بازیهای با پایانهای بد که اجتناب از آنها دشوار است
شروعی قابل بحث و پایانی قابل بحثتر
پایان بد، یک کلیشه منحصربهفرد در فضای بازیهای ویدیویی است، زیرا امروزه بسیاری از بازیها بسته به کارهایی که در طول بازی انجام میدهید، پایانهای متفاوتی ارائه میکنند. در ادامه به مجموعهای از بازیهای با پایانهای بد خواهیم پرداخت که در آنها رسیدن به پایانی بد، اتفاقی به طرز نگرانکنندهای رایج است.
معمولاً رسیدن به پایان بد مخصوص کسانی است که در طول بازی به جزئیات توجه نمیکنند یا عجله دارند تا سریع به پایان برسند، اما برخی بازیها میتوانند بدون اینکه حتی بفهمید چه اشتباهی کردهاید، این پایان بد را به شما تحمیل کنند. وقتی این اتفاق میافتد، تجربهای شوکهکننده است و میتواند باعث شود کل روند بازی خود را زیر سؤال ببرید.
بازی The Witcher 3
بازی The Witcher 3 یک اثر فوقالعاده است و سه پایان مجزا دارد که بسته به انتخابهای شما در طول بازی قابل دستیابی هستند. یکی از این پایانها بهوضوح یک «پایان بد» است: گرالت (Geralt) به دنبال Weavess، یکی از جادوگران (Crone)، میرود و او را میکشد، سپس گردنبند سیری (Ciri) را از او میگیرد و مدت کوتاهی بعد توسط هجوم هیولایی کشته میشود.
راه رسیدن به این پایان، واکنش منفی نشان دادن به انتخابهایی است که در طول بازی به Ciri مربوط میشوند. این رفتار باعث میشود او هنگام روبهرو شدن با The White Frost هیچ اعتمادبهنفسی نداشته باشد و در نهایت در جریان شکست دادن آن بمیرد. اینکه دقیقاً چگونه یا چرا این اتفاق میافتد مشخص نیست، اما ماجرا به همین شکل پیش میرود.
بخش دشوار ماجرا این است که تشخیص دهید کدام انتخابها بر این پایان تأثیر میگذارند. برای مثال، آیا بهطور بدیهی برایتان روشن است که باید اجازه دهید Ciri یک آزمایشگاه را نابود کند؟ یا اینکه در حالی که سرنوشت جهان در خطر است، با او یک جنگ برفی به راه بیندازید؟ شاید این موضوع برای شما واضح باشد، اما بسیاری از بازیکنان تصمیمات منطقی را به انتخابهایی که به نفع Ciri بودند ترجیح دادند و در نهایت با یک پایان بسیار غمانگیز و تاریک روبهرو شدند.
بازی Cyberpunk 2077
در بازی Cyberpunk 2077 مسئله بر سر «خوب» یا «بد» بودن نیست، بلکه همهچیز در محدودهای خاکستری قرار دارد. این موضوع در مورد پایانبندیهای بازی هم صدق میکند، که تعدادشان کم نیست، اما پایانبندی بد بازی — جایی که در یک ایستگاه فضایی گیر افتادهاید و روی شما آزمایش انجام میشود — اولین پایانی بود که بسیاری تجربه کردند، و نکته اینجا است که کار خاصی که به وضوح من را به این مسیر هدایت کند انجام نداده بودند.
تعدادی از بازیکنان معامله Hanako را قبول کردند، چون فکر میکردند Arasaka صلاحیت و توانایی بیشتری برای کمک به مشکل چیپ دارد. این تصمیم، کاملاً اشتباه از آب درآمد، چون در نهایت آنها را به جایی رساند که در یک سفینه در فضا، تحت آزمایشهای عجیب و غریب قرار گرفتند و فقط دو انتخاب داشتند: یا «روح خود را بفروشند» یا به زمین برگردند و باقی عمرشان را بگذرانند. این اصلاً معاملهی خوبی نبود، و بدتر اینکه این پایان نه به خاطر از دست دادن یک مأموریت فرعی یا انتخاب دیالوگ اشتباه، بلکه صرفاً به خاطر یک تصمیم کلیدی اتفاق افتاد.
اما تعدادی میخواستند V زنده بماند، اما به فرد اشتباهی اعتماد کردند. باید با Panam میرفتند، باید اجازه میدادند Johnny کنترل را به دست بگیرد و به Arasaka حمله کند. رسیدن به این پایان بد خیلی راحت بود چون بازی هیچوقت آن را واضح به ما نشان نداد. از این جهت، این یک چرخش هوشمندانه در فرمول معمول است؛ ما نمیدانستیم با چه «شیطانی» دست میدهیم، تا زمانی که کار از کار گذشته بود.
بازی Mass Effect 3
مردم معمولاً دوست دارند پایان بازی Mass Effect 3 را دستمایه شوخی کنند و میگویند این پایان هیچ توجهی به کارهایی که بازیکن انجام داده ندارد، اما این حرف کاملاً درست نیست. در این بازی خیلی راحت میتوانید به پایان بد برسید و دلیلش هم این است که اگر فقط روی داستان اصلی تمرکز کنید و هیچکدام از مأموریتهای فرعی را انجام ندهید، نتیجه خوبی نخواهید گرفت. مأموریتهای فرعی معمولاً اختیاری هستند، اما در بازی Mass Effect 3 این مأموریتها برای رسیدن به بهترین سرانجام برای شپرد و اعضای گروهش کاملاً حیاتیاند. اگر فقط بخواهید یک تجربه خطی و ساده از داستان داشته باشید، در نهایت برای مقابله با تهدید ریپرها در نبرد پایانی آماده نخواهید بود.
بدون آن پشتیبانی، گزینههای پایانی شما از سه انتخاب به یک انتخاب کاهش پیدا میکند: Destroy. این پایان قابل بحث است که آیا واقعاً پایان بد محسوب میشود یا نه، اما بازی آن را اینطور به تصویر میکشد و رسیدن به آن بهطور کاملاً اتفاقی بسیار آسان است. اگر جزو کسانی هستید که ترجیح میدهید فقط خط اصلی داستان را دنبال کنید و به چیز دیگری نپردازید، به پایان بد خواهید رسید، و این حتی به این دلیل نیست که کار اشتباهی انجام دادهاید؛ فقط چون نخواستید 70 ساعت یا بیشتر وقت بگذارید تا بازی را 100٪ کامل کنید. شما پایان بد را گرفتید چون به وقت خود احترام گذاشتید؛ شرم بر شما…
بازی Lies of P
بازی Lies of P اثری فوقالعاده با ظرافتهای فراوان در داستان خود است و همین موضوع باعث میشود که پایانهای مختلفی برای آن وجود داشته باشد. پایان بد آن کاملاً مشخص است، اما چیزی که واضح نیست این است که رسیدن به آن در صورتی که مراقب نباشید، چقدر به شکل باورنکردنی آسان است. اگر با سطح انسانیت کمتر از 5 وارد نبرد پایانی شوید، هیچ انتخابی جز این نخواهید داشت که قلب خود را به ژپتو (Gepetto) بدهید و پایان بد را تجربه کنید. این یعنی انسانیت شما از بین رفته و تسلیم میشوید تا روح خود را واگذار کنید تا ژپتو بتواند پسرش را در بدن شما بازگرداند.
این اتفاق میتواند تنها با پیش رفتن معمولی در بازی رخ دهد. تنها راه بهدست آوردن انسانیت، انجام مأموریتهای فرعی، گوش دادن به صفحات موسیقی (Records) و انتخاب درست دیالوگها در زمان مناسب است. نادیده گرفتن این موارد بسیار آسان است و اگر چنین کنید، حتی فرصت مبارزه با Nameless Puppet را هم نخواهید داشت؛ شما شکست خوردهاید و احتمالاً حتی نمیدانستید چرا!
بازی Sekiro: Shadows Die Twice
بازی Sekiro: Shadows Die Twice چندین پایان مختلف دارد و روش دستیابی به همه آنها آنقدر پیچیده و نامعلوم است که حتی قصد نداریم اینجا وارد جزئیاتش شویم. با این حال، پایان بد بازی در واقع بسیار آسان بهدست میآید و حتی ممکن است شما را متعجب کند که اصلاً چطور توانستید آن را باز کنید. لحظه سرنوشتساز زمانی است که پدر شما ازتان میپرسد آیا کد خود را رعایت میکنید یا آن را میشکنید. شاید این موضوع برای برخی کاملاً واضح باشد، اما راستش را بخواهید، ما از Kuro چندان خوشمان نمیآمد. او عجیب، نامیرا و از نظر ما، Owl Father شخصیتی بسیار جذابتر بود.
ما در اینجا با Owl Father همراه شدیم، و با چه چیزی مواجه شدیم؟ دو مبارزه فوقالعاده سخت و پایانی که در آن تبدیل به Shura شدیم؛ موجودی که دائماً در جستوجوی جنگ است و ماهیتش چندان روشن نیست. این پایان بهقدری آسان بهدست میآید که کاملاً تصادفی است، چون فکر نمیکردیم بازی اینقدر زود تمام شود. انتظار داشتیم شاید به مسیر داستانی کاملاً متفاوتی اضافه شود، اما نه، فقط دو مبارزه و تمام. همچنین این چیزی نیست که بتوانید دوباره انجام دهید. در آن نقطه باید کل بازی را از اول شروع کنید، و این یک پایان دردناک و تکاندهنده است که بهسادگی بهصورت تصادفی باز میشود.
بازی Undertale
بازی Undertale یک RPG دیوانهوار است که خیلی بیشتر از چیزی است که در نگاه اول به نظر میرسد و دارای چندین پایان است که بسته به سبک بازی شما فعال میشوند. پایان بد آن، پایان نابودی (Annihilation Ending) است و این پایان با کشتن همه دشمنان در هر منطقه و تمام باسها بهدست میآید.
دلیل سختی اجتناب از این پایان این است که شما باید با تمام غریزههایی که هنگام بازی کردن RPG داشتهاید مبارزه کنید. آیا معمولاً همه دشمنان را در هر منطقه نمیکشید؟ آیا معمولاً همه باسها را شکست نمیدهید؟ این بخشی از ترفندی است که بازی Undertale روی شما انجام میدهد تا شما را وادار کند سبک بازی خود را مطابق قوانین خودش تغییر دهید.
اگر طبق قوانین خودتان بازی کنید، مانند بسیاری از بازیهای قبلی، دنیا علیه شما خواهد شد و شما بهعنوان همان موجودی که همیشه بودهاید، برملا خواهید شد. اجتناب از این پایان دشوار است چون جذابیت آن خیلی زیاد است. در اینجا واقعاً نمیتوان فهمید چه کسی دوست و چه کسی دشمن است، پس چرا همه را نکشیم؟
بازی Spec Ops: The Line
بازی Spec Ops: The Line تجربهای دلخراش است و میتوان با اطمینان گفت که پایان واقعی خوب وجود ندارد، اما قطعاً یک پایان بد هست. بدترین این پایانها جایی است که Walker عملاً تبدیل به Konrad میشود، همان ژنرال سرکش که او آمده بود تا دستگیرش کند، ولی در واقع از همان اول مرده بوده است.
فهمیدن اینکه Konrad از وقتی که وارد شدید مرده بود، شوکهکننده است، اما نکته سخت، تصمیمگیری برای مرحله بعد است. آیا باید خودتان را بکشید؟ بازتاب Konrad را هدف بگیرید؟ با سربازان بجنگید و بمیرید؟ تسلیم شوید؟ این لحظه چنان سخت است که گرفتن کنترل آن دشوار است، و پایان بد زمانی رخ میدهد که کاری را انجام دهید که تمام بازی سعی داشتید از آن اجتناب کنید: زنده ماندن…
با جنگیدن با سربازان و زنده ماندن، شما عملاً جای Konrad را بهعنوان فرماندهای میگیرید که ذهنش در جنگ از دست رفته و تمام انسانیت از بین رفته است. اجتناب از این پایان دشوار است زیرا مستلزم پذیرش این است که شما بهعنوان بازیکن چه کسی هستید، که این همان چیزی است که بازی از شما میخواهد. برخی شجاعت پذیرش این بازتاب و ادامه مبارزه تا رسیدن به پایان نامعلوم را ندارند، هرچقدر هم که تلاش کنند.
بازی NieR Automata
بازی Nier: Automata بازیای ذهنچرخان است با تعداد زیادی پایان که پیگیری آنها سخت است، اما برای باز کردن تمام پایانها، نیاز به 3 بار تجربه کامل بازی دارید. پایان بد، Ending D است، و برای رسیدن به آن کافی است در لحظه نهایی با شخصیتی ادامه دهید که تا آن زمان دو بار کامل با او بازی کردهاید. اگر در نبرد پایانی 9S را انتخاب کنید، بدترین پایان را تجربه خواهید کرد، و با اینکه او در آن لحظه کاملاً به یک آدمکش دیوانه تبدیل شده، بخشی از ما فکر میکرد هنوز میتوان او را نجات داد اگر تصمیم میگرفتیم با او بجنگیم.
این موضوع اصلاً به این صورت نیست، چرا که او A2 را میکشد و سپس خودش نیز در همان فرایند فرو میرود، و هر دو در حالی میمیرند که کل سازه فرو میریزد و روی آنها خراب میشود. هیچ انتخابی در طول بازی شما را به این نقطه نمیرساند؛ تنها یک تصمیم نهایی در پایان است که مشخص میکند چه کسی زنده بماند. در آن زمان ما به 9S بیشتر وابسته بودیم، بنابراین انتخابش برایمان آسان بود، و در نتیجه با یک پایان خشن و افسردهکننده مواجه شدیم در بازیای که تخصصش در فهرست بازیهای با پایانهای بد، همین نوع پایانها است.
بازی Dragon Age: Origins
بازی Dragon Age: Origins پایانهای متنوع زیادی دارد، اما بدترین پایان آن زمانی است که همه اعضای گروه شما یا میمیرند یا شما را ترک میکنند. ممکن است فکر کنید رسیدن به چنین پایانی سخت است، اما واقعیت این است که اگر حواستان نباشد، خیلی آسان رخ میدهد. برای هر عضو گروه یک «متر رابطه» وجود دارد، و اگر به کسی اهمیت ندهید، ممکن است او تلاش کند شما را بکشد یا کاملاً شما را ترک کند. این اتفاق میتواند ناگهانی بیفتد، چون هیچ نشانهای وجود ندارد که به شما بگوید باید زمان بیشتری با آنها بگذرانید یا راهنمایی خاصی دریافت کنید.
همچنین ممکن است اعضای گروه خود را از دست بدهید چون با ارزشها و اصول اخلاقی آنها مخالفت میکنید و برخی ممکن است بسته به تصمیمی که در یک لحظه حساس میگیرید، مستقیماً به شما حمله کنند. با چند انتخاب دیالوگ به ظاهر ساده، ممکن است خود را دشمن همه در بازی Dragon Age: Origins بیابید. نتیجه نهایی این است که شما برای نبرد پایانی تا حد زیادی تنها خواهید بود. دوری از این مسیر دشوار است اگر سیستم رابطهها را درک نکنید و حاضر نباشید به همراهان خود هدیه بدهید یا مأموریتهای شخصی آنها را انجام دهید. چشمانتان ممکن است فقط روی Darkspawn متمرکز باشد و هیچ چیز دیگری نبینید، و در این صورت ممکن است خود را در دنیایی بسیار تنها و تاریک بیابید.
بازی Bioshock
به نظر نمیرسد که بازی Bioshock بازیای باشد که چندین پایان داشته باشد، چون در طول بازی انتخاب زیادی پیش رویتان نیست، اما حقیقت کاملاً برعکس است. پایانی که به آن میرسید با یک چیز تعیین میشود: چند Little Sister را نجات دادهاید؟ این سخت است، چون Harvest کردن آنها بازی را بسیار آسانتر میکند. شما قویتر میشوید و بهتر میتوانید با تهدیداتی که در انتظار شما هستند مقابله کنید. وسوسه خیلی زیاد است و این افراد دقیقاً بیگناه نیستند که شما آنها را نجات میدهید.
حتی اگر فقط کمی به Harvest کردن Little Sisterها بپردازید، پایان بدی خواهید گرفت، اما اگر همه آنها را Harvest کنید، بدترین پایان نصیبتان میشود. هیچ چیزی نشان نمیدهد که این اتفاق خواهد افتاد تا وقتی که آخرین باس را شکست دهید و وحشت واقعی را ببینید. شما با ارتشی از Splicerها رپچر را به تصرف درمیآورید و آماده هستید تا جهان را فتح کنید. همه اینها تنها به این دلیل است که میخواستید بازی کمی راحتتر باشد.
به پایان فهرست بازیهای با پایانهای بد رسیدیم ولی مطمئنا متعقد هستیم که بازیهای بالا، بازیهای عالیای هستند که شاید در یکی از مهمترین بخشهای خودشان، گافهایی دادهاند که میتوان از آن انتقاد کرد. حال از دیدگاه شما چه بازیهای دیگری هستند که پایانهایی بدی را در انتهای خود جای دادهاند؟
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید