۹ بازی که فرنچایزهای خود را به نابودی کشاندند
یک اشتباه کافی بود!
برخی از عناوین نه تنها نتوانستند انتظارها را به خوبی برآورده کنند، بلکه به خاطر گیم پلی و داستان ضعیف، مسیر آینده فرنچایزهای خود را نیز دگرگون کردند. در این مقاله به معرفی بدترین بازی هایی که میپردازیم که سالها تلاش سازندگان و فرنچایزهای خود را به یک باره از بین بردند.
بسیاری از مجموعههای قدیمی هنوز هم ظرفیت و پتانسیل زیادی برای بازگشت و ادامه دارند و طرفداران بیشماری در انتظار تجربه عناوین جدید آنها هستند. با این حال، با وجود محبوبیت بسیار زیاد برخی از فرنچایزها، تنها یک اشتباه و عرضه ضعیف یک بازی کافی بود تا مسیر یک فرنچایز کاملا تغییر کند و محبوبیت و اعتبار پیشین نه تنها به خطر بیافتد، بلکه حتی به کلی از بین هم بروند. در چنین شرایطی، گاهی سالها طول میکشد تا توسعهدهندگان بتوانند با توسعه یک ریبوت موفق، دوباره توجه و اعتماد هوادارها را به خود جلب کنند. نکته جالب اینجا است که هر از چند گاهی حتی این ریبوتها هم میتوانند به شکست و نابودی یک مجموعه منجر شوند. بنابراین، برنامهریزی برای بازآفرینی یک فرنچایز همیشه چالشبرانگیز و اقدامی پرریسک بوده که نیازمند دقت و خلاقیت بسیار بالایی است.
در این مقاله به معرفی و بررسی ۹ مورد از بدترین بازی هایی که میپردازیم که بعد از انتشار، سرنوشت فرنچایزهای خود را به شکل قابل توجهی تحت تاثیر قرار داده و حتی برخی از آنها را به کلی نابود کردهاند. البته، باید توجه داشت که عوامل مختلفی، از تصمیمات مدیریتی و تغییر سبک بازیها گرفته تا واکنش منفی طرفدارها و ضعف در بازاریابی، در شکست فرنچایزها دخیل هستند، اما تمرکز اصلی در این مقاله روی خود بازیها و تاثیر مستقیم آنها بر کاهش محبوبیت و تغییر مسیر آینده مجموعهها است. در حقیقت، گاهی تنها یک اشتباه جدا از تحمیل ضررهای مالی و نقدهای منفی گسترده، اعتماد و علاقه هوادارها را نیز خدشهدار میکند و به دنبال آن، سالها تلاش سازندگان، در عرض تنها یک شب از بین میرود و باید به کلی قید آن مجموعه را هم زد!
Duke Nukem Forever
به طور معمول، اگر روند ساخت یک بازی بیش از حد انتظار طول بکشد، تا حدودی میتوان به شکست آن پی برد. بازی Duke Nukem Forever بارزترین نمونه این موضوع بوده که فرآیند توسعه آن بیش از ۱۵ سال طول کشید و در نهایت در سال ۲۰۱۱ میلادی منتشر شد. جالب است بدانید که این بازی هنوز هم در رکورددار طولانیترین زمان ساخت یک بازی در گینس را به خود اختصاص داده است!
نبود نسخه جدید طی بیش از یک دهه بهخودیخود میتواند یک فرنچایز را از بین ببرد، اما کیفیت ضعیف این بازی هم باعث شد که هیچ امیدی برای بازگشت دوباره دوک باقی نماند. طراحی قدیمی و منسوخشده، ریتم کند و مراحل تکراری همگی دست به دست هم دادند تا بازی بهجای بازآفرینی موفقیت Duke Nukem 3D، به اثری خستهکننده تبدیل شود.
حتی شوخیهای سطحی و بیمزه آن هوادارهای پروپاقرص فرنچایز را هم دلسرد کرد. این در حالی است که عناوین قبلی مجموعه به لطف ارجاعات خلاقانه به فرهنگ عامه جذابیت خاصی داشتند و به این سری اعتبار هم بخشیده بودند، اما نسخه Forever نه تنها نتوانست همان حس را دوباره کند، بلکه به خاطر ضعفهای متعدد خود، در نهایت به تجربهای ناامیدکننده بدل شد که مجموعه را هم به نابودی کشاند.
Dragon Age: The Veilguard
چهارمین بازی از سری پرطرفدار دراگون ایج به نام The Veilguard که سال گذشته توسط الکترونیک آرتز و بایوور منتشر شد، هم با مشکلات مشابهی در روند توسعه دست و پنجه نرم میکرد. اگرچه شکست این بازی به بزرگی Duke Nukem Forever نبود، اما تغییر سبک بازی ضربه بزرگی به فرنچایز وارد کرد و گروهی از هوادارها برای همیشه قید سری دراگون ایج را زدند.
برخلاف فضای تاریک، خشن و واقعگرایانه نسخههای قبلی بهویژه Origins، ولگارد با رنگهای روشن و طراحی بیش از حد ساده به نظر رسید و بهجای اینکه شبیه به عناوین نقش آفرینی باشد، بیشتر به یک بازی خانوادگی شباهت داشت. حتی طراحی دشمنان نظیر اژدهاها هم بیش از حد کارتونی هستند و حس تهدید و خطر را به درستی منتقل نمیکنند.
اما آنچه که بیش از همه طرفدارها را ناامید کرد، دیالوگهای مصنوعی بازی بود. شخصیت اصلی بدون هیچ زمینه و تلاشی بهسرعت به عنوان قهرمان داستان معرفی میشود و همتیمیها بهجای آنکه جنگویان حرفهای باشند، بیشتر شبیه مشاوران مهربان هستند. از حق نگذریم، مبارزات بازی لذتبخش است، اما دوری از مکانیکهای نقشآفرینی کلاسیک و تغییر سبک، شکست تلخی در کارنامه دراگون ایج رقم زد.
Mirror’s Edge Catalyst
برخلاف عناوین Duke Nukem Forever و دراگون ایج ولگارد، طرفداران Mirror’s Edge بعد از انتشار بازی Catalyst، چندان مخالف بازگشت این مجموعه نبودند. دلیل اصلی غیبت این مجموعه پس از سال ۲۰۱۶ میلادی بیشتر به تصمیمات مدیران شرکت الکترونیک آرتز و استودیو دایس بازمیگردد. در حقیقت، استودیوی DICE و شرکت EA بهجای توسعه فرنچایز، تصمیم گرفتند تا روی احیای مجموعه بتلفیلد تمرکز کنند.
با این حال، این گفتهها بدان معنا نیست بازی Mirror’s Edge Catalyst بینقص بود. روایت داستان کلیشهای و شخصیتهای کمرمق لطمه بزرگی به بازی وارد کرده و بازی جذابیت خاصی برای ارائه نداشت. تنها نقطه قوت بازی، همان مکانیکهای پارکور هیجانانگیز بودند که این بار با ساختاری بهتر گسترش یافته بودند، اما مشکل اصلی جایی بود که بسیاری از محیطها بهشدت تکراری به نظر میرسیدند.
به خاطر این ضعف، گیمرها بر این باور بودند که بازی تا حد زیادی یکنواخت بوده و بعد از مدتی، تجربه آن کسلکننده میشد. در مجموع، با وجود تمامی این نقدها، باید گفت که بازی Catalyst هنوز هم در میان هوادارها جایگاه قابل قبولی دارد، اما با توجه به تمرکز الکترونیک آرتز بر پروژههای بزرگتر، احتمالا نباید منتظر بازگشت سری Mirror’s Edge باشید.
ریبوت Bionic Commando
بیش از ۴۰ سال از انتشار اولین بازی سری بایونیک کوماندو میگذرد. در حالی که این بازی در دوران خود سروصدای زیادی به پا کرده بود، اما به سرنوشت تاریکی دچار شد. در واقع، سال ۲۰۰۹ میلادی بود که شرکت کپکام نسخه ریبوت بازی Bionic Commando را منتشر کرد؛ اثری که در ماه نخست انتشار، تنها ۲۷ هزار نسخه در ایالات متحده آمریکا فروش داشت و هرگز نتوانست هزینههای ساخت و بازاریابی خود را جبران کند.
بدون تردید، این یک شکست تجاری بزرگ برای کپکام و فرنچایز بود و عملا این مجموعه را از بین برد. مدیران کپکام دلیل اصلی این شکست را، همکاری با توسعهدهندگان خارجی دانستند و بعد از آن نسبت به برونسپاری پروژههای خود محتاطتر شدند. این بازی پیشتر بهدلیل داستان غیرمنطقی خود بدنام شد و با وجود تلاش برای روایت پرتنش، بیشتر به اثری مضحک شباهت داشت!
برای مثال، دست مکانیکی شخصیت اصلی در واقع همان همسر او بود! علاوه بر روایتهای عجیب، مکانیکهای حرکتی دست رباتیک و مبارزات تیراندازی نیز ضعیف و مملو از ایراد بودند. هرچند، ریبوت این سری به خاطر برخی طنزها و حال و هوای شبیه فیلمهای درجه دو برای شماری از گیمرها جذاب بود، اما در پی شکست تجاری، شرکت کپکام تصمیم گرفت تا این مجموعه قدیمی و محبوب را کنار بگذارد.
ریبوت Saints Row
سه سال از عرضه ریبوت Saints Row میگذرد و نکته جالب اینجا است که حتی هنوز هم هیچ کدام یک از گیمرها از تجربه این لذت نمیبرند. روی کاغذ، ریبوت سینت رو همه عناصر برای یک تجربه قابل قبول از این مجموعه را دارد، اما در کمال تعجب، نتیجه کار بهشدت ناقص و سطحی است!
طراحی جهان باز بازی الهامبخش نبود و از طرفی دیگر، تمامی ماموریتهای فرعی بازی نیز تکراری هستند. حتی، آن طنزی که همیشه نقطه قوت این مجموعه در مقایسه با سری GTA محسوب میشد، این بار بیرمق و شکستخورده ظاهر شد.
در حقیقت، در حالی که تیم سازنده در تلاش بود تا در این ریبوت تعادل خوبی میان شوخیها و جدیت گیم پلی ایجاد کند، اما در آخر طنزهای بیاثر، تجربهای ناامیدکننده ارائه دادند. با توجه به فروش بسیار ضعیف و نقدهای منفی گسترده که اعتیار مجموعه را هم خدشهدار کرده، بسیار بعید به نظر میرسد که در آینده نزدیک شاهد بازگشت دوباره این فرنچایز باشیم.
Lost Planet 3
اولین بازی از سری لاست پلنت در سال ۲۰۰۶ میلادی راهی بازار شد. به دنبال موفقیت بازی، ساخت دنباله آن در دستور کار گرفت، اما با عرضه Lost Planet 3، همه زحمتهای سازندگان به هدر رفت! در واقع، این بازی ناامیدکنندهترین نسخه از این مجموعه بود که شاید دلیل اصلی شکست تلخ آن، برونسپاری ساخت آن به یک استودیوی غربی است.
برخلاف نسخههای قبلی سری لاست پلنت، استفاده از مکانیکها و مبارزات مکانیکی نقش پررنگی در بازی نداشت. ماموریتهای فرعی تکراری، مراحل خستهکننده در کنار مبارزات بیروح همگی باعث شدند این بازی نتواند جایگاه مناسبی به دست آورد و از پتانسیل خود به خوبی استفاده کند. هرچند، همچنان دشمنان معروف Akrid و محیطهای برفی در بازی وجود داشتند، اما در مجموع Lost Planet 3 هیچ شباهتی به دو نسخه اول پرهیجان نداشت و همین امر آینده مجموعه را تیره و تار کرد.
Crackdown 3
در مقایسه با دیگر فرنچایزها، سری Crackdown هرگز نتوانست به آن شهرت و محبوبیت کلان دست یابد. با این حال، دو نسخه اول آن به لطف گیم پلی جذاب خود توانستند امید زیادی برای آینده این سری در دل گیمرها ایجاد کنند. بازی دوم کرک داون تجربهای پرهیجان و سرگرمکننده از آشوب در یک جهان باز را برای گیمرها رقم زد و مسیر را برای توسعه نسخه سوم گشود.
از طرفی، سومین نسخه هم پیش از انتشار با حضور بازیگر معروف تری کروز بهعنوان شخصیت اصلی سروصدای زیادی به پا کرد. با این حال، پس از عرضه، حتی طرفداران قدیمی هم قید تجربه بازی را زدند. در حقیقت، نقشه بازی بسیار تکراری بود و بیشتر شبیه سه بلوک تکراری شهری در شب به نظر میرسید. ماموریتها و گیمپلی نیز بسیار یکنواخت بودند و هیچگونه محتوای جذاب برای کشف یا جمعآوری نداشتند. با چنین وضعیتی، بعید است نسخه جدیدی از این مجموعه در آینده نزدیک ساخته شود.
The Order: 1886
زمانی که شرکت سونی بازی انحصاری پارتی خود به نام The Order: 1886 را در اوایل نسل هشتم راهی بازار کرد، همه درباره گرافیک خیرهکننده و جلوههای بصری واقعگرایانه آن صحبت میکردند. این بازی در آغاز نسل پلی استیشن ۴ در واقع بهعنوان یک نمایش تکنیکی برای قدرت کنسول به شمار میرفت. با این حال، فارغ از این ویژگی، نکته قابل توجه دیگری در بازی وجود نداشت!
اتمام بخش کمپین بازی تنها شش ساعت طول میکشید و محتوای بازی جدا از تیراندازیهای ساده و کاورگیری، خلاقانه و متنوع نبود. این بازی شاید برای یک بار تجربه داستان و فضای ویکتوریایی جالب خود مناسب باشد، اما در مجموع اثری نیست که برای تجربه آن، پول کامل بپردازید و بعد از مدتی، بار دیگر به سراغ آن بروید. هرچند، سازندگان در ابتدا قصد داشتند این عنوان را به یک مجموعه تبدیل کنند، اما با تعطیلی استودیو Ready At Dawn در سال ۲۰۲۴ میلادی، این فرنچایز برای همیشه به پایان رسید.
Kane & Lynch 2: Dog Days
در نهایت به بازی Kane & Lynch 2 میرسیم؛ عنوانی که از همان ابتدا بحثبرانگیز بود و نظرات ضد و نقیضی را دریافت کرد و تا حدودی به نظر میرسید که تیم سازنده حتی به ساخت دنباله آن نیز فکر نکند! این بازی در واقع یک اثر هنری غیرمتعارف بود. زاویه دید بازی با سبک فیلمهای آماتوری یا تصاویر دوربین پلیس طراحی شده بود که برای برخی بازیکنان جذاب و برای بسیاری دیگر آزاردهنده و سطحی به نظر میرسید.
اما مشکل اصلی بازی Kane & Lynch 2 Dogs Days، بخش کمپین کوتاه بازی بود. در واقع، تنها بعد از ۵ ساعت تجربه، داستان بازی به پایان میرسید. از طرفی، سیستم تیراندازی بازی هم تکراری بود که تجربهای کسلکننده ارائه میداد. با توجه به استقبال ضعیف و تمرکز استودیوی ایاو اینتراکتیو روی سری موفق هیتمن و پروژه جیمز باند، دیگر امیدی به بازگشت این سری نیست و این بازی تنها در حد یک فیلم کالت میان گروه کوچکی از طرفدارها باقی مانده است.
در پایان این مقاله، دیدگاه شما در رابطه با بدترین بازی هایی که فرنچایز خود را به نابودی کشاندهاند، چیست؟ فارغ از این عناوین، از نظر شما، کدام بازیهای دیگر اعتبار مجموعه خود را خدشهدار کرده و اعتماد طرفدارهای دو آتیشه خود را نیز از بین بردند؟ شما خواستار بازگشت دوباره کدام یک از این فرنچایزها هستید؟ فراموش نکنید که نظرات شخصی و تجربههای خود را با ما و دیگر کاربران رسانه سرگرمی به اشتراک بگذارید.
نظرات
دیدگاه خود را اشتراک گذارید