتر موزه فلین، مهر تاییدی بر این موضوع میزند.
تقریبا همه فیلمها یک بخش مشخص دارند که از نظر ساختار داستانی میان پایان پرده اول و نقطه میانی قرار میگیرد و در این بخش، ریتم داستان کمی کند شده و شخصیتها فرصتی پیدا میکنند تا بهطور مستقیم درباره مضمون اصلی فیلم صحبت کنند. Tron: Ares نیز از این قاعده مستثنی نیست و از این رویکرد استفاده کرده است. دقیقا در این بخش، فیلم درباره این موضوع صحبت کند که آیا بازسازی آثار قدیمی صرفا برای کسب درآمد و سود بیشتر صورت میگیرد یا میتواند به بهتر شدن زندگی انسانها کمک کند. وقتی این حرفها را در قسمت سوم یک مجموعهای میشنویم که خودش نمونهای از یک دنباله غیرضروری و بیمعنی است، کمی مسخره و عجیب به نظر میرسد. پاسخ فیلم به این سوال، خیلی ساده و شعارگونه است؛ به طوری که نشان میدهد باید از منابع برای بهبود وضعیت بشریت استفاده کرد. این نگاه نه از روی بدخواهی و فریب مخاطبها، بلکه بیشتر از ناآگاهی نسبت به شرایط واقعی و جایگاه خود فیلم نشات میگیرد. در نهایت، آرس آنقدر درگیر بازسازی ترون اصلی شده که گویا در چرخهای تکراری گرفتار شده و راهی به جلو پیدا نمیکند.
نکته مهم دیگری که باید به آن پرداخت، تصمیم فیلم برای انتقال بخش عمدهای از داستان به دنیای واقعی است. با اینکه پایان Tron: Legacy با خروج کوئورا از Grid بههمراه سم چنین پرسشی را مطرح کرده بود، آرس از همان لحظات ابتدایی روشن میکند که هیچیک از داستان آن فیلم اهمیتی ندارد. مسئله اصلی این نیست که کوئورا و سم نادیده گرفته شدهاند یا اینکه لگسی دنبالهای بینقص محسوب میشد، بلکه مشکل اصلی این است که آرس دوباره از صفر همان ایدهها را تکرار میکند. این در حالی است که زمینهچینی برای فیلم سوم از قبل انجام شده بود، اما فیلمی که در نهایت دریافت کردیم، ترجیح داد همان ایدهها را دوباره و بهتنهایی به تصویر بکشد. به عبارت دیگر، چشمپوشی از داستان و اتفاقات فیلم لگسی، نه تنها کمی به وضعیت داستان آرس نکرده، بلکه یک ناهماهنگی به وجود آورده که نتیجه آن، صرفا یک تکرار بیمورد است.
مانند ترون لگسی، این فیلم هم یک گرید جدید معرفی میکند و تنها بخشهایی که واقعا از نظر بصری جذاب هستند، در همین دنیای دیجیتال رخ میدهند. ایده نفوذ تدریجی گرید به دنیای واقعی اگر به درستی اجرا میشد، میتوانست جذاب باشد و حتی زمینه یک درگیری بزرگ را هم فراهم کند. شخصیت آتنا با بازی جودی ترنر اسمیت هم حضور قابل قبولی در فیلم دارد و برخی صحنهها از جمله لایتسایکلها نشان میدهند که به تعامل عناصر دیجیتال با دنیای واقعی فکر شده است. با این حال، به خاطر پرداختن ضعیف، ایدهها نه هیجان فیلم را بالا بردهاند، نه آنقدر تاثیرگذار هستند. در واقع، گویا ترون آرس این ایدههای جذاب را نصفه نیمه رها کرده است. در نهایت، وقتی این اتفاقات با تهدید جدیتری که در لگسی مطرح شده بود را مقایسه کنیم، ضعیف فیلم آرس بیشتر از همیشه به چشم میآید.
با این حال، باید گفت که ترون آرس هرگز قرار نبود یک فیلم جنگی باشد و اگرچه نمیتوان فیلم را از این حیث که یک فیلم جنگی نیست، سرزنش کرد، اما میتوان از رها کردن ایدههایی که خود فیلم مطرح شده، حسابی انتقاد کرد. شاید بزرگترین مشکل Tron: Ares این است که هیچکدام از ایدهها را کامل اجرا نمیکند. در این میان، مسیر تحول شخصیت اصلی یعنی آرس خیلی سطحی و ساده روایت شده و تقابل میان نیروهای اصلی داستان هم بسیار ساده و کلی است و از همه مهمتر، از نظر بصری هم چیز تازهای به مجموعه اضافه نشده است. در بهترین حالت، اگر بخواهیم سختگیرانه عمل نکنیم، باید گفت که آرس در مجموع فیلم بدی نیست، اما هنوز هم مشخص نیست که این فیلم برای کدام گروه از مخاطبها ساخته شده است.
تنها نقطه درخشان و قوت فیلم که باید از آن تحسین کرد، موسیقی Nine Inch Nails است. برخلاف معمول که فیلمهای بلاکباستر را باید روی پرده بزرگ تماشا کرد، باید بگوییم که اینجا مهمتر از همه این است که فیلم را با صدای بلند تماشا کنید. موسیقی در تمام مدت فیلم پررنگ و تاثیرگذار است و فضایی تاریک، ناآرام و وهمآلود میسازد. بدون شک، قطعه آغازین فیلم توجه هر مخاطبی را به خود جلب میکند. این موسیقی عمدا ناهماهنگ به نظر میرسد تا نشان دهد چیزی در این دنیا درست نیست که به خوبی ماهیت ترون را نشان میدهد.
در نهایت باید گفت که Tron: Ares، به عنوان سومین فیلم سینمایی مجموعه ترون، فاصلهای محسوس و انکارناپذیر با جاهطلبیها، نوآوریها و جسارتهای نسخه کلاسیک این فرنچایز که بیش از ۴۰ سال پیش ساخته شد، دارد. فرنچایزی که زمانی نماد پیشروی تکنولوژیک و جسارت مفهومی در سینما بود، اکنون به اثری تبدیل شده که بیش از هر چیز به گذشته خود تکیه میکند. فارغ از حس و حال نوستالژیک و موسیقی قدرتمند و تاثیرگذار Nine Inch Nails، آرس عملا حرف جدیدی برای گفتن ندارد و نمیتواند چیز جدیدی را به میراث این مجموعه اضافه کند. متاسفانه، فیلم تلاشهای قابل احترام برخی از بازیگرانش را صرف ایدههایی میکند که یا بهاندازه کافی پرداخت نشدهاند یا به کلی با پیام اصلی فرنچایز ترون همخوانی ندارند. نتیجه کار این شده که نه با یک دنباله معنادار روبرو هستیم و نه با اثری مستقل که بتواند جایگاهی برای خود تعریف کند. این فیلم بیش از آن که دنبالهای شایسته برای Tron: Legacy و فیلم اصلی ترون باشد، شبیه نسخهای توخالی و کمجان از این فرنچایز به نظر میرسد؛ نسخهای که اگر هرگز ساخته نمیشد، شاید نهتنها چیزی از دست نمیرفت، بلکه انتظارات و امیدهای هواداران قدیمی این مجموعه نیز تا این اندازه خدشهدار نمیشد.
در پایان این مقاله، دیدگاه شما در رابطه با نقد و بررسی فیلم سینمایی ترون آرس چیست؟ شما چه نقدهایی به این فیلم وارد میکنید؟ به نظر شما، اگر این فیلم ساخته نمیشد، وضعیت بهتر بود؟ فراموش نکنید که نظرات شخصی و دیگر نقاط قوت و ضعف Tron Ares را با ما و دیگر کاربران رسانه سرگرمی به اشتراک بگذارید.
موسیقی قدرتمند و مناسب با فضای فیلم
تلاش و بازی قابل احترام برخی از بازیگران
طراحی قابل قبول برخی از جلوههای بصری
روایت داستان ضعیف، ساده و قابلپیشبینی
نبود نوآوری چه در زمینه داستان و چه در زمینه طراحی
ضعف در استفاده کامل از ایدهها
شخصیتها کمعمق و کلیشهای
عدم همخوانی برخی مفاهیم با پیام اصلی فرنچایز

نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید