بهترین بازیهای ترسناک که با پیشرفت بازیکنان بهتر میشوند
هرچی جلوتر، ترسناکتر

عوامل زیادی وجود دارد که باعث میشود ما عاشق بازیهای ترسناک باشیم، فارغ از اینکه مربوط به کدام فرنچایز باشند یا در چه دورهای منتشر شده باشند. چه آن حس ناخوشایند و غیرقابل توصیف در بازیهای مدرن، و چه زوایای دوربین ثابت در بازیهای کلاسیک، هر سلیقهای میتواند چیزی برای لذت بردن پیدا کند. در این دسته از بهترین بازیهای ترسناک، تجربهتان هرچه جلوتر میرود، بهتر و تاثیرگذارتر میشود — نه اینکه ابتدای بازی بد باشد، اما بدون شک پایان آنها بهمراتب قویتر و تاثیرگذارتر از شروعشان است.
جالب آنکه بسیاری از این بازیها ممکن است با چیزی نسبتاً ساده آغاز شوند، اما هرچه جلوتر میروید، بهمراتب شما را بیشتر شگفتزده میکنند. چه میزان ترس بهطور چشمگیری افزایش یابد، چه داستان چرخشی غیرمنتظره پیدا کند، یا اتفاقی کاملاً متفاوت رخ دهد، اینها بازیهایی هستند که باید حتماً از ابتدا تا انتها تجربهشان کرد — چون در غیر این صورت، واقعاً چیزهای زیادی را از دست میدهید.
Bloodborne
درست است که بازی Bloodborne بهمعنای سنتی خود یک بازی ترسناک محسوب نمیشود، اما اگر آن را کنار دیگر عناوین مجموعهی Souls قرار دهید، بهوضوح مشخص است که این بازی نمایندهی ترس الدرچی (Eldritch Horror) در بین آنها است. شهر Yharnam به اندازهی افسانههایی که از آن الهام گرفته، بیرحم و تاریک است. اما این به معنای آن نیست که بازی به زمان یا هوش شما بیاحترامی میکند. در واقع، این درک بازی از تواناییهای خودتان است که باعث میشود پیشرفت در آن، عمیقاً رضایتبخش باشد.
با پیشروی در میان باسها (که هرچه لِولتان بالاتر میرود، مبارزه با آنها لذتبخشتر میشود) و پشت سر گذاشتن انبوه دشمنان (که به مرور برایتان آسانتر میشوند)، با دنیایی سرشار از لُور و جزئیات مواجه میشوید که درکتان از وقایع بازی را غنیتر میکند. این در حالی است که هنوز حتی به محتوای DLC بازی اشاره نکردهایم — جایی که اوج طراحی و روایت را در نبرد نهایی با Lady Maria of the Astral Clocktower تجربه میکنید؛ یک لحظه بینظیر که بهتنهایی ارزش تجربهی بازی را دارد. پس، اگرچه بازی Bloodborne رسماً بهعنوان یک بازی ترسناک دستهبندی نمیشود، اما بدون شک همان عنوان “بازی ترسناکِ دنیای Souls” را یدک میکشد — و هرچه بیشتر در Hunter’s Dream بمانید و جلو بروید، تجربهتان پیوسته بهتر، عمیقتر و ترسناکتر میشود.
SOMA
تا زمانی که بازی SOMA را به پایان برسانید، احتمالاً ساعتها درگیر ذهن خودتان خواهید بود و به مرز یک بحران وجودی نزدیک میشوید. این بازی ترسناک علمی-تخیلی با ریتمی آرام، سراغ مفاهیمی عمیق همچون “انسانیت” و معنای واقعی داشتن “روح” میرود و بهطرزی هوشمندانه اجازه میدهد فضای تاریک و خفقانآورش کاملاً در ذهن شما رسوخ کند. هرچه در بازی پیش میروید و سرنخها و جزئیات کلیدی داستان را کشف میکنید، زاویه دیدتان نسبت به همهچیز تغییر میکند — و این تغییر دیدگاه در نقطهای به اوج میرسد که هویت واقعیتان برایتان فاش میشود.
پس وقتی به پایان بازی میرسید، همهچیز بهمعنای واقعی واژگون میشود و هرآنچه که تا آن لحظه فکر میکردید میدانید، از پنجره به بیرون پرتاب میشود. این یکی از آن پیچشهای داستانی است که برای همیشه در ذهنتان میماند و باعث میشود تجربه دوباره بازی بسیار جذابتر باشد، چرا که حالا هر نشانه و پیشزمینهای در طول بازی معنایی عمیقتر پیدا میکند. بازی SOMA یک بازی AA کمتر دیدهشده است که بهمراتب شایستهٔ توجه و تحسین بیشتریست؛ بهخصوص با توجه به طوفان احساسیای که شما را در طول روایت به آن گرفتار میکند. تا زمانی که بازی تمام میشود، باید مدام به خودتان یادآوری کنید که «زیاد بهش فکر نکن»، وگرنه کابوسی را در ذهنتان آغاز میکنید که حاصل دستپخت خودتان است.
Alan Wake 2
اگر از بازی Alan Wake و مکانیکهای منحصربهفردی که به ژانر ترس وارد کرد لذت بردهاید، دنبالهاش را حتی بیشتر دوست خواهید داشت. این تنها یک بازی نیست که هرچه جلوتر میروید بهتر میشود، بلکه کل فرنچایز آن نیز همین مسیر صعودی را دنبال میکند. در بازی Alan Wake 2، آلن بیش از یک دهه در بُعدی تاریک و جایگزین گیر افتاده و تنها راه نجاتش، نوشتن داستانی برای رهاییاش است. خوشبختانه، آلن استاد خلق روایتهایی فوقالعاده است.
در همین حین، شما در نقش کارآگاه اندرسون نیز ظاهر میشوید؛ کسی که در حال تحقیق درباره ناپدید شدن الن است – و هر دو شخصیت، به شکلی تصادفی پایشان به فرقه درخت (Cult of the Tree) باز میشود. واقعاً اگر تا حالا با این داستان درگیر نشدهاید، حتماً به آن فرصت بدهید. از ابتدا تا انتها تجربهای جذاب است، اما هرچه بیشتر پیش میروید، کیفیت و عمق آن نیز افزایش پیدا میکند. افزون بر این، اگر در کل تازهوارد ژانر وحشت بقا (survival horror) هستید، این بازی یکی از بهترین گزینههای، بهترین بازیهای ترسناک برای شروع است.
Dead Space
ما عاشق آن دسته از بازیهای ترسناکی هستیم که پیچشهای داستانی در ظاهر سادهای دارند اما بهگونهای در متن روایت پنهان شدهاند؛ بازی Dead Space نمونهای برجسته از این رویکرد است. با پیشروی در مراحل مختلف بازی، عنوان هر مأموریت بهصورت جداگانه نمایش داده میشود، اما در واقع، در کنار هم قرار گرفتن حروف اول این عناوین، پیام پنهانی را شکل میدهد: Nicole is dead – نیکول مرده است.
این نکته نشان میدهد که سرنوشت خدمهی سفینهی Ishimura از همان ابتدا محکوم به نابودی بوده است. با این حال، این تنها یکی از لایههای پیچیدهی روایت محسوب میشود. در روند بازی، بازیکن بهتدریج دچار تردید نسبت به افراد پیرامون خود میشود و حتی حس اعتماد به شخصیت اصلی نیز زیر سؤال میرود.
این روایت بهگونهای طراحی شده است که نمادی از سقوط تدریجی درون جنون را به تصویر میکشد؛ روندی که با تماس شخصیت اصلی، آیزاک کلارک (Isaac Clarke)، با شیء اسرارآمیز موسوم به Marker در پایان بازی، به اوج میرسد.
Resident Evil 4 Remake
شکی نیست که مجموعه بازیهای Resident Evil تأثیر عمیقی بر ژانر ترس و بقا گذاشتهاند، اما هیچکدام بهاندازه بازی Resident Evil 4 چنین نفوذ و محبوبیتی نداشتهاند. این بازی نهتنها پرفروشترین و محبوبترین نسخه از این مجموعه بهشمار میرود، بلکه در کل ژانر وحشت بقا، نیز جایگاه خاصی دارد. نسخه بازسازیشدهی آن نیز بهخوبی موفق شده است همان جادوی نسخه اصلی را با دقت و کیفیتی بالا بازآفرینی کند. یکی از دلایل اصلی موفقیت این بازی، ریتم پویا و تجربهای است که از ابتدا تا انتها لذتبخش باقی میماند. حتی در اواخر بازی، با حضور دشمنانی چون Regeneratorها، دوباره حس ترس عمیق و نفسگیر به بازیکن بازمیگردد. در طول بازی، بازیکن بهتدریج سلاحهای خود را ارتقا میدهد، تجهیزات بهتری به دست میآورد و با مجموعهای متنوع از دشمنان مواجه میشود. ترکیب اکشن، بقا، مدیریت منابع و طراحی مرحلههای متنوع، بازی Resident Evil 4 را به یک تجربه فراموشنشدنی تبدیل کرده است که همچنان در صدر بهترین بازیهای ترسناک تاریخ باقی مانده است.
بازی Resident Evil 4 بهطرزی استادانه به سه بخش اصلی تقسیم شده است: روستا (Village)، قلعه (Castle) و جزیره (Island). هر یک از این مناطق طراحی و فضای منحصربهفردی دارند که بهمرور با پیشروی در بازی، تجربهای متنوع و پویاتر را برای بازیکن رقم میزنند. در روستا، بازی با فضایی سرد و تهدیدآمیز آغاز میشود؛ جایی که ترس از ناشناختهها و دشمنان زامبیمانندِ ساکن آن، نقش مهمی در ایجاد تنش اولیه دارند. پس از آن، قلعه با معماری باشکوه اما شوم، دشمنان جدید، و تلههایی پیچیده وارد صحنه میشود. در نهایت، جزیره با فضای صنعتی و نظامی، اوج اکشن و تهدیدات جدیتری را رقم میزند که ضربآهنگ بازی را به اوج خود میرساند.
این تنوع در محیطها به همراه داستانی پرتنش و مرموز، باعث شده است Resident Evil 4 نهتنها یکی از بهترین بازیهای ترسناک، بلکه یکی از تأثیرگذارترین بازیهای تاریخ باشد. این عنوان بهحق شایستهی تمام تحسینهایی است که دریافت کرده و تجربهی آن برای هر علاقهمند به بازیهای ویدیویی توصیه میشود.
Still Wakes the Deep
یکی از مؤثرترین روشهایی که بازیهای ترسناک برای ایجاد وحشت در بازیکن به کار میبرند، گرفتن قدرت از اوست؛ اینکه بازیکن را در جایگاهی درمانده، کوچک و ناتوان قرار دهند. در بازی Still Wakes the Deep، این حس ناتوانی بهشکل مداوم و بیوقفه تشدید میشود تا جایی که مانند کشی کشیدهشده ناگهان پاره میشود. زمانی که نوعی وحشت کهنالگویی (Eldritch Horror) بر سکوی نفتی Beira D. آزاد میشود، شما در نقش یک مهندس باید تلاش کنید تا دیگران را نجات دهید. اما با پیشروی در بازی، کمکم به این واقعیت هولناک پی میبرید که هیچ راه نجاتی وجود ندارد. نه برای شما و نه برای دیگران. این حس نهاییِ بیامیدی و ناگریزی است که جو بازی را سنگینتر و ترسناکتر میکند. بازی Still Wakes the Deep نهتنها با طراحی صدا، محیط محدود و فضایی خفقانآور، حس وحشت را منتقل میکند، بلکه با روایت تدریجی فروپاشی و مرگ حتمی، مخاطب را درگیر تجربهای روانی و تیره میسازد؛ تجربهای که در آن، شما بیش از آنکه با هیولاها بجنگید، باید با یقینِ تدریجی نابودی دستوپنجه نرم کنید.
آن حس ترسناک و فروراندهشدهای که در اعماق شکمتان گره میخورد و کمکم جا میافتد، نمونهای تمامعیار از وحشت مؤثر است؛ اجرای بینقصی از ترس تدریجی که مخاطب را بهطور کامل در جای پای کاز مکلری (Caz Mcleary) قرار میدهد و بازی Still Wakes the Deep را به یکی از بهترین بازیهای ترسناک سال گذشته تبدیل میکند. و زمانی که به پایان تلاش بیثمرتان برای بقا میرسید، آن حس استیصال مطلق، تنها جای خود را به امیدی غمانگیز و محزون میدهد—امیدی که زمزمه میکند شاید همه اینها بیهوده نبوده باشد. این پایانبندی نه تنها قدرت داستانسرایی بازی را نشان میدهد، بلکه ثابت میکند که ترس، همیشه با فریاد و وحشتهای ناگهانی به اوج نمیرسد؛ گاهی در سکوت و ناامیدی آهستهای پنهان است که تا مدتها در ذهن باقی میماند.
Silent Hill 2 Remake
ترسناک بودن سری بازیهای Silent Hill چیز تازهای نیست. اما وقتی ریمیک بازی Silent Hill 2 منتشر شد، ترسی را تجربه کردیم که مدتها بود هیچ بازی ترسناکی نتوانسته بود در ما ایجاد کند—و نکته اینجا است: هرچه بیشتر در بازی پیش میروید، وحشت عمیقتری را حس میکنید. یکی از نمونههای بارز این مسئله، زندان Toluca است. بدون شک، این یکی از هولناکترین مکانها در کل بازی است و تا اواخر داستان به آن نمیرسید. اما این فقط بخش کوچکی از ماجرا است—زیرا داستان بازی Silent Hill 2 با هر گامی که برمیداری، بیشتر در کابوسهای شخصی و روانشناختی تو فرو میرود. با هر پردهای که کنار میرود، ذهنیتت بیشتر زیر سؤال میرود. حقیقتهای تلخی که از زیر پوستهی مهآلود شهر بیرون میزنند، چیزی فراتر از ترس معمولی هستند—این بازی، با ظرافتی بینظیر، حس گناه، افسوس، و تنهایی را به درون استخوانت تزریق میکند.
میزان جزئیات و عمقی که در این بازی وجود دارد، واقعاً دیوانهکننده است؛ تا جایی که هنوز هم پس از سالها، جامعه هواداران درگیر نظریهپردازی و تفسیر لایههای پنهان آن هستند. در هر بار تجربه بازی، تقریباً میتوان مطمئن بود که به نکته یا جزئیاتی تازه برخورد میکنی که پیش از آن از دیدت پنهان مانده بود. و درست زمانی که فکر میکنی بازی دیگر نمیتواند ترسناکتر از این شود، با موج تازهای از وحشت روبهرو میشوی. این تصاعد تدریجی ترس، به شکلی کاملاً استادانه انجام میشود و آنقدر خوب طراحی شده که تنها میتوان گفت: شاهکار است.
Devotion
بازی Devotion داستانی کاملاً منحصر بهفرد و در عین حال دلخراش را روایت میکند که در دل خود واقعیتی تلخ را پنهان کرده است. خانواده “دو” در ظاهر همهچیز تماماند: دختر زیبایشان، میشین، در حال آماده شدن برای آزمون خوانندگی است؛ درست مثل مادرش که زمانی ستارهای درخشان بوده، و پدر خانواده نیز فیلمنامهنویسی موفق به نظر میرسد. اما در پسِ درهای بسته آپارتمان کوچکی در تایوان، همهچیز بهشدت در حال فروپاشی است. بازی Devotion با پرداختی ظریف و عمیق به زوال روانی، فشارهای اجتماعی، باورهای مذهبی، و عشق بیمارگونه والدین به فرزندان، وحشتی روانشناختی و دردناک را خلق میکند که تا مدتها در ذهن مخاطب باقی میماند.
این بازی، ترسهای روزمره را میگیرد و آنها را دهبرابر میکند—بهویژه زمانی که پای مذهب و اعتقادات کورکورانه به میان میآید. بازی Devotion وحشتی را به تصویر میکشد که نه از هیولاها یا سایهها، بلکه از درون خانوادهای بهظاهر عادی سرچشمه میگیرد. تراژدیای که بر سر خانواده “دو” نازل میشود، بهتدریج و با هر قدمی که در بازی برمیدارید، خود را نمایان میسازد. اما آنچه این تجربه را چنان دردناک و تکاندهنده میکند، این است که: بدترین بخشِ این تراژدی، از همان ابتدا درست جلوی چشمانتان بوده، بیآنکه متوجه شوید.
همین حقیقت، بازی را به یکی از قدرتمندترین و تأثیرگذارترین نمونههای ترس روانشناختی تبدیل کرده است؛ اثری که نه با فریاد، بلکه با سکوت، نه با خون، بلکه با اندوه، مخاطب را تسخیر میکند.
Doki Doki Literature Club
وقتی در بخش اول بازی Doki Doki Literature Club (DDLC) پیش میروید، به راحتی ممکن است فکر کنید که این بازی اصلاً ترسناک نیست و شاید خیلیها سردرگم شوند. اما در پس تصاویر بانمک و سبک انیمهای، ترسی نهفته است که مستقیم به شما نشانه میرود. شما نقش یک شخصیت معمولی را بازی میکنید که عضو باشگاه ادبیات مدرسهاش است و برای جشنوارهای آماده میشود؛ اما چیزی درباره «مونیکا» وجود دارد که حس عجیبی ایجاد میکند. تازه در بخش دوم بازی است که متوجه میشوید اوضاع به طرز وحشتناکی از کنترل خارج شده است. این بازی دقیقاً از همین نقطه به بعد، هراس روانشناختی و فضای دلهرهآور خود را به شکلی بینظیر و غیرمنتظره به نمایش میگذارد، و به مرور بازیکن را درگیر یک تجربه ترسناک متفاوت میکند.
با اینکه Doki Doki Literature Club از نظر مدت زمان یک بازی نسبتاً کوتاه محسوب میشود، اما لحظاتی که مونیکا شروع به دستکاری فایلهای شما و تعامل مستقیم با خودِ بازیکن میکند، واقعاً ترسناک و عجیب است. این نوع ترس، بهاصطلاح «ترس غیرطبیعی» است. این بازی تمام انتظارات شما را به کلی زیر سؤال میبرد و از همان لحظه به بعد، تجربهای روزبهروز بهتر و عمیقتر رقم میزند و به همین دلیل در میان بهترین بازیهای ترسناک این لیست قرار میگیرد.
The Mortuary Assistant
بازی The Mortuary Assistant ترس خاص و منحصربهفردی دارد که حول یک معمای هیجانانگیز میچرخد: باید یک شیاطین را پیدا و طرد کنید؛ اما اگر اشتباه کنید، روح خود را برای همیشه از دست خواهید داد. در ابتدا بازی نسبتاً ساده به نظر میرسد، اما هر چه به پایان شیفت کاریتان نزدیکتر میشوید، شیاطین خشنتر شده و حضورشان بیشتر و ترسناکتر میشود.
رِبِکا، شخصیت اصلی بازی، هیچ فرصتی برای استراحت ندارد، مخصوصاً که پایانهای مختلفی بسته به عملکرد شما در یافتن و راندن شیطان وجود دارد. این هیجان و اضطراب تا لحظهای که مطمئن شوید موفق شدهاید، همراه شما باقی میماند و بازی را تبدیل به تجربهای نفسگیر و پرتنش میکند.
به پایان معرفی بهترین بازیهای ترسناک (و ترسناکتر آن هم هرچه که بیشتر در آن پیش میروید)، رسیدیم و امیدواریم که با هربار جلو رفتن در این بازیها حس ترس شما به خوبی ارضا و مو به تنتان سیخ شود. حال از دیدگاه شما کدامیک از بازیهای بالا میتوانند بهترین تجربه ترس خود را ارائه دهد؟
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید