چرا بهترین داستانهای سوپرمن با شکست او همراه هستند؟

سوپرمن، نماد نهایی قهرمانی در دنیای دیسی، همیشه به عنوان موجودی شکستناپذیر شناخته شده است. اما واقعیت این است که بهترین داستانهای سوپرمن زمانی روایت میشوند که او شکست میخورد.
در نگاه نخست، سوپرمن با تواناییهایی چون پرواز با سرعت فراصوت، مشت زدن به خدایان، و حتی جابهجایی سیارات، بهنظر میرسد که هیچ دشمنی نمیتواند او را شکست دهد. بسیاری از منتقدان و حتی طرفداران، او را بیش از حد قدرتمند و در نتیجه «خستهکننده» میدانند. اما یک اصل کلیدی در روایتهای قهرمانی وجود دارد؛ بدون شکست، پیروزی بیارزش است.
داستان مشهور مرگ سوپرمن (The Death of Superman) یکی از مهمترین نقاط عطف در تاریخ کمیکهاست. در این داستان، سوپرمن در نبردی بیرحمانه با دومزدی به طور کامل شکست میخورد و جان خود را از دست میدهد. آنچه این داستان را ماندگار میکند، صرفاً مرگ او نیست، بلکه تلاشی است که تا لحظه آخر برای محافظت از متروپولیس انجام میدهد. شکست فیزیکی او، پیروزی اخلاقیاش را برجستهتر میسازد.
در داستان Warworld Saga، سوپرمن در ابتدای ماجرا به طرز دردناکی از مانگول شکست میخورد. اما همین شکست، آغاز تحول داستان است. او یاد میگیرد که صرف قدرت بدنی، کافی نیست. او با الهامبخشی به مردم وارورلد، از درون زندان شکست، رهبری مبارزهای جدید را آغاز میکند. او اینبار نه با مشت، بلکه با ایمان، پیروز میشود.
در شاهکار All-Star Superman اثر گرانت موریسون، سوپرمن بهدست لکس لوتر فریب میخورد و دچار مرگ تدریجی میشود. اما او به جای ترس، تصمیم میگیرد آخرین روزهای خود را صرف نجات جهان، اصلاح اشتباهات گذشته و خداحافظی با کسانی که دوستشان دارد کند. شکست او جسمانی است، اما روحش بزرگتر از همیشه میدرخشد.
همین الگو در داستانهای دیگری چون Kingdom Come و Superman: Space Age نیز تکرار میشود، جایی که سوپرمن یا موقعیتش را از دست میدهد، یا در نجات جهان ناکام میماند. اما شکست او، مقدمهای برای رشد معنوی، بازاندیشی اخلاقی و در نهایت پیروزیای عمیقتر است.
چرا شکست خوردن سوپرمن ضروری است؟
سوپرمن در ذات خود تجسم انسانگرایی است. او ممکن است قدرتهای ماورایی داشته باشد، اما آنچه مردم را به او پیوند میدهد، روح انسانی اوست. ما نمیتوانیم با مشت زدن به شهابسنگها ارتباط برقرار کنیم، اما میتوانیم با ترس از شکست، از دست دادن، یا اشتباه کردن همذاتپنداری کنیم.
داستانهایی که سوپرمن همیشه برنده است، ممکن است از نظر بصری جذاب باشند، اما فاقد عمق انسانی هستند. در مقابل، زمانی که سوپرمن میبازد و مجبور میشود درون خود را بکاود، با محدودیتهایش مواجه شود، و از میان خاکستر شکست برخیزد، ما شاهد تجلی حقیقی قهرمانی هستیم.
سوپرمن باید گاهی شکست بخورد، نه برای تضعیف افسانهاش، بلکه برای تقویت آن. پیروزی پس از شکست، معنا دارد. قهرمان بینقص، قابل لمس نیست، اما قهرمانی که میافتد، درد میکشد، و دوباره میایستد، برای همیشه در دلها جا میگیرد.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید